وقوع انقلاب اسلامی در ایران یک بار دیگر زمینه چالش و درگیری میان ایران و عراق را مهیا ساخت. نظام سیاسی جدید در ایران که بر اساس اندیشه دینی و انقلابی پایه ریزی میشد، به طور طبیعی برای مسلمانان منطقه و عراق حامل پیام بود. از این رو عنصر ایدئولوژی خود به خود اختلافات فی ما بین دامن میزد. بدون توجه به ریشه های قدیمی اختلاف مرزی بین عراق و ایران که سابق بر این موجب تنشها و درگیریهایی گردیده بود، در این مرحله از تاریخ حیات دو کشور، صرف پیروزی انقلاب اسلامی با مضمون ایدئولوژی شیعی برای کشوری چون عراق با اکثریت مسلمانان شیعی میتوانست مخاطره انگیز باشد
پیروزی انقلاب اسلامی ایران تعادل قوا را در منطقه خلیج فارس به نفع عراق تغییر داد. سقوط شاه که ژاندارم غرب در خلیج فارس بود، خلأ قدرتی در منطقه خلیج فارس به وجود آورد. صدام حسین برای تثبیت نقش خود به عنوان ژاندارم جدید خلیج فارس در بهمن 1358 به انتشار منشور ملی اقدام کرد
وی در این باره گفت: «به عقیده ما تعهد کشورهای خلیج (فارس) به این منشور به عنوان تعیین کننده چارچوب کل روابط فی ما بین، امنیت خلیج (فارس) را تأمین کند»
از طرف دیگر عراق با دامن زدن به نگرانی بیمورد کشورهای خلیج فارس از انقلاب اسلامی ایران، توانست آنها را به طرف خود جلب نموده و عراق را به عنوان تنها سپر دفاعی در مقابل انقلاب اسلامی ایران معرفی کند. سعدون حمادی در این زمینه طی نامهای به سازمان ملل گفته است: اگر عراق سقوط کند، پس از آن تمام کشورهای خلیج عربی (فارس) سقوط خواهند کرد
صدام هنگامی که به قدرت رسید که اوضاع بین المللی و منطقهای برای دست یابی به اهدافش کاملا مساعد بود، از نظر بین المللی، غرب در پی سرنگونی ژاندارم وفادار خود، محمد رضا پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی، منافع خود را بیش از پیش در خطر میدید. کشورهای منطقه نیز با خطر صدور انقلاب اسلامی ایران روبرو بودند. در این حال، دولتهای منطقه و امریکا نیز بیمیل نبودند که فردی چون صدام حسین، جمهوری اسلامی ایران را با ارتشی ضعیف و از هم پاشیده، وضعیت سیاسی متشنج و درگیر اختلافات داخلی، تنبیه نماید. افزون بر این، انعقاد قرارداد کمپ دیوید و انزوای سیاسی مصر و سادات در جهان عرب موجب شد که مصر (و نه فقط جمال عبدالناصر) نقش سنتی خود را به عنوان رهبر جهان عرب از دست بدهد و این موضوع، فرصت طلایی برای صدام فراهم نمود، تا عراق را جانشین مصر نماید
به طور خلاصه به نظر میرسید با توجه به شخصیت صدام، وقوع انقلاب اسلامی و سقوط رژیم شاه، شرایط منطقهای خاورمیانه و جهان عرب و وضعیت روابط بین المللی شرایطی مساعد برای وقوع جنگ و تجاوز نیروهای بعثی عراق علیه ایران را فراهم میآورد و این «قادسیه صدام» امری اجتناب ناپذیر بود. صدام برای امتناع افکار عمومی عراق و جهان عرب که امضای قرارداد 1975 الجزایر را نشانه ضعف او در برابر قدرت ایران میدانستند، در اولین فرصت مناسب، قرارداد را لغو نمود. وی در سخنرانیهایش، پیش از جنگ و در جریان حمله به ایران، همواره تأکید مینمود که جنگ را برای لغو قرار داد الجزایر و استقرار دوباره حاکمیت عراق بر اروندرود شط العرب) آغاز کرده است)
در تاریخ 19 شهریور 1359 دولت عراق آن قسمت از اراضی را که ادعا مینمود بر طبق موافقت نامه 1975 الجزایر باید به آن دولت مسترد میگردید، با توسل به زور به اشغال خود درآورد و اعلام نمودند که نیروهای عراق به مرزهای بین المللی رسیدهاند اما اهداف واقعی و نهانی دولت بعثی عراق عبارت بود از اشغال بخشهای عرب نشین ایران، تا جریان پان عربیسم منطقه، آن را حملهای ایدئولوژیک به غیر عربها تعبیر نکند
هدف دوم، تسلط بر منابع انرژی و بالا بردن ریسک دفاع برای جمهوری اسلامی ایران و هدف سوم نیز این بود تا با حمله و تضعیف جمهوری اسلامی، اعتماد غرب را به طرف خود جلب نماید
تجاوز نیروهای مسلح عراق به ایران با این توافق روشن صورت گرفت که به دلیل درهم ریختگی حاصل از انقلاب، بیانگیزه بودن ارتش و اعلام سران آن و همچنین قطع ارسال سلاحهای غربی به ایران، طی همان هفتههای اول با حملات سریع و برق آسای نیروهای عراقی به اتمام میرسد. اما آن چه که در پیش بینی دولت بعثی عراق و نیروهای غربی حامی آنها لحاظ نشده بود هجوم سریع مردم به سوی جبهه های نبرد و تصمیم به مقابله با این تجاوز آشکار بود. مزید بر این، دستگاه رهبری عراق و غرب هنوز به درک روشنی از ابعاد شخصیت رهبری انقلاب اسلامی به خصوص سازش ناپذیری و جسارت ایشان پی نبرده بودند، دو عاملی که پیروزی انقلاب اسلامی و هدایت جنگ تا مراحل نهایی مرهون آنها بود. لذا با اعلام تصمیم حضرت امام (ره) مبنی بر لزوم مقاومت و بیرون راندن دشمن از سرزمین اسلامی و نام گذاری این جنگ به نام جنگ اسلام و کفر، هجوم مردم به جبهه ها آغاز شد
منبع: کتاب بررسی مراحل و تحولات جنگ
در18 ماه اوت 2002 روزنامه نیویورک تایمز داستانی را با نام «دولت امریکا بهرغم استفاده عراق از گازهای شیمیایی، کمکهای خود را به این کشور ادامه
داد»، منتشر کرد.
نشریه نیویورک تایمز به نقل از مقامات عالی رتبه و برجستهآمریکا فاش کرد: «در دهه 1980، کابینه ریگان در حالی که میدانست
فرماندهان عراق از سلاحهای شیمیایی برای دست یافتن به برتری در جنگ با
ایران استفاده خواهند کرد، به طور پنهانی، آنها را از نظر طراحی صحنه نبردیاری کرد.»
این داستان در رسانههای بینالمللی جنجال مختصری ایجاد کرد و سپس، سر و صدای آن خوابید. هر چند مقاله نیویورک تایمز در 18 ماه اوت 2002، جزئیات جدیدی را از میزان همکاری ارتش امریکا با صدام حسین، دیکتاتورعراق، طی جنگ ایران و عراق از 1980 تا 1988 فاش کرد، اما برخی از جوانب این رسوایی فاش نشد. در واقع، واشنگتن، نه تنها استفاده مکرر صدام از سلاحهای شیمیایی علیه سربازان ایران و اقلیت کرد عراق را نادیده گرفت، بلکه این کشور را در راه توسعه برنامههای تولید سلاحهای شیمیایی، بیولوژیکی و هستهایاش یاری کرد. ن
شریه نیویورک تایمز بدبینی و تملق دولتامریکا در پرداختن به این موضوع و نیز اقدامات وحشیانه عراق را به طور
مفصل منعکس نکرد.
در حالی که واشنگتن پیش از این از برنامه های تسلیحاتی
عراق چشم پوشی کرده بود. در دهه پس از جنگ، در زمانی که برنامههای
تسلیحاتی بغداد دیگر وجود نداشتند و در سال 1991 منهدم شده بودند، دولت
امریکا از طرح گسترده برنامههای تسلیحاتی عراق برای توجیه لزوم آغاز جنگ
گستردهای علیه مردم عراق استفاده کرد.
خوانندگان مقاله نیویورک تایمز (یادهها هزار مقاله دیگر که پس از 11 سپتامبر علیه عراق نوشته شده است) این
واقعیت را میدانند که بسیاری از سیاستمداران امریکا و نخبگان حاکم، که جنگعلیه صدام حسین را خواستار بودند، خود، در پیشبرد و اجرای برنامههای
تسلیحاتی عراق نقش فعالی داشتند.
از جمله این افراد، میتوان به دونالد
رامسفلد، آتشیترین باز دولت بوش، اشاره کرد. واشنگتن قبلا، در دهه 80
نسبت به دیکتاتور عراق به دلیل استفاده از سلاحهای شیمیایی هیچ مخالفت و
انزجاری را اعلام نکرده بود.
این برای نخستین بار نبود که چنین رسواییهاییدر رسانهها مطرح میشد. برای نمونه، پیش از آن، رسوایی عراق گیت، بارها،
مطرح و فراموش شده بود. این موضوع رسوایی حمایت نظامی و سیاسی امریکا از
صدام حسین در دهه 80 است. داگلاس فرانتز و موری واس در یکی از مقالات جامع وشدید الحنی که به رسوایی عراق گیت مربوط بود و در 23 فوریه سال 1992 در لسآنجلس تایمز چاپ شد با عنوان: «کمکهای پنهانی بوش عراق را در ساختن ماشینجنگیاش یاری کرد نوشتند: «طبق اسناد طبقهبندی شده، جورج بوش پدر،
تلاشهای بلند مدتی را برای حمایت و پشتیبانی از دیکتاتور عراق به عمل
آورده است. وی این اقدامات را هم در مقام معاونت ریاست جمهوری و هم در مقامریاست جمهوری انجام داده است.»
حتی ویلیام سفیر نویسنده راستگرا و جنگ
طلب نشریه نیویورک تایمز در 7 دسامبر 1992 احساس کرد که پرداختن به موضوع
مزبور ضروری است. وی نوشت: «رسوایی عراق گیت بسیار وحشتناک است؛ رسوایی
بزرگی درباره سوء استفاده نظاممند رهبران سه ملت دموکراتیک امریکا،
انگلستان و ایتالیا، از قدرت و اعطای کمکهای محرمانه مالی به دیکتاتور
عراق برای بهبود ساختار تسلیحاتی وی.» پیش زمینه عراق گیت، قیام مردمی سال1979 در ایران برای سرنگونی شاه طرفدار امریکا بود. انقلاب ایران تسلط
امپریالیستی امریکا بر منطقه نفت خیز استراتژیک خلیج فارس را تهدید کرد.
پیش از آن، به غیر از اسرائیل، ایران متحد دیرینه و واشنگتن در خاورمیانه
بود. پس از وقوع انقلاب اسلامی، واشنگتن بلافاصله، به چهار روش برای
نابودی و سرنگونی این نظام انقلابی و جبران فقدان شاه اندیشید. در این
راستا، رژیم صدام حسین دست یاری به سوی امریکا دراز کرد و بدین ترتیب، در
22 ماه سپتامبر سال 1980، عراق تهاجم خود را به ایران آغاز کرد و طی این
جنگ خونین هشت ساله، که دست کم، یک میلیون قربانی داشت، از حمایت واشنگتن
برخوردار شد. در دهه 90، مؤسسه مطالعات راهبردی دانشگاه جنگ امریکا در
گزارش خود برای پنتاگون اعلام کرد: «طی جنگ ایران و عراق، امریکا سیاستی
متمایل به عراق داشت.... واشنگتن و بغداد میخواستند وضع موجود پیش از
انقلاب 1979 ایران را مجددا احیا کنند.
در واقع، انقلاب ایران موازنه قدرت
منطقه را تهدید میکرد. درخواست [امام] خمینی از مردم کشورهای دیگر برای
انجام انقلاب، برای بغداد و واشنگتن تهدیدی جدی محسوب میشد و هر دوی آنهامیخواستند این تهدید را از بین ببرند. از آنجا که امریکا و عراق هدف و
منافع مشترکی داشتند...، امریکا فعالانه، به کمک عراق آمد.» در آغاز،
آمریکا با مشاهده موفقیتهای عراق در برابر ایران، به عراق تمایل داشت و
بدین ترتیب، سیاست یک جانبهای را در پیش گرفت؛ چرا که صدام حسین میتوانستواشنگتن را به اهداف نامشروع خود نزدیک کند؛ بنابراین، مقامات امریکا
معتقد بودند که بهتر است عراق از شوروی فاصله بگیرد و درست همانند عملکرد
انورسادات، رئیس جمهور مصر در دهه 70، روابط نزدیک اقتصادی و نظامی خود را
با این کشور قطع کند.
در ماه مارس 1981، الکساندر هیگ ، وزیر امور خارجه
امریکا، با شور و هیجان به کمیته روابط خارجی سنا گفت: «عراق از رفتار
امپریالیسم شوروی در منطقه خاور میانه نگران است.» دولت شوروی نیز به عراق
اعلام کرده بود: «اگر عراق تهاجم نظامی خود را علیه ایران ادامه دهد، هیچ
گونه سلاحی از شوروی دریافت نخواهد کرد.» همچنین، مسکو از سرکوبی شدید حزب
کمونیست عراق از سوی صدام ناراضی بود. حمایت واشنگتن از عراق، پس از
موفقیت ایران در بیرون کردن نیروهای عراقی از قلمرو خود در ماه مه سال
1982، بیش از پیش آشکار شد. در ماه ژوئن همین سال، ایران برای نخستین بار،
تهاجم خود را به عراق آغاز کرد و به دنبال آن، امریکا در صدد برآمد تا از
شکستها و عقبنشینیهای نظامی عراق جلوگیری کند. در این هنگام، واشنگتن و
متحدان عرب محافظه کارش ناگهان، نگران شکست کامل عراق یا دست کم، سرنگونی
رژیم صدام شدند و محمولههای تسلیحاتی عظیمی را به سوی عراق روانه کرد.
بدین ترتیب، واشنگتن با استفاده از متحدانش در خاورمیانه، محمولههای بزرگتسلیحاتی را به سوی عراق روانه کرد. اسناد طبقهبندی شده وزارت خارجه
امریکا که فرانتز و واس آنها را فاش کردند، ارسال توپهای هویتزر ،
بالگرد، بمب و دیگر سلاحها در سال 1982 - 1983 ، از طریق مصر، عربستان،
اردن و کویت به عراق میباشد. هوارد تیچر ، از کارشناسان شورای امنیت ملی
امریکا در امور خاورمیانه در دوران ریاست جمهوری ریگان، در 23 ماه فوریه
سال 1992 در لس آنجلس تایمز گفت: «امریکا کشورهای ثالث را به حمل سلاحهای
امریکایی از طریق دریا به عراق تشویق میکرد.». طبق کتاب مارک فیثیان با
نام چگونه امریکا و انگلستان مخفیانه، ماشین جنگی عراق را به راه انداختند؟که در سال 1997 منتشر شد، در سال 1983، ریگان از جولیو آندرئوتی ، نخست
وزیر ایتالیا خواست که سلاحهای امریکا را به عراق ارسال کند. در اول
ژانویه سال 1984، واشنگتن پست گزارش داد: «امریکا به طور دوستانه، به
کشورهای خلیج فارس تفهیم کرد که شکست عراق در جنگ با ایران به ضرر منافع
امریکا است و واشنگتن تلاشها و اقدامات زیادی را برای جلوگیری از وقوع آن
انجام داده است.»
مرکز ثقل این تلاشها، همکاری نزدیک و محکم سیاسی و
نظامی با رژیم سرکوبگر صدام حسین بود تا بدین ترتیب، توازن قدرت نظامی به
نفع عراق سنگینی کند. در سال 1982، دولت ریگان، نام عراق را از فهرست
کشورهای حامی تروریست حذف کرد. در 19 و 20 ماه دسامبر سال 1983 نیز، ریگان
فرستاده ویژه خود را جدا از دونالد رامسفلد، به همراه دست نوشتهای به
بغداد اعزام کرد. این دست نوشته حاوی پیشنهاد برقراری مجدد مناسبات
دیپلماتیک بود که طی جنگ اعراب و اسرائیل، در سال 1967، قطع شده بود. باید
یادآور شد که رامسفلد در 24 ماه مارس سال 1984 مجددا به عراق سفر کرد.
درست در همان روزی که خبرگزاری سازمان ملل (UPI) گزارش داد گروهی از
کارشناسان این سازمان بدین نتیجه رسیدهاند که گاز خردل به همراه گاز اعصابعلیه نیروهای ایرانی به کار رفته است...، رامسفلد، فرستاده رئیس جمهوری
امریکا در بغداد، با طارق عزیز، وزیر امور خارجه عراق، دیدار داشت.
یک روزپیش از آن، ایران، عراق را به استفاده از گاز خردل و گاز اعصاب تابون علیهششصد نفر از نیروهایش متهم کرده بود. باید یادآور شد، دولت امریکا در
مورد استفاده دولت عراق از گازهای شیمیایی هیچ تردیدی نداشت و حتی در 5 ماهمارس سال 1984، وزارت خارجه امریکا اعلام کرد: «شواهد موجود نشان میدهد
که عراق از سلاحهای شیمیایی مرگبار استفاده کرده است.» در 30 مارس سال
1984، نیویورک تایمز گزارش داد: «مقامات اطلاعاتی امریکا شواهد
انکارناپذیری در اختیار دارند که نشان میدهند عراق در جنگ خود با ایران ازگاز اعصاب استفاده کرده و تأسیس پایگاههای تولید انبوه مواد عامل کشنده
شیمیایی را تقریبا به پایان رسانده است.» اما طبق روال همیشگی دولت امریکاطی جنگ ایران و عراق و بعد از آن، توسل عراق به این سلاحهای ممنوع شده درحقوق بینالملل در نظر رامسفلد و رؤسای [ صفحه 63] سیاسی کشورش آن
قدرها مهم نبود تا روابط رو به شکوفایی امریکا و صدام را متوقف کند.
گزارشنیویورک تایمز در 29 مارس سال 1984، در مورد پیامدهای مذاکرات رامسفلد در
بغداد، اعلام کرد: «مقامات امریکا از روابط خود با عراق راضی و خشنودند و
در کل، پیوندهای دیپلماتیک عادی مجددا برقرار شده، اما به طور اخص، نامی ازآنها برده نشده است.» بدین ترتیب در ماه نوامبر سال 1984، امریکا و عراق
به طور رسمی، روابط دیپلماتیک خود را با یکدیگر از سر گرفتند. طبق
گفتههای باب وود وارد ، روزنامه نگار واشنگتن پست، در 15 ماه دسامبر سال
1986، سازمان سیا در سال 1984 به طور محرمانه، اطلاعاتی را در اختیار عراق
قرار داد تا بتواند در حملات شیمیایی با گاز خردل علیه نیروهای ایران از
آنها استفاده کند. همچنین، «در اوایل سال 1985، سیا اطلاعات حساس مربوط بهشناسایی ماهوارهای را در اختیار عراق قرار داد... تا این کشور را در
حملات هوایی خود یاری کند.»
حملات شیمیایی عراق علیه نیروهای ایران و
کمکهای امریکا به عراق تا پایان جنگ ادامه یافت. وزارت دفاع امریکا
اطلاعاتی را برای عراق فراهم و این کشور را از نظر طراحی صحنه نبرد یاری
میکرد. گزارش 17 ماه اوت سال 2002 نیویورک تایمز، نشان میداد: «هر چند
مقامات ارشد دولت ریگان در ظاهر استفاده عراق از گاز خردل، سارین، VX و
دیگر عوامل شیمیایی را محکوم کردند، اما از برنامههای تسلیحاتی عراق آگاهیمستقیم داشتند و ریگان و معاونش، جورج بوش پدر و دیگر مقامات ارشد امنیت
ملی، هرگز پشتیبانیهای خود از عراق را قطع نکردند و طی برنامهای بسیار
سری، بیش از شصت نفر از افسران سازمان اطلاعات دفاعی امریکا، اطلاعات
مشروحی را درباره استقرار نیروهای ایرانی، طراحی تاکتیکی صحنه نبرد، برنامهحملات هوایی این کشور و ارزیابی میزان خسارات بمبارانهای صورت گرفته از
سوی عراق، در اختیار بغداد قرار دادند.» یک افسر بازنشسته سازمان اطلاعات
دفاعی امریکا به نام ریک فرانکونا به نیویورک تایمز گفت: «رژیم بغداد در
اوایل سال 1988؛ زمانی که نیروهای عراق شبه جزیره فاو را از نیروهای ایران
باز پس گرفتند، از سلاحهای شیمیایی استفاده کرد.»
یک افسر باز نشسته دیگراین سازمان به نام والترلنگ نیز به نیویورک تایمز ابراز کرد: «استفاده
عراق از گازهای شیمیایی در صحنه نبرد، مسئله استراتژیک نگران کنندهای
نبود.» در واقع، آنچه سیا، سازمان اطلاعات دفاعی امریکا و دولت ریگان را
نگران میکرد، این بود که مبادا، نیروهای ایران شبه جزیره فاو را پشت سر
بگذارند و انقلاب اسلامی خود را به کویت و عربستان منتقل کنند. حذف نام
عراق از فهرست کشورهای حامی تروریسم در سال 1982 بدین معنا بو که هیچ گونه
منع قانونی بر سر راه عراق برای دریافت کمکهای اقتصادی و نظامی امریکا
وجود نداشته باشد و این کشور بتواند فناوریهای پیشرفته را از امریکا
خریداری کند؛ فناوریهایی که برای اهداف نظامی نیز از آنها استفاده میشد.
در ماه دسامبر سال 1982، فروشهای متعارف نظامی از سر گرفته شد و در سال
1983، دولت ریگان با فروش شصت فروند بالگرد هوگز به عراق برای اهداف غیر
نظامی موافقت کرد، اما فیثیان اشاره کرد که این بالگردها را میتوان طی چندساعت مسلح کرد. سپس، جورج شولتز، وزیر خارجه امریکا و جورج بالدریج وزیر
بازرگانی، برای فروش بالگردهای بل رایزنی کردند. این بالگردها به امکانات
سم پاشی مزارع غلات مجهز بودند. عقیده عموم بر این است که بالگردهای مزبور
در حملات شیمیایی عراق در سال 1988 علیه کردهای حلبچه مورد استفاده قرار
گرفت؛ حملهای که طی آن، پنج هزار نفر کشته شدند.
با چشم پوشی دولت ریگان از این حملات، بغداد پیشروی نظامی گستردهای را آغاز کرد. مخارج نظامی گستردهای را آغاز کرد. مخارج نظامیای که عراق با تأمین اعتبار از سوی امریکا هزینه میکرد، حتی به مدتها پیش از حذف نام این کشور از فهرست کشورهای حامی تروریسم مربوط میشد؛ زمانی که وزارت بازرگانی امریکا فروش موتورهای گازی توربیندار ایتالیایی را برای ناوچههای عراقی تأیید کرد. به زودی، شرکت اعتباری تأمین کالا وابسته به وزارت کشاورزی امریکا باز پرداخت این وامها را - در صورت ناتوانی بغداد - تضمین کرد. بانکها این وامها را به عراق اعطا کرده بودند تا کالاهای تولید شده در امریکا، مانند گندم و برنج را خریداری کند. طبق طرح مزبور، عراق سه سال برای بازپرداخت این وامها فرصت داشت و در صورت ناتوانی از پرداخت آنها، مالیات دهندگان امریکایی باید این مبالغ را تأمین میکردند
منبع: کتاب آمریکا چگونه صدام حسین را به سلاحهای شیمیایی مسلح کرد؟
علت تصمیمگیری ایران برای پایان دادن به جنگ و تأثیر عوامل مختلف از جمله تحولات سیاسی - نظامی ماههای پایانی جنگ ایرانی بود وی توازن قدرت نظامی را توضیح میدهد و مینویسد: «نظامیان عراقی ابتکار عملیات را از دست ایرانیها پس گرفته و سربازان ایرانی را مجبور به عقبنشینی کرده بودند. این امر که پس از حملات موشکی و شیمیایی از طرف عراق به تحقق پیوسته بود نشان میداد که نهایتا روحیهی ایرانیان شکسته شده است. روحیه، نیرو و توانی بود که ایران در مقابل تمام کمبودهای خود در زمینههای مختلف به آن تکیه میکرد اما دیگر از دست رفته بود؛ زیرا روحیه، توکل، حرارت و پشتکار چیزی نیست که بتوان آن را یک شبه به دست آورد و برخلاف کمبودهایی مانند هواپیما یا قطعات یدکی نمیتوان از منابع خارجی تهیه کرد از نظر چوبین ضرباهنگ تغییر در روند جنگ حادثه دوگانهای بود که در 28 و 29 فروردین 1367 به ایران وارد شد و آن شکست ایران در فاو و انهدام چند کشتی ایرانی به وسیلهی ناوگان امریکا بود. فاو به گفته چوبین از لحاظ سیاسی و روانی بسیار پر اهمیت بود؛ زیرا سمبل موفقیت ایران به شمار میرفت و از دست دادن آن پس از شش سال جنگ، ایران را تهیدست جلوه میداد ولی مهمتر از آن پس گرفتن گویای تغییر موازنه در بعد روانی بود. .
کردزمن در کتاب خود با اشاره به اینکه روند جنگ در بهار 1988 (1367) به صورتی اساسی تغییریافت دربارهی سه مجموعه از عوامل شکل دهنده این مرحله از جنگ مینویسد: «نخست انجام یک سری تغییرات مهم در نیروهای مسلح عراق و شیوههای لازم آن؛ دوم، تغییر توانایی ایران برای ادامهی جنگ به دلیل تأثیرات انباشته شده شکستهای سیاسی - نظامی و سوء مدیریت جنگ و سومین عامل، که کمتر محسوس بود، حضور نیروهای غربی در خلیج (فارس) و انزوای فزاینده دیپلماسی ایران بود.»
صرفنظر از نقش عوامل مختلف سیاسی - نظامی و اقتصادی در تصمیمگیری ایران برای پایان دادن به جنگ، آنچه صورت گرفت به این شرح بود که عراق همزمان با حملهی امریکا به سکوهای نفتی ایران حمله به فاو را، که از مدتها قبل مقدمات آن فراهم شده بود، آغاز کرد. آقای رضایی، فرمانده وقت سپاه، در این باره میگوید: «عراق 26 ماه زیرسازیهای لازم را برای حمله به فاو انجام داده بود. سپاه هفتم تحت امر ماهر عبدالرشید به صورت متمرکز برای باز پسگیری فاو برنامهریزی میکردند. لشکرهای گارد هم تحت امر وی بودند. سقوط فاو پس از حمله عراق 36 ساعت به طول انجامید. صد نفر اسیر شدند و پانصد نفر به شهادت رسیدند.» ایشان دربارهی تداوم حملات عراق و شکلگیری روند بعدی میگوید: «شلمچه پس از هشت ساعت سقوط کرد در صورتی که ما آمادهتر از زمان حمله عراق به فاو بودیم. عقبه داشتیم و غافلگیر نبودیم خطوط را تقویت کرده بودیم و حضور داشتیم. نیروی احتیاط در اختیار داشتیم و ساعت حمله را میدانستیم ولی در یک سوم زمان، شلمچه را از دست دادیم. اراده وجود داشت شلمچه را حفظ کنیم ولی دشمن قدرتمند بود و تغییر تاکتیک داده بود. اوج قدرت عراق در حمله به جزایر مجنون بود. پس از آن عراق به خطوط دفاعی ارتش حمله کرد و اسیر و امکانات گرفت و عقبنشینیهای اول جنگ تکرار شد و عراق به مرز رسید در حالی که نیرویی برای استقرار در مرز وجود نداشت و خطر ورود عراق به خاک ایران وجود داشت.»
با پیدایش وضعیت جدید نظامی و تغییر در موازنه جنگ و پیامدهای روحی و روانی آن در جامعه و جبهههای جنگ پذیرش قطعنامه و پایان دادن به جنگ اجتنابناپذیر بود؛ زیرا در چنین موقعیتی گزینهی دیگری وجود نداشت. توضیح شرایط و روندی که به پذیرش قطعنامه منجر شد قابل توجه است. آقای موسوی اردبیلی، رئیس وقت قوه قضاییه در این زمینه میگوید: «قطعنامه یک بحث مفصلی است که من یک بخشی از آن را عرض میکنم. شاید دو سه شب پیش از پذیرش قطعنامه بود که یک شب، ظاهرا ما پنج نفر بودیم. آقای خامنهای، آقای هاشمی، آقای موسوی نخستوزیر و بنده، احمد آقا هم آنجا بود. قرار شد برویم پیش حضرت امام تا ببینیم که نظرشان چیست؛ البته بعد از سقوط فاو بود که اوضاع ما یک مقدار درهم ریخته بود. من مقداری مریض بودم، آقایان گفتند: شما به همین صورت بیایید، عیب ندارد. ما رفتیم خدمت امام، در آنجا گزارش داده شد. آن کسی که بیشتر جبهه میرفت آقای هاشمی بود لذا بیشتر گزارش میداد. تنها کسی که حرف نمیزد، من بودم، چون مریض بودم. نظر ما این بود که با این وضعی که پیش آمده باید قطعنامه را قبول کنیم یا نه؟ امام خیلی صریح و قاطع گفت: «نه.» آن شب به همین جا ختم شد، برخاستیم و آمدیم.» .
نظر به ادامهی حملات عراق و وضعیتی که پیش آمده بود بررسیها در جمع پنج نفرهی سران کشور ادامه یافت. بنابر توضیح آقای موسوی اردبیلی «باز هم جمع شدیم، صحبت شد که برویم پیش امام شاید نظرشان برگشته باشد. بالاخره قرار شد برویم و رفتیم. امام نماز را در خانه خود میخواند ما که رفتیم امام قبل از ما نماز را تمام کرد و رفت داخل. امام با خبر بود که برای چه آمدهایم. رفتیم داخل، باز صحبت شروع شد. امام گفت که «من نمیکنم.» وقتی که دید رفقا میگویند صلاح است، گفت: «بریزند همه ما پنج شش نفر را بکشند چیزی میشود؟ هر روز این همه جوانها در جبهه کشته میشوند، ما هم کشته میشویم.» من گفتم: شما بهترین صورت را میفرمایید، چون اگر الآن موشکی بیندازند که ما کشته شویم، نهایت این است که ما پنج شش یا ده سال جلوتر مردهایم.. اما بدتر از این صورت هم هست، اگر اینها بیایند استان خوزستان را تا کرمانشاه بگیرند و دیگر جلو نیایند، نفت را که میگیرند. دست ما را از آن چیزی که نان مردم را تأمین میکند قطع میکنند، آن وقت نمیتوانیم جواب مردم را بدهیم. اگر مردم گفتند کاری که شما میخواستید بکنید، این بود؟ این وضع بدتر است. امام فرمود: حالا پیشنهاد شما چیست؟ آقای هاشمی که در آن وقت فرمانده بود گفت: من قطعنامه را قبول میکنم حتی اگر مردم بر سرم بریزند منتهی دیگران هم به من کمک کنند. اول قرار شد که ایشان قطعنامه را قبول کند و ما هم همگی آن را تأیید کنیم. اگر قضیه بحرانی برطرف شد که هیچ، و گرنه امام به کمک ما بیاید. بحث به اینجا رسید و آن شب تمام شد.»
پس از اتمام جلسه به نظر میرسید توافق و اجماع اولیه برای پایان دادن جنگ حاصل شده است و تنها روش آن در حال بررسی است. آقای موسوی اردبیلی میگوید: «ما آمدیم قبل از اینکه بخوابیم احمد آقا زنگ زد و گفت امام میگوید: «دست نگه دارید تا من بگویم که چه کار کنید.» ما فردا صبح منتظر بودیم که امام آخرین فکرش را بگوید. مثل اینکه امام فکر کرده بود که این کار یک نفر، دو نفر یا پنج نفر نیست. امام گفت: «من میپذیرم و اطلاعیه را میدهم. شما افراد و ائمه جمعه را جمع کنید اول به آنها بگویم بعدا اطلاعیه را میدهم.» امام اطلاعیه را که نوشت به سه قوه فرستاد که نظرشان را بگویند که نمیدانم تغییراتی کرد یا نه. قطعنامه این طور قبول شد.»
آقای موسوی جزایری، عضو مجلس خبرگان رهبری و نمایندهی ولی فقیه در استان خوزستان، دربارهی جلسهای که با حضور ائمه جمعه کشور و افراد دیگر برگزار شد میگوید: «از طرف حضرت امام اعلی الله تعالی مقامه به جلسهای دعوت شدیم که نمیدانستیم موضوع جلسه چیست؟ بنده شب را در منزل آقای شمخانی مهمان بودم. صبح پس از صرف صبحانه از یکدیگر خداحافظی کردیم و هر کسی به دنبال کار خودش رفت ولی جلوی در ریاست جمهوری یکدیگر را دیدیم، معلوم شد مقصدمان یکی بوده است. موضوع آن جلسه ختم جنگ از طرف حضرت امام قدس (سره) و اعلان قبول آتشبس بود. رئیس جلسه رهبر معظم انقلاب بود، که رئیس جمهور وقت بودند، آیات عظام مشکینی، مهدویکنی، هاشمی رفسنجانی، کروبی و جمع دیگری از شخصیتهای نظامی و سیاسی کشور بودند. جلسه پس از قرائت قرآن با قرائت نامه حضرت امام به وسیله حاج سید احمد آقا، رحمه الله علیه، شروع شد. دو سه نفر از حاضران صحبت کردند، من دیدم بحث در حال انحراف است لذا وقتی نوبت من رسید گفتم: با توجه به اعلان موضع از طرف حضرت امام، مبنی بر پایان جنگ، جای حرفی برای ما نیست... و من فقط در حاشیهی مطلب عرایضی بیان کردم مانند کیفیت اعلان، نحوهی تعامل با عوارض مسئله و... به لطف خدا عرض بنده مؤثر واقع شد و روال بحث را مشخص کرد. عصر آن روز جلسه عمومی با حضور اعضای دولت، نمایندگان مجلس شورای اسلامی و عدهای دیگر از شخصیتهای سیاسی اجتماعی کشور در محل مجلس برگزار و نامه حضرت امام قرائت شد.»
در جلسهای که با حضور مسئولان کشور برگزار شد تا پیام امام دربارهی جنگ و اتمام آن قرائت شود بعضی اشخاص حاضر در جلسه واکنشهایی نشان دادند که نگرانی و در عین حال اعتراض به این وضعیت را بیان میکرد. چنانکه در همان زمان یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی دربارهی آنچه به این نتیجه منجر شد گفت: «ما میبایست در این فاصله هشت سال خودمان را مهیا میکردیم. وضعیت امروز حکایت از این دارد که هم در جبهه میجنگیدیم و هم در پشت جبهه زندگی عادی خود را میکردیم عدهای میجنگند و عدهای هم زندگی میکنند. شرایط این گونه حکم میکند که این وضعیت قابل استمرار نیست و اگر تصمیم گرفته نشود برای جامعه شکنندگی به وجود میآید.» ایشان با اشاره به سقوط فاو میگوید: «واضح است تا مشکل ریشهیابی و ضعفها بررسی نشود مشکل جنگ همچنان باقی خواهد ماند. مشکل امروز ما اتخاذ استراتژی مناسب و راه رسیدن به آن استراتژی است و وقت تلف کردن به هدر دادن نیروهاست.»
در هر صورت، برای اعلام رسمی پذیرش قطعنامه 598 توافق حاصل شد و این اقدام صورت گرفت. به گفتهی آقای ولایتی کشورهای غربی که مداوم بر این نکته تأکید میکردند که عراق قطعنامه را پذیرفته است و ایران نمیپذیرد، غافلگیر شدند، چرا که ما صلح را پذیرفته بودیم و این عراق بود که باز هم حمله میکرد. در این وضعیت دنیا بسیج شد تا عراق را وادارد که قطعنامه را بپذیرد. بندر بن سلطان، سفیر عربستان در واشنگتن به عراق رفت. همهی غربیها به صدام فشار آوردند که آتشبس را بپذیرد. سرانجام پس از چند روز که من به دعوت دبیرکل سازمان ملل برای مذاکره به نیویورک رفته بودم، طارق عزیز هم، زیر فشار دنیا به نیویورک آمد و البته باز هم اظهار میکرد که دستوری برای پذیرش آتشبس ندارد. ولی پس از فشار زیاد جامعه بینالملل، سرانجام عراق آتشبس را در روز 29 مرداد 1367 پذیرفت.
اظهارات سران سه قوه دربارهی پذیرش قطعنامه رویکرد جدید به صلح را بیان و به تغییر شرایط و ضرورتهای اتخاذ تصمیم به پایان دادن به جنگ اشاره میکند. آیت اله خامنه ای، رئیس جمهور وقت، در نماز جمعه تهران اظهارداشت: «اعلام قبول قطعنامه به وسیله جمهوری اسلامی ایران دو فایده اساسی داشت: اول آتشبس را به صلاح انقلاب و کشور دانستیم. دوم با اعلام قبول قطعنامه ماهیت رژیم عراق علیرغم ادعاهای صلحطلبی آشکار شد و تحولات بعدی اصالت هر دو مصلحت را مشخص ساخت. عراق نابخردانهترین کارها را انجام داد؛ یعنی نپذیرفتن آتشبس و گذاشتن پنج پیش شرط برای آتشبس که وجهه صدام را در جهان ضایع کرد.چند هفته بعد هم زیر فشار افکار عمومی جهان، اجبارا پیش شرط را کنار گذاشت و آتشبس را پذیرفت.»
منبع: کتاب نقد و بررسی جنگ ایران و عراق جلد پنجم
چمران جنگجویی پرهیزکار و معلمی متعهد بود
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
شهادت انسانساز سردار پرافتخار اسلام و مجاهد بیدار و متعهد راه تعالی و پیوستن به ملاء اعلی، دکتر مصطفی چمران را به پیشگاه ولی عصر ارواحنا فداه تسلیت و تبریک عرض میکنم.
تسلیت از آن رو که ملت شهیدپرور ما سربازی را از دست داد که در جبهه های نبرد با باطل، چه در لبنان و چه در ایران حماسه میآفرید و سرلوحهی مرام او اسلام عزیز و پیروزی حق بر باطل بود. او جنگجویی پرهیزکار و معلمی متعهد بود که کشور اسلامی ما به او و امثال او احتیاج مبرم داشت. و تبریک از آن رو که اسلام بزرگ چنین فرزندانی تقدیم ملتها و توده های مستضعف میکند و سردارانی همچون او در دامن تربیت خود پرورش میدهد. مگر چنین نیست که زندگی عقیده و جهاد در راه آن است.
چمران عزیز با عقیدهی پاک خالص غیروابسته به دسته جات و گروه های سیاسی و عقیده به هدف بزرگ الهی، جهاد در راه آن از آغاز زندگی شروع و با آن ختم کرد. او در جهاد، با نور معرفت و پیوستگی به خدا قدم نهاد و در راه آن به جهاد برخاست و جان خود را نثار کرد. او با سرافرازی زیست و با سرافرازی شهید شد و به حق رسید.
هنر آن است که بی هیاهوهای سیاسی و خودنمای های شیطانی برای خدا به جهاد برخیزد و خود را فدای هدف کند نه هوی، و این هنر مردان خداست.
او در پیشگاه خدای بزرگ با آبرو رفت. روانش شاد و یادش بخیر. و اما، ما میتوانیم چنین هنری داشته باشیم؟ با خداست که دستمان را بگیرد و از ظلمات جهالت و نفسانیت برهاند. من این ضایعه را به ملت شریف ایران و لبنان، بلکه به ملتهای مسلمان و قوای مسلح و رزمندگان در راه حق و به خاندان و برادر محترم این مجاهد عزیز تسلیت عرض میکنم و از خداوند تعالی رحمت برای او و صبر و اجر برای بازماندگان محترمش خواهانم
تاریخ 1 / 4 / 60
مثل چمران بمیرید
شماها چند سال دیگر نیستید در این عالم، چمران هم نیست، چمران با عزت و عظمت و با تعهد به اسلام جان خودش را فدا کرد و در این دنیا شرف را بیمه کرد و در آن دنیا هم رحمت خدا را بیمه کرد، ما و شما هم خواهیم رفت. مثل چمران بمیرید، مثل این سربازهایی که در مرزها کشته میشوند بمیرید.
تاریخ 1 / 4 / 60
منبع: کتاب ایثار و شهادت در مکتب امام خمینی
بررسیماهیت جنگ ایران و عراق بسیار اهمیت دارد. چرا که جنگ بر شکلگیری هویت تاریخی ایران اثر گذاشته است و این هویت و تجربهی تاریخی میتواند بر اندیشه و اراده و عزم ملت ایران برای فائق آمدن بر حوادث آینده، همچون جنگ وسایر بحرانهای سیاسی - اجتماعی نقش تعیین کنندهای داشته باشد. بنابراین،اگر جنگ ایران با عراق در چارچوب و مفاهیم دیگری غیر از آنچه بوده است تعریف شود، تأثیر و هویت تاریخی خود را از دست میدهد و هر جنگی که چنین شود «دچار بیریشگی خواهد
شدو ناظران خود را نسبت به علل و انگیزههای آن متحیر ساخته، نخواهد توانست همدلی نسلهای آتی را برانگیزد. آنچه یک جنگ را در تاریخ ماندنی میکند، معنای آن نزد نسلهایی است که بدان تعلق خاطر دارند.»
اکثرپژوهشگران غربی برای اجتناب از تعیین پیوستگی ماهیت جنگ تحمیلی با جریانهای بنیادین سیاسی، اجتماعی و فرهنگی امروز جامعهی جهانی تلاش میکنند جنگ ایران و عراق را ارادهی معین فرد یا جمع و حتی امری شخصی تلقینمایند بسیاری از نظریات در توضیح جنگ ایران و عراق اختلاف شخصی صدام و امام خمینی یا تنها با تأکید بر اختلافات مرزی، با اهداف و مقاصد مشخصی مطرح میشود. این گونه روشها در مطالعهی جنگ ایران و عراق - بی هر گونه ملاحظهای - بیشتر جزء نگرانه و به قصد گرفتن نتیجهی کاربردی در عرصهای خاص سازمان داده میشود. در صورتی که تصور جنگ در کلیتی واحد رابطهی مشخصیبین اجزای مختلف جنگ برقرار میسازد. اهداف، ریشهها، رهبری و فرماندهی، شیوهها، جنگجویان و حامیان، هر یک نقشی ایفا میکنند و مبین ماهیت و هویت جنگاندجنگ ایران و عراق همچنین با مشخصهای رایج در مفهوم جنگ جهان سومی که پس از جنگ جهانی دوم رواج یافت و با تأثیر از عوامل مختلفی چون بحران ناشی از تشکیل دولت ملی شامل بحرانهای سه گانه هویت، مشروعیت، مشارکت و گسترش جهانی میلیتاریزم، میراث استعمار در زمینهی جغرافیای سیاسی، تأثیر جنگ سرد و رقابت دو ابرقدرت توضیحپذیر نیست. شهرام چوبین، یکی از محققان صاحبنظر در جنگ ایران و عراق، به تفاوت جنگ ایران و عراق با جنگهای مشابهاشاره میکند و مینویسد:
«درمیان منازعات کشورهای جهان سوم، جنگ ایران و عراق از چندین دیدگاه غیرمعمول است. آنچه معمولا در این باره در غرب گفته میشود تعداد کثیر تلفات انسانی، زیانهای سنگین اقتصادی وارد شده و در طول کشیدن آن است.
آنچهکمتر به آن پرداخته میشود نوع درگیریی است که با الگوی رایج در مناطق غیرصنعتی جهان تفاوت دارد، چرا که در این مناطق تمایل به سمت جنگهای درون مرزی یا غیرنظامی است در حالی که نمونهای نسبتا نادر از درگیری بین دولتها بود؛ جنگی که در قالبی کلاسیک جای میگرفت و منازعهای صرف بر سر آب و خاک نبود، بلکه با قدرتطلبی و گسترش عقاید فکری نیز همراه بود.»
عواملمؤثر در شکلگیری زمینههای جنگ نسبت مشخصی با ماهیت و مشخصه های جنگ و درنتیجه تمایز آن با الگوهای رایج دارد. وقوع جنگ با فاصلهی بیست ماه پس آغاز انقلاب بیان کنندهی رابطه جنگ با انقلاب است. سقوط رژیم شاه منافع آمریکا و غرب را به مخاطره افکند، به ویژه اینکه ماهیت دینی و مردمی بودن انقلاب، گسترش آن را در سطح منطقه ممکن ساخت. این ارزیابی و پیشبینی دربارهی گسترش انقلاب اسلامی در سطح منطقه، نوعی نگرانی بینالمللی به وجود آورد که تلاش برای اعادهی نظم پیشین با «توافق بیان نشدهی بینالمللی برای دفاع از وضع موجود» ، مسیر وقوع جنگ را هموار ساخت. با اینتوضیح، باید جوهر اندیشهی دینی اسلام را که شامل جهاد و مبارزه با تکیه بر شهادتطلبی و فراخواندن مردم به صحنهی سیاسی - اجتماعی در دورهی انقلاب و سپس دعوت مردم به مقاومت در برابر تجاوز عراق و تحولات بینالمللیمعاصر را شناسایی کرد تا ماهیت جنگ ایران و عراق و تحولات بینالمللی معاصر را شناسایی کرد تا ماهیت جنگ ایران و عراق و تحولات آن، تحلیل و تبیین شود. براساس این تحلیل از یک سو، انقلاب دینی به حضور مردم در صحنههای انقلاب و جنگ منجر شد و از سوی دیگر، بر شکلگیری رفتار و تصمیم رهبران، مسئولان و فرماندهان و مردم تأثیر گذاشت و متقابلا براساس درکی که نظام بینالمللی از ماهیت انقلاب و تهدیدی که برای منافع غرب داشت، برای مهار انقلاب از روشهای مختلف استفاده کرد و در نهایت عراق را برای حملهی به ایران ترغیب کرد.
برهمین اساس جنگ و تحولات نظامی عمیقا با سایر اجزا پیوستگی دارد. بدین معناکه با تعریف امام از جنگ آن را «جنگ اسلام و کفر» خواندند و عراق را در تجاوز به ایران عامل امریکا دانستند ماهیت عقیدتی - سیاسی جنگ تعریف شد و همین نگرش از یک سو، مبانی جنگ را و از سوی دیگر، نگرش به صلح را شکل داد. در واقع، با تعریف عقیدتی - سیاسی جنگ در حالی که رفتار فردی و اجتماعی در جبهه و پشت آن براساس تکلیف شرعی ترسیم میشد، ماهیت مواضع سیاسی در برابر عراق و حامیانش و نظام بینالملل و اساسا پیشنهادهای صلح نیز مشخص میشد.
درسطح نازلتر، ماهیت عقیدتی جنگ بر اهداف، استراتژی عملیاتی و تاکتیکهای نظامی تأثیر گذاشت و نیروهایی داوطلب شهادت به وجود آورد.
بههمین دلیل الگوی تفکر سیاسی و نظامی رئیس جمهور وقت، بنیصدر، که بر اساس تئوری و روشهایی متأثر از آموزههای نظامی ارتش امریکا بود نه تنها به هنگام تجاوز عراق پاسخگو نبود، که به هنگام آزادسازی مناطق اشغالی نیز ناکام ماند و عملا به بنبست نظامی در جنگ منجر شد و کشور را بر لبهی پرتگاه تجزیهی ارضی و بیثباتی سیاسی قرار داد.
درنتیجه، میتوان تأکید کرد که آغاز جنگ حمله به انقلاب بود و انقلاب با جنگهزینهی سنگین رویارویی با منافع امریکا و غرب را پرداخت. باورها و اعتقادات دینی و خصلت انقلابی در سازماندهی نیروها برای تثبیت نظام سیاسی انقلاب، رویارویی ایران و امریکا را ناگزیر ساخت و سرانجام رفتار عراق در چارچوب منافع امریکا به جنگ منجر شد. انرژی انقلابی با وقوع جنگ آزاد شد، بدین معنا که آمادگی مردم برای حفظ انقلاب و تحقق شعارهای آن که شامل استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی بود همانند انرژیی متراکم در جامعه وجود داشت، ولی آشکار نبود. تجاوز دشمن خارجی برای براندازی نظام جمهوری اسلامی واز بین بردن انقلاب به منزلهی آزمونی بزرگ برای نمایش آمادگی و جانفشانی مردم برای دفاع از انقلاب و حفظ نظام بود.
واین انرژی متراکم را آزاد کرد و همین امر عنصر تعیین کنندهای در به هم ریختگی محاسبات اولیهی عراق و ناکامی این کشور در تجاوز به ایران بود. اینتحول بنیادین، مفهوم و ماهیت جنگ و ساختار جامعه را تغییر داد.
منبع: کتاب نقد و بررسی جنگ ایران و عراق
عملیات کربلاى چهار [3/10/65- ابوالخصیب] بود.
آن طرف آب یک نفر زخمى مرتب فریاد مى زد و کمک مى طلبید.
با یکى از برادران رفتیم و به محل حادثه رسیدیم.
هر چه سر و صدا کردیم و آن بنده خدا را مورد خطاب قرار دادیم جوابى نشنیدیم.
ناگهان خمپاره اى از راه رسید و مابین ما به زمین خورد.
براى چند لحظه چیزى نفهمیدم.
بعد دیدم هر دو نقش زمین هستیم، منتها زخم من کاریتر است.
با اصرار و التماس زیاد او را فرستادم عقب.
وضع خوبى نداشت.
من از ناحیه کمر و نخاع و او پایش زخم عمیق برداشته بود.
مى خواست با آن وضع بماند و به من کمک کند.
دشمن متوجه ما شده بود و آن نقطه را گرفته بود زیر خمپاره.
همه فکرم در آن لحظه این بود که یک نفر بیاید و نجاتم بدهد.
ساعت شش صبح زخمى شده بودم و حالا روز بالا آمده و ساعتها بود که کسى را به یارى مى خواندم.
هر چه تلاش کردم نتوانستم حرکت کنم.
مأیوس و مضطرب بودم.
ناگهان به یاد حرف فرمانده یگان افتادم که مى گفت: در سختی ها فقط به خدا پناه ببرید و از او کمک بخواهید.
اینجا بود که بى اختیار و در کمال باور و اعتقاد گفتم: الهى به امید تو. چند لحظه بعد صداى کسى را که مى گفت: زخمى کیست؟ به گوشم رسید.
با همه وجود معناى توکل را دریافتم.
تهیه و تنظیم: وبلاگ روایت هشت سال دفاع مقدس