در18 ماه اوت 2002 روزنامه نیویورک تایمز داستانی را با نام «دولت امریکا بهرغم استفاده عراق از گازهای شیمیایی، کمکهای خود را به این کشور ادامه
داد»، منتشر کرد.
نشریه نیویورک تایمز به نقل از مقامات عالی رتبه و برجستهآمریکا فاش کرد: «در دهه 1980، کابینه ریگان در حالی که میدانست
فرماندهان عراق از سلاحهای شیمیایی برای دست یافتن به برتری در جنگ با
ایران استفاده خواهند کرد، به طور پنهانی، آنها را از نظر طراحی صحنه نبردیاری کرد.»
این داستان در رسانههای بینالمللی جنجال مختصری ایجاد کرد و سپس، سر و صدای آن خوابید. هر چند مقاله نیویورک تایمز در 18 ماه اوت 2002، جزئیات جدیدی را از میزان همکاری ارتش امریکا با صدام حسین، دیکتاتورعراق، طی جنگ ایران و عراق از 1980 تا 1988 فاش کرد، اما برخی از جوانب این رسوایی فاش نشد. در واقع، واشنگتن، نه تنها استفاده مکرر صدام از سلاحهای شیمیایی علیه سربازان ایران و اقلیت کرد عراق را نادیده گرفت، بلکه این کشور را در راه توسعه برنامههای تولید سلاحهای شیمیایی، بیولوژیکی و هستهایاش یاری کرد. ن
شریه نیویورک تایمز بدبینی و تملق دولتامریکا در پرداختن به این موضوع و نیز اقدامات وحشیانه عراق را به طور
مفصل منعکس نکرد.
در حالی که واشنگتن پیش از این از برنامه های تسلیحاتی
عراق چشم پوشی کرده بود. در دهه پس از جنگ، در زمانی که برنامههای
تسلیحاتی بغداد دیگر وجود نداشتند و در سال 1991 منهدم شده بودند، دولت
امریکا از طرح گسترده برنامههای تسلیحاتی عراق برای توجیه لزوم آغاز جنگ
گستردهای علیه مردم عراق استفاده کرد.
خوانندگان مقاله نیویورک تایمز (یادهها هزار مقاله دیگر که پس از 11 سپتامبر علیه عراق نوشته شده است) این
واقعیت را میدانند که بسیاری از سیاستمداران امریکا و نخبگان حاکم، که جنگعلیه صدام حسین را خواستار بودند، خود، در پیشبرد و اجرای برنامههای
تسلیحاتی عراق نقش فعالی داشتند.
از جمله این افراد، میتوان به دونالد
رامسفلد، آتشیترین باز دولت بوش، اشاره کرد. واشنگتن قبلا، در دهه 80
نسبت به دیکتاتور عراق به دلیل استفاده از سلاحهای شیمیایی هیچ مخالفت و
انزجاری را اعلام نکرده بود.
این برای نخستین بار نبود که چنین رسواییهاییدر رسانهها مطرح میشد. برای نمونه، پیش از آن، رسوایی عراق گیت، بارها،
مطرح و فراموش شده بود. این موضوع رسوایی حمایت نظامی و سیاسی امریکا از
صدام حسین در دهه 80 است. داگلاس فرانتز و موری واس در یکی از مقالات جامع وشدید الحنی که به رسوایی عراق گیت مربوط بود و در 23 فوریه سال 1992 در لسآنجلس تایمز چاپ شد با عنوان: «کمکهای پنهانی بوش عراق را در ساختن ماشینجنگیاش یاری کرد نوشتند: «طبق اسناد طبقهبندی شده، جورج بوش پدر،
تلاشهای بلند مدتی را برای حمایت و پشتیبانی از دیکتاتور عراق به عمل
آورده است. وی این اقدامات را هم در مقام معاونت ریاست جمهوری و هم در مقامریاست جمهوری انجام داده است.»
حتی ویلیام سفیر نویسنده راستگرا و جنگ
طلب نشریه نیویورک تایمز در 7 دسامبر 1992 احساس کرد که پرداختن به موضوع
مزبور ضروری است. وی نوشت: «رسوایی عراق گیت بسیار وحشتناک است؛ رسوایی
بزرگی درباره سوء استفاده نظاممند رهبران سه ملت دموکراتیک امریکا،
انگلستان و ایتالیا، از قدرت و اعطای کمکهای محرمانه مالی به دیکتاتور
عراق برای بهبود ساختار تسلیحاتی وی.» پیش زمینه عراق گیت، قیام مردمی سال1979 در ایران برای سرنگونی شاه طرفدار امریکا بود. انقلاب ایران تسلط
امپریالیستی امریکا بر منطقه نفت خیز استراتژیک خلیج فارس را تهدید کرد.
پیش از آن، به غیر از اسرائیل، ایران متحد دیرینه و واشنگتن در خاورمیانه
بود. پس از وقوع انقلاب اسلامی، واشنگتن بلافاصله، به چهار روش برای
نابودی و سرنگونی این نظام انقلابی و جبران فقدان شاه اندیشید. در این
راستا، رژیم صدام حسین دست یاری به سوی امریکا دراز کرد و بدین ترتیب، در
22 ماه سپتامبر سال 1980، عراق تهاجم خود را به ایران آغاز کرد و طی این
جنگ خونین هشت ساله، که دست کم، یک میلیون قربانی داشت، از حمایت واشنگتن
برخوردار شد. در دهه 90، مؤسسه مطالعات راهبردی دانشگاه جنگ امریکا در
گزارش خود برای پنتاگون اعلام کرد: «طی جنگ ایران و عراق، امریکا سیاستی
متمایل به عراق داشت.... واشنگتن و بغداد میخواستند وضع موجود پیش از
انقلاب 1979 ایران را مجددا احیا کنند.
در واقع، انقلاب ایران موازنه قدرت
منطقه را تهدید میکرد. درخواست [امام] خمینی از مردم کشورهای دیگر برای
انجام انقلاب، برای بغداد و واشنگتن تهدیدی جدی محسوب میشد و هر دوی آنهامیخواستند این تهدید را از بین ببرند. از آنجا که امریکا و عراق هدف و
منافع مشترکی داشتند...، امریکا فعالانه، به کمک عراق آمد.» در آغاز،
آمریکا با مشاهده موفقیتهای عراق در برابر ایران، به عراق تمایل داشت و
بدین ترتیب، سیاست یک جانبهای را در پیش گرفت؛ چرا که صدام حسین میتوانستواشنگتن را به اهداف نامشروع خود نزدیک کند؛ بنابراین، مقامات امریکا
معتقد بودند که بهتر است عراق از شوروی فاصله بگیرد و درست همانند عملکرد
انورسادات، رئیس جمهور مصر در دهه 70، روابط نزدیک اقتصادی و نظامی خود را
با این کشور قطع کند.
در ماه مارس 1981، الکساندر هیگ ، وزیر امور خارجه
امریکا، با شور و هیجان به کمیته روابط خارجی سنا گفت: «عراق از رفتار
امپریالیسم شوروی در منطقه خاور میانه نگران است.» دولت شوروی نیز به عراق
اعلام کرده بود: «اگر عراق تهاجم نظامی خود را علیه ایران ادامه دهد، هیچ
گونه سلاحی از شوروی دریافت نخواهد کرد.» همچنین، مسکو از سرکوبی شدید حزب
کمونیست عراق از سوی صدام ناراضی بود. حمایت واشنگتن از عراق، پس از
موفقیت ایران در بیرون کردن نیروهای عراقی از قلمرو خود در ماه مه سال
1982، بیش از پیش آشکار شد. در ماه ژوئن همین سال، ایران برای نخستین بار،
تهاجم خود را به عراق آغاز کرد و به دنبال آن، امریکا در صدد برآمد تا از
شکستها و عقبنشینیهای نظامی عراق جلوگیری کند. در این هنگام، واشنگتن و
متحدان عرب محافظه کارش ناگهان، نگران شکست کامل عراق یا دست کم، سرنگونی
رژیم صدام شدند و محمولههای تسلیحاتی عظیمی را به سوی عراق روانه کرد.
بدین ترتیب، واشنگتن با استفاده از متحدانش در خاورمیانه، محمولههای بزرگتسلیحاتی را به سوی عراق روانه کرد. اسناد طبقهبندی شده وزارت خارجه
امریکا که فرانتز و واس آنها را فاش کردند، ارسال توپهای هویتزر ،
بالگرد، بمب و دیگر سلاحها در سال 1982 - 1983 ، از طریق مصر، عربستان،
اردن و کویت به عراق میباشد. هوارد تیچر ، از کارشناسان شورای امنیت ملی
امریکا در امور خاورمیانه در دوران ریاست جمهوری ریگان، در 23 ماه فوریه
سال 1992 در لس آنجلس تایمز گفت: «امریکا کشورهای ثالث را به حمل سلاحهای
امریکایی از طریق دریا به عراق تشویق میکرد.». طبق کتاب مارک فیثیان با
نام چگونه امریکا و انگلستان مخفیانه، ماشین جنگی عراق را به راه انداختند؟که در سال 1997 منتشر شد، در سال 1983، ریگان از جولیو آندرئوتی ، نخست
وزیر ایتالیا خواست که سلاحهای امریکا را به عراق ارسال کند. در اول
ژانویه سال 1984، واشنگتن پست گزارش داد: «امریکا به طور دوستانه، به
کشورهای خلیج فارس تفهیم کرد که شکست عراق در جنگ با ایران به ضرر منافع
امریکا است و واشنگتن تلاشها و اقدامات زیادی را برای جلوگیری از وقوع آن
انجام داده است.»
مرکز ثقل این تلاشها، همکاری نزدیک و محکم سیاسی و
نظامی با رژیم سرکوبگر صدام حسین بود تا بدین ترتیب، توازن قدرت نظامی به
نفع عراق سنگینی کند. در سال 1982، دولت ریگان، نام عراق را از فهرست
کشورهای حامی تروریست حذف کرد. در 19 و 20 ماه دسامبر سال 1983 نیز، ریگان
فرستاده ویژه خود را جدا از دونالد رامسفلد، به همراه دست نوشتهای به
بغداد اعزام کرد. این دست نوشته حاوی پیشنهاد برقراری مجدد مناسبات
دیپلماتیک بود که طی جنگ اعراب و اسرائیل، در سال 1967، قطع شده بود. باید
یادآور شد که رامسفلد در 24 ماه مارس سال 1984 مجددا به عراق سفر کرد.
درست در همان روزی که خبرگزاری سازمان ملل (UPI) گزارش داد گروهی از
کارشناسان این سازمان بدین نتیجه رسیدهاند که گاز خردل به همراه گاز اعصابعلیه نیروهای ایرانی به کار رفته است...، رامسفلد، فرستاده رئیس جمهوری
امریکا در بغداد، با طارق عزیز، وزیر امور خارجه عراق، دیدار داشت.
یک روزپیش از آن، ایران، عراق را به استفاده از گاز خردل و گاز اعصاب تابون علیهششصد نفر از نیروهایش متهم کرده بود. باید یادآور شد، دولت امریکا در
مورد استفاده دولت عراق از گازهای شیمیایی هیچ تردیدی نداشت و حتی در 5 ماهمارس سال 1984، وزارت خارجه امریکا اعلام کرد: «شواهد موجود نشان میدهد
که عراق از سلاحهای شیمیایی مرگبار استفاده کرده است.» در 30 مارس سال
1984، نیویورک تایمز گزارش داد: «مقامات اطلاعاتی امریکا شواهد
انکارناپذیری در اختیار دارند که نشان میدهند عراق در جنگ خود با ایران ازگاز اعصاب استفاده کرده و تأسیس پایگاههای تولید انبوه مواد عامل کشنده
شیمیایی را تقریبا به پایان رسانده است.» اما طبق روال همیشگی دولت امریکاطی جنگ ایران و عراق و بعد از آن، توسل عراق به این سلاحهای ممنوع شده درحقوق بینالملل در نظر رامسفلد و رؤسای [ صفحه 63] سیاسی کشورش آن
قدرها مهم نبود تا روابط رو به شکوفایی امریکا و صدام را متوقف کند.
گزارشنیویورک تایمز در 29 مارس سال 1984، در مورد پیامدهای مذاکرات رامسفلد در
بغداد، اعلام کرد: «مقامات امریکا از روابط خود با عراق راضی و خشنودند و
در کل، پیوندهای دیپلماتیک عادی مجددا برقرار شده، اما به طور اخص، نامی ازآنها برده نشده است.» بدین ترتیب در ماه نوامبر سال 1984، امریکا و عراق
به طور رسمی، روابط دیپلماتیک خود را با یکدیگر از سر گرفتند. طبق
گفتههای باب وود وارد ، روزنامه نگار واشنگتن پست، در 15 ماه دسامبر سال
1986، سازمان سیا در سال 1984 به طور محرمانه، اطلاعاتی را در اختیار عراق
قرار داد تا بتواند در حملات شیمیایی با گاز خردل علیه نیروهای ایران از
آنها استفاده کند. همچنین، «در اوایل سال 1985، سیا اطلاعات حساس مربوط بهشناسایی ماهوارهای را در اختیار عراق قرار داد... تا این کشور را در
حملات هوایی خود یاری کند.»
حملات شیمیایی عراق علیه نیروهای ایران و
کمکهای امریکا به عراق تا پایان جنگ ادامه یافت. وزارت دفاع امریکا
اطلاعاتی را برای عراق فراهم و این کشور را از نظر طراحی صحنه نبرد یاری
میکرد. گزارش 17 ماه اوت سال 2002 نیویورک تایمز، نشان میداد: «هر چند
مقامات ارشد دولت ریگان در ظاهر استفاده عراق از گاز خردل، سارین، VX و
دیگر عوامل شیمیایی را محکوم کردند، اما از برنامههای تسلیحاتی عراق آگاهیمستقیم داشتند و ریگان و معاونش، جورج بوش پدر و دیگر مقامات ارشد امنیت
ملی، هرگز پشتیبانیهای خود از عراق را قطع نکردند و طی برنامهای بسیار
سری، بیش از شصت نفر از افسران سازمان اطلاعات دفاعی امریکا، اطلاعات
مشروحی را درباره استقرار نیروهای ایرانی، طراحی تاکتیکی صحنه نبرد، برنامهحملات هوایی این کشور و ارزیابی میزان خسارات بمبارانهای صورت گرفته از
سوی عراق، در اختیار بغداد قرار دادند.» یک افسر بازنشسته سازمان اطلاعات
دفاعی امریکا به نام ریک فرانکونا به نیویورک تایمز گفت: «رژیم بغداد در
اوایل سال 1988؛ زمانی که نیروهای عراق شبه جزیره فاو را از نیروهای ایران
باز پس گرفتند، از سلاحهای شیمیایی استفاده کرد.»
یک افسر باز نشسته دیگراین سازمان به نام والترلنگ نیز به نیویورک تایمز ابراز کرد: «استفاده
عراق از گازهای شیمیایی در صحنه نبرد، مسئله استراتژیک نگران کنندهای
نبود.» در واقع، آنچه سیا، سازمان اطلاعات دفاعی امریکا و دولت ریگان را
نگران میکرد، این بود که مبادا، نیروهای ایران شبه جزیره فاو را پشت سر
بگذارند و انقلاب اسلامی خود را به کویت و عربستان منتقل کنند. حذف نام
عراق از فهرست کشورهای حامی تروریسم در سال 1982 بدین معنا بو که هیچ گونه
منع قانونی بر سر راه عراق برای دریافت کمکهای اقتصادی و نظامی امریکا
وجود نداشته باشد و این کشور بتواند فناوریهای پیشرفته را از امریکا
خریداری کند؛ فناوریهایی که برای اهداف نظامی نیز از آنها استفاده میشد.
در ماه دسامبر سال 1982، فروشهای متعارف نظامی از سر گرفته شد و در سال
1983، دولت ریگان با فروش شصت فروند بالگرد هوگز به عراق برای اهداف غیر
نظامی موافقت کرد، اما فیثیان اشاره کرد که این بالگردها را میتوان طی چندساعت مسلح کرد. سپس، جورج شولتز، وزیر خارجه امریکا و جورج بالدریج وزیر
بازرگانی، برای فروش بالگردهای بل رایزنی کردند. این بالگردها به امکانات
سم پاشی مزارع غلات مجهز بودند. عقیده عموم بر این است که بالگردهای مزبور
در حملات شیمیایی عراق در سال 1988 علیه کردهای حلبچه مورد استفاده قرار
گرفت؛ حملهای که طی آن، پنج هزار نفر کشته شدند.
با چشم پوشی دولت ریگان از این حملات، بغداد پیشروی نظامی گستردهای را آغاز کرد. مخارج نظامی گستردهای را آغاز کرد. مخارج نظامیای که عراق با تأمین اعتبار از سوی امریکا هزینه میکرد، حتی به مدتها پیش از حذف نام این کشور از فهرست کشورهای حامی تروریسم مربوط میشد؛ زمانی که وزارت بازرگانی امریکا فروش موتورهای گازی توربیندار ایتالیایی را برای ناوچههای عراقی تأیید کرد. به زودی، شرکت اعتباری تأمین کالا وابسته به وزارت کشاورزی امریکا باز پرداخت این وامها را - در صورت ناتوانی بغداد - تضمین کرد. بانکها این وامها را به عراق اعطا کرده بودند تا کالاهای تولید شده در امریکا، مانند گندم و برنج را خریداری کند. طبق طرح مزبور، عراق سه سال برای بازپرداخت این وامها فرصت داشت و در صورت ناتوانی از پرداخت آنها، مالیات دهندگان امریکایی باید این مبالغ را تأمین میکردند
منبع: کتاب آمریکا چگونه صدام حسین را به سلاحهای شیمیایی مسلح کرد؟
خبرگزاری پارس با مخابره این خبر افزود: «به کسانی که در هدف یا نزدیکی
این گلوله های سمی قرار میگیرند، حالت تشنج دست میدهد، بیحال میشوند،
روی زمین میافتند، صورت خود را به خاک میمالند و سپس جان خود را از دست
میدهند.
این گلوله ها شبیه گلوله تفنگ 75-M هستند و پس از خروج از دهانه
تفنگ، گاز بنفش رنگی از آن خارج میشود» . مدتی بعد، هفته نامه فارن ریپورتچاپ لندن نام نوع این گاز سمی را V خواند و نوشت: «عراق در جنگ خود علیه
ایران، از یک نوع گاز مهلک فلج کننده اعصاب استفاده میکند که گفته میشود
این گاز از انواع V میباشد که مراکز اعصاب را از کار میاندازد و شخص را
فلج میکند.
این گاز به قدری کشنده است که تنها در صورت تماس چند قطره از
آن با پوست بدن، موجب مرگ میشود، مگر این که شخص در خلال پنج دقیقه نخست
تماس این گاز با پوست، آتروپین به خود تزریق کند.
این گاز را روسیه و آلمانشرقی به طور مشترک تهیه کردهاند و در حال حاضر، در تعدادی از کشورهای اروپای شرقی نیز تولید میشود. گفته میشود این نوع گاز را آلمان شرقی در اختیار عراق قرار میدهد.» گاز فلج کننده اعصاب برای نخستین بار در ژانویه سال 1980( زمستان سال 1359)، در جبهه های اهواز و دزفول - که از نقاط مهم استراتژیکی به شمار میآیند - و در جریان حمله ناموفق ایرانیان، از سوی عراق مورد استفاده قرار گرفت و به شهادت صد تن از نیروهای ایرانی منجر شد.
در برخی از منابع فارسی، آمده است که حمله شیمیایی عراق به منطقه بین
هلاله و نی خزر واقع در پنجاه کیلومتری غرب ایلام در تاریخ 23 / 10 / 1359
( 13 ژانویه سال 1981) نخستین حمله شیمیایی ثبت شده در سازمان ملل متحد
است، اما در اسناد منتشر شده سازمان ملل، هیچ گونه اشارهای به این موضوع
نشده و احتمالا جمهوری اسلامی ایران در این زمینه، مکاتبه ای با دبیر کل یاشورای امنیت نداشته است.
به هر حال، در شش ماه نخست جنگ، ارتش عراق به طورپراکنده از گازهای سمی استفاده کرد، ولی به استثنای یکی دو اطلاعیه
تبلیغاتی وزارت امور خارجه ایران، به هیچ گونه واکنشی جدی چه از سوی جمهوریاسلامی ایران و چه از سوی مجامع بینالمللی و جامعه جهانی رو به رو نشد.
با ورود جنگ به سال 1360، به علت رکود حاکم بر جبهه ها در نتیجه بحران
سیاسی - داخلی ایران، در شش ماهه نخست این سال، اخباری از کاربرد گازهای
سمی در جبهه های جنگ انتشار نیافت، اما با رفع بحران سیاسی در داخل کشور و
فعال شدن مجدد نیروهای ایران در جبهه های جنگ، عراق این بار استفاده از
سلاح شیمیایی را شدت بخشید و در جریان شش ماهه دوم سال،بیش از چهار بار در مناطق جنگی هویزه، ارتفاعات الله اکبر، پل نادری و
خرمشهر علیه نیروهای ایران از گاز سمی استفاده کرد.
باید یادآور شد که
گلوله های شیمیایی را توپخانه یا خمپاره به سوی مراکز تجمع نیروهای ایران
شلیک کردند.متأسفانه تاکنون، هیچ گونه آماری از تعداد تلفات و مصدومان این
حملات انتشار نیافته است و تنها، گزارشهای پراکندهای از بستری شدن تعدادیاز مجروحان این حملات در بیمارستانها وجود دارد که البته، دقیق نیز
نیستند.
در این سال، با وجود قطعی بودن کاربرد جنگ افزارهای شیمیایی از سویعراق علیه نیروهای جمهوری اسلامی در جبهه های جنگ، دستگاه دیپلماسی ایران
کمترین تحرکی در این زمینه نداشت، در حالی که طرف عراقی کوچکترین تحرکات
نیروهای ایران را با اغراق بسیار و دروغ پردازی به شورای امنیت سازمان ملل
یا دبیر کل گزارش میداد و خواستار ثبت و نشر آن به منزله سند سازمان ملل
میشد.
بی تردید، ارتش عراق با توجه به شناختی که از کارآیی جنگ افزارهای
شیمیایی داشت و به تدریج خود را به ادوات و تجهیزات آفندی و پدافندی مجهز
کرده بود، در طول دوره آزادسازی، از این گونه سلاحها استفاده کرده است، بهویژه در مقابل تاکتیک های نظامی جمهوری اسلامی ایران که به نیروهای پیاده
فاقد تجهیزات حفاظتی در مقابل سلاحهای شیمیایی متکی بود.
با وجود این،
مخفی کاری دوران جنگ سبب شد که در این زمینه، کمترین اطلاعات موجود انتشاریابد. به همین دلیل در این مقطع از جنگ، خلأ اطلاعاتی فاحشی درباره کاربردجنگ افزارهای شیمیایی از سوی عراق در جبهه های جنگ و میزان تلفات آن دیده
میشود.
در کنار پنهانکاری زمان جنگ، چنین به نظر میرسد که مقامات تصمیم
گیرنده و فرماندهان نظامی در جمهوری اسلامی ایران نقش تعیین کننده سلاحهایشیمیایی را در تغییر توازن در جنگ درک نکرده یا آن را نادیده گرفته اند.
شواهد زیادی برای این ادعا وجود دارد از جمله این که جمهوری اسلامی ایران، تنها پس از عملیات رمضان که در آن، عراق برای نخستین بار کاربرد نیمه گسترده گازهای سمی را تجربه کرد، به فکر تجهیز نیروهای پیاده به تجهیزات حفاظتی افتاد و تا پیش از این زمان، کار جدیای در این باره انجام نداده بود.
منبع: کتاب جنگ ایران و عراق، کاربرد سلاح شیمیایی
هر چند تاکنون، اسناد معتبر و مستندی از به کارگیری گازهای سمی از
سوی عراق در نخستین ماه های جنگ به دست نیامده است، اما برخی از شواهد نشانمیدهد که نیروهای ارتش این کشور از نخستین روزهای جنگ به گازهای شیمیایی
علیه نیروهای جمهوری اسلامی ایران متوسل شده اند.
به احتمال زیاد، نخستین
گلوله های محتوی گازهای سمی در مناطق غرب و شمال کشور و در معبرهای
صعبالوصول مورد استفاده قرار گرفتند.
البته، باید یادآور شد که نیروهای
عراقی برای کاربرد این سلاح از عناصر داخلی ضد انقلاب استفاده میکردند. درسندی به نقل از گزارش فرمانده عملیات نیروهای عراقی در غرب به فرماندهان
عالی رتبه ارتش عراق چنین آمده است: «عواملی که توسط یگان های تابعه
استخدام شدهاند، مخالف رژیم ایران هستند و در خط مقدم جبهه با پرتاب
گلوله های شیمیایی باعث تضعیف قوای جسمی پرسنل نظامی ایران میشوند» .
یکی
دیگر از شواهدی که نشان میدهد عراق در مهر ماه سال 1359 از گازهای سمی در
جبهه های جنگ استفاده کرده، وجود مجروحانی است که به شدت از ناحیه چشم آسیبدیده اند و توانایی باز کردن چشمانشان را ندارند. از جمله نخستین مصدومان
یک سرگرد ارتشی بود که در 25 مهر ماه سال 1359 در بیمارستان 250 تخت خوابی
ارتش بستری شده بود و نمیتوانست چشمانش را بگشاید.
البته، مقامات مسئول
ارتش جمهوری اسلامی ایران با تردید به این موضوع مینگریستند و با آوردن
دلایلی احتمال کاربرد سلاح شیمیایی را نفی میکردند. طبق استدلال آنان:
«استفاده از سلاح های شیمیایی توسط ارتش عراق هنوز مسلم نیست و از طرفی،
ارتش عراق ماسک ضد گاز و مواد شیمیایی ندارد و استفاده از این قبیل سلاح هااز طرف دشمن منطقی به نظر نمیرسد. به علاوه، چنین اخباری نباید در سطح
جامعه انتشار یابد، چرا که در آن صورت، نمیتوان نیروهای رزمنده را در جبههنگه داشت و انتشار این خبر اثر روانی بسیار زیادی بر نیروهایی که توانایی
مقابله با آن را ندارند، میگذارد».
البته، این پنهانکاری مدت زیادی به
طول نینجامید و به دنبال تکرار حملات شیمیایی عراق در ادامه پیشروی در عمق
خاک ایران، به ویژه در اشغال خرمشهر و برخی از شهرهای جبهه های غرب - که ازجزئیات این حملات و میزان تلفات نیروهای خودی در آنها اطلاع دقیقی در دست
نیست - وزارت امور خارجه ایران با انتشار اطلاعیهای تبلیغاتی خطاب به
سازمانهای بین المللی هشدار داد که عراق در جنگ با ایران از سلاح های
شیمیایی و بیولوژیکی استفاده میکند.
در این اطلاعیه، تأکید شده بود که
«رژیم کافر عراق به خود اجازه میدهد هر گونه توحش را مجاز شمارد و افزون
بر قتل عامل مردم بیگناه شهرها و روستاهای ایران، تنها به جرم عرب بودن
آنها و همکاریشان با ارتش جمهوری اسلامی ایران در دفاع از آب و خاک خویش،
در حمله به این نواحی از سلاح های مرگبار شیمیایی و بمبهای آتشزا علیه
مدافعان اعم از نظامی و غیر نظامی استفاده کند».
وزارت امور خارجه ایران بااشاره به این که دولت جمهوری اسلامی ایران از آغاز جنگ تحمیلی از
فعالیتهای واحدهایی از ارتش عراق در راستای ایجاد آمادگی برای استفاده از
سلاحهای شیمیایی، میکروبی و بیولوژیک اطلاع داشته است، از سازمان ملل
متحد، صلیب سرخ جهانی و تمام سازمان های مسئول تقاضا کرد تا رژیم عراق را
به شدت مورد مؤاخذه قرار دهند و این کشور را از ادامه جنایت ضد بشری باز
دارند.
در پایان این اطلاعیه، هشدار داده شده بود که در صورت ادامه این
روند، دولت جمهوری اسلامی ایران نسبت به آن بیتفاوت نخواهد بود. نخستین
حمله شیمیایی ثبت شده ارتش عراق علیه نیروهای مدافع جمهوری اسلامی ایران بهروز 23 آذر ماه سال 1359 باز میگردد. در این روز، دشمن در جبهه گیلان غربیک گلوله شیمیایی را پرتاب کرد که در اثر آن، چند تن مصدوم شدند.
در همین روز بود که استانداری خوزستان هشدار داد که «خبرهای به دست آمده ثابت میکند که دشمن تصمیم جدی برای استفاده از سلاحهای شیمیایی دارد». در گزارش استانداری مزبور آمده است که «از طرف دشمن با هر تیپ یک دسته متخصص در استفاده از گلوله های شیمیایی که مجهز به گازهای سمی هستند با ادوات مربوطه در خرمشهر مستقر شده اند».
حدود یک ماه بعد در تاریخ 20 / 10 / 1359،هواپیماهای عراق برای نخستین بار از بمبهای ناپالم در حمله به شهر اهواز در جبهه جنوبی استفاده کردند. خبرگزاری عراق با انتشار این خبر، تعداد تلفات نیروهای ایرانی را در این حمله 460 تن برآورد کرد. در همین ایام، [23/ 10 / 59]، عراق یک نوع گلوله سمی را در جبهه ایلام بین هلاله و نیخزر مورد استفاده قرار داد که در نتیجه آن، ده نفر از رزمندگان و مجاهدان انقلاب اسلامی در جبهه سد کنجان چم شهید شدند
منبع: کتاب جنگ ایران و عراق، کاربرد سلاح شیمیایی
در 18 ماه اوت 2002 روزنامه نیویورک تایمز داستانی را با نام «دولت امریکا به رغم استفاده عراق از گازهای شیمیایی، کمکهای خود را به این کشور ادامه داد»، منتشر کرد. نشریه نیویورک تایمز به نقل از مقامات عالی رتبه و برجسته آمریکا فاش کرد: «در دهه 1980، کابینه ریگان در حالی که میدانست فرماندهان عراق از سلاحهای شیمیایی برای دست یافتن به برتری در جنگ با ایران استفاده خواهند کرد، به طور پنهانی، آنها را از نظر طراحی صحنه نبرد یاری کرد.» این داستان در رسانههای بینالمللی جنجال مختصری ایجاد کرد و سپس، سر و صدای آن خوابید.
هر چند مقاله نیویورک تایمز در 18 ماه اوت 2002، جزئیات جدیدی را از میزان همکاری ارتش امریکا با صدام حسین، دیکتاتور عراق، طی جنگ ایران و عراق از 1980 تا 1988 فاش کرد، اما برخی از جوانب این رسوایی فاش نشد. در واقع، واشنگتن، نه تنها استفاده مکرر صدام از سلاحهای شیمیایی علیه سربازان ایران و اقلیت کرد عراق را نادیده گرفت، بلکه این کشور را در راه توسعه برنامههای تولید سلاحهای شیمیایی، بیولوژیکی و هستهایاش یاری کرد.
نشریه نیویورک تایمز بدبینی و تملق دولت امریکا در پرداختن به این موضوع و نیز اقدامات وحشیانه عراق را به طور مفصل منعکس نکرد. در حالی که واشنگتن پیش از این از برنامههای تسلیحاتی عراق چشم پوشی کرده بود. در دهه پس از جنگ، در زمانی که برنامههای تسلیحاتی بغداد دیگر وجود نداشتند و در سال 1991 منهدم شده بودند، دولت امریکا از طرح گسترده برنامههای تسلیحاتی عراق برای توجیه لزوم آغاز جنگ گستردهای علیه مردم عراق استفاده کرد.
خوانندگان مقاله نیویورک تایمز (یا دهها هزار مقاله دیگر که پس از 11 سپتامبر علیه عراق نوشته شده است) این واقعیت را میدانند که بسیاری از سیاستمداران امریکا و نخبگان حاکم، که جنگ علیه صدام حسین را خواستار بودند، خود، در پیشبرد و اجرای برنامههای تسلیحاتی عراق نقش فعالی داشتند. از جمله این افراد، میتوان به دونالد رامسفلد، آتشیترین باز دولت بوش، اشاره کرد.
واشنگتن قبلا، در دهه 80 نسبت به دیکتاتور عراق به دلیل استفاده از سلاحهای شیمیایی هیچ مخالفت و انزجاری را اعلام نکرده بود. این برای نخستین بار نبود که چنین رسواییهایی در رسانهها مطرح میشد. برای نمونه، پیش از آن، رسوایی عراق گیت ، بارها، مطرح و فراموش شده بود. این موضوع رسوایی حمایت نظامی و سیاسی امریکا از صدام حسین در دهه 80 است. داگلاس فرانتز و موری واس در یکی از مقالات جامع و شدید الحنی که به رسوایی عراق گیت مربوط بود و در 23 فوریه سال 1992 در لس آنجلس تایمز چاپ شد با عنوان: «کمکهای پنهانی بوش عراق را در ساختن ماشین جنگیاش یاری کرد نوشتند: «طبق اسناد طبقهبندی شده، جورج بوش پدر، تلاشهای بلند مدتی را برای حمایت و پشتیبانی از دیکتاتور عراق به عمل آورده است. وی این اقدامات را هم در مقام معاونت ریاست جمهوری و هم در مقام ریاست جمهوری انجام داده است.»
حتی ویلیام سفیر نویسنده راستگرا و جنگ طلب نشریه نیویورک تایمز در 7 دسامبر 1992 احساس کرد که پرداختن به موضوع مزبور ضروری است. وی نوشت: «رسوایی عراق گیت بسیار وحشتناک است؛ رسوایی بزرگی درباره سوء استفاده نظاممند رهبران سه ملت دموکراتیک امریکا، انگلستان و ایتالیا، از قدرت و اعطای کمکهای محرمانه مالی به دیکتاتور عراق برای بهبود ساختار تسلیحاتی وی.»
پیش زمینه عراق گیت، قیام مردمی سال 1979 در ایران برای سرنگونی شاه طرفدار امریکا بود. انقلاب ایران تسلط امپریالیستی امریکا بر منطقه نفت خیز استراتژیک خلیج فارس را تهدید کرد. پیش از آن، به غیر از اسرائیل،
ایران متحد دیرینه و واشنگتن در خاورمیانه بود.
پس از وقوع انقلاب اسلامی، واشنگتن بلافاصله، به چهار روش برای نابودی و سرنگونی این نظام انقلابی و جبران فقدان شاه اندیشید. در این راستا، رژیم صدام حسین دست یاری به سوی امریکا دراز کرد و بدین ترتیب، در 22 ماه سپتامبر سال 1980، عراق تهاجم خود را به ایران آغاز کرد و طی این جنگ خونین هشت ساله، که دست کم، یک میلیون قربانی داشت، از حمایت واشنگتن برخوردار شد.
در دهه 90، مؤسسه مطالعات راهبردی دانشگاه جنگ امریکا در گزارش خود برای پنتاگون اعلام کرد: «طی جنگ ایران و عراق، امریکا سیاستی متمایل به عراق داشت.... واشنگتن و بغداد میخواستند وضع موجود پیش از انقلاب 1979 ایران را مجددا احیا کنند. در واقع، انقلاب ایران موازنه قدرت منطقه را تهدید میکرد. درخواست [امام] خمینی از مردم کشورهای دیگر برای انجام انقلاب، برای بغداد و واشنگتن تهدیدی جدی محسوب میشد و هر دوی آنها میخواستند این تهدید را از بین ببرند. از آنجا که امریکا و عراق هدف و منافع مشترکی داشتند...، امریکا فعالانه، به کمک عراق آمد.»
در آغاز، آمریکا با مشاهده موفقیتهای عراق در برابر ایران، به عراق تمایل داشت و بدین ترتیب، سیاست یک جانبهای را در پیش گرفت؛ چرا که صدام حسین میتوانست واشنگتن را به اهداف نامشروع خود نزدیک کند؛ بنابراین، مقامات امریکا معتقد بودند که بهتر است عراق از شوروی فاصله بگیرد و درست همانند عملکرد انورسادات، رئیس جمهور مصر در دهه 70، روابط نزدیک اقتصادی و نظامی خود را با این کشور قطع کند.
در ماه مارس 1981، الکساندر هیگ ، وزیر امور خارجه امریکا، با شور و هیجان به کمیته روابط خارجی سنا گفت: «عراق از رفتار امپریالیسم شوروی در منطقه خاور میانه نگران است.» دولت شوروی نیز به عراق اعلام کرده بود: «اگر عراق تهاجم نظامی خود را علیه ایران ادامه دهد، هیچ گونه سلاحی از شوروی دریافت نخواهد کرد.» همچنین، مسکو از سرکوبی شدید حزب کمونیست عراق از سوی صدام ناراضی بود.
حمایت واشنگتن از عراق، پس از موفقیت ایران در بیرون کردن نیروهای عراقی از قلمرو خود در ماه مه سال 1982، بیش از پیش آشکار شد. در ماه ژوئن همین سال، ایران برای نخستین بار، تهاجم خود را به عراق آغاز کرد و به دنبال آن، امریکا در صدد برآمد تا از شکستها و عقبنشینیهای نظامی عراق جلوگیری کند. در این هنگام، واشنگتن و متحدان عرب محافظه کارش ناگهان، نگران شکست کامل عراق یا دست کم، سرنگونی رژیم صدام شدند و محمولههای تسلیحاتی عظیمی را به سوی عراق روانه کرد.
بدین ترتیب، واشنگتن با استفاده از متحدانش در خاورمیانه، محمولههای بزرگ تسلیحاتی را به سوی عراق روانه کرد. اسناد طبقهبندی شده وزارت خارجه امریکا که فرانتز و واس آنها را فاش کردند، ارسال توپهای هویتزر ، بالگرد، بمب و دیگر سلاحها در سال
1982 - 1983 ، از طریق مصر، عربستان، اردن و کویت به عراق میباشد.
هوارد تیچر ، از کارشناسان شورای امنیت ملی امریکا در امور خاورمیانه در دوران ریاست جمهوری ریگان، در 23 ماه فوریه سال 1992 در لس آنجلس تایمز گفت: «امریکا کشورهای ثالث را به حمل سلاحهای امریکایی از طریق دریا به عراق تشویق میکرد.».
طبق کتاب مارک فیثیان با نام چگونه امریکا و انگلستان مخفیانه، ماشین جنگی عراق را به راه انداختند؟ که در سال 1997 منتشر شد، در سال 1983، ریگان از جولیو آندرئوتی ، نخست وزیر ایتالیا خواست که سلاحهای امریکا را به عراق ارسال کند.
در اول ژانویه سال 1984، واشنگتن پست گزارش داد: «امریکا به طور دوستانه، به کشورهای خلیج فارس تفهیم کرد که شکست عراق در جنگ با ایران به ضرر منافع امریکا است و واشنگتن تلاشها و اقدامات زیادی را برای جلوگیری از وقوع آن انجام داده است.»
مرکز ثقل این تلاشها، همکاری نزدیک و محکم سیاسی و نظامی با رژیم سرکوبگر صدام حسین بود تا بدین ترتیب، توازن قدرت نظامی به نفع عراق سنگینی کند. در سال 1982، دولت ریگان، نام عراق را از فهرست کشورهای حامی تروریست حذف کرد. در 19 و 20 ماه دسامبر سال 1983 نیز، ریگان فرستاده ویژه خود را جدا از دونالد رامسفلد، به همراه دست نوشتهای به بغداد اعزام کرد. این دست نوشته حاوی پیشنهاد برقراری مجدد مناسبات دیپلماتیک بود که طی جنگ اعراب و اسرائیل، در سال 1967، قطع شده بود. باید یادآور شد که رامسفلد در 24 ماه مارس سال 1984 مجددا به عراق سفر کرد.
درست در همان روزی که خبرگزاری سازمان ملل (UPI) گزارش داد گروهی از کارشناسان این سازمان بدین نتیجه رسیدهاند که گاز خردل به همراه گاز اعصاب علیه نیروهای ایرانی به کار رفته است...، رامسفلد، فرستاده رئیس جمهوری امریکا در بغداد، با طارق عزیز، وزیر امور خارجه عراق، دیدار داشت.
یک روز پیش از آن، ایران، عراق را به استفاده از گاز خردل و گاز اعصاب تابون علیه ششصد نفر از نیروهایش متهم کرده بود.
باید یادآور شد، دولت امریکا در مورد استفاده دولت عراق از گازهای شیمیایی هیچ تردیدی نداشت و حتی در 5 ماه مارس سال 1984، وزارت خارجه امریکا اعلام کرد: «شواهد موجود نشان میدهد که عراق از سلاحهای شیمیایی مرگبار استفاده کرده است.»
در 30 مارس سال 1984، نیویورک تایمز گزارش داد: «مقامات اطلاعاتی امریکا شواهد انکارناپذیری در اختیار دارند که نشان میدهند عراق در جنگ خود با ایران از گاز اعصاب استفاده کرده و تأسیس پایگاههای تولید انبوه مواد عامل کشنده شیمیایی را تقریبا به پایان رسانده است.»
اما طبق روال همیشگی دولت امریکا طی جنگ ایران و عراق و بعد از آن، توسل عراق به این سلاحهای ممنوع شده در حقوق بینالملل در نظر رامسفلد و رؤسای سیاسی کشورش آن قدرها مهم نبود تا روابط رو به شکوفایی امریکا و صدام را متوقف کند.
گزارش نیویورک تایمز در 29 مارس سال 1984، در مورد پیامدهای مذاکرات رامسفلد در بغداد، اعلام کرد: «مقامات امریکا از روابط خود با عراق راضی و خشنودند و در کل، پیوندهای دیپلماتیک عادی مجددا برقرار شده، اما به طور اخص، نامی از آنها برده نشده است.» بدین ترتیب در ماه نوامبر سال 1984، امریکا و عراق به طور رسمی، روابط دیپلماتیک خود را با یکدیگر از سر گرفتند.
طبق گفتههای باب وود وارد ، روزنامه نگار واشنگتن پست، در 15 ماه دسامبر سال 1986، سازمان سیا در سال 1984 به طور محرمانه، اطلاعاتی را در اختیار عراق قرار داد تا بتواند در حملات شیمیایی با گاز خردل علیه نیروهای ایران از آنها استفاده کند. همچنین، «در اوایل سال 1985، سیا اطلاعات حساس مربوط به شناسایی ماهوارهای را در اختیار عراق قرار داد... تا این کشور را در حملات هوایی خود یاری کند.»
حملات شیمیایی عراق علیه نیروهای ایران و کمکهای امریکا به عراق تا پایان جنگ ادامه یافت. وزارت دفاع امریکا اطلاعاتی را برای عراق فراهم و این کشور را از نظر طراحی صحنه نبرد یاری میکرد.
گزارش 17 ماه اوت سال 2002 نیویورک تایمز، نشان میداد: «هر چند مقامات ارشد دولت ریگان در ظاهر استفاده عراق از گاز خردل، سارین، VX و دیگر عوامل شیمیایی را محکوم کردند، اما از برنامههای تسلیحاتی عراق آگاهی مستقیم داشتند و ریگان و معاونش، جورج بوش پدر و دیگر مقامات ارشد امنیت ملی، هرگز پشتیبانیهای خود از عراق را قطع نکردند و طی برنامهای بسیار سری، بیش از شصت نفر از افسران سازمان اطلاعات دفاعی امریکا، اطلاعات مشروحی را درباره استقرار نیروهای ایرانی، طراحی تاکتیکی صحنه نبرد، برنامه حملات هوایی این کشور و ارزیابی میزان خسارات بمبارانهای صورت گرفته از سوی عراق، در اختیار بغداد قرار دادند.»
یک افسر بازنشسته سازمان اطلاعات دفاعی امریکا به نام ریک فرانکونا به نیویورک تایمز گفت: «رژیم بغداد در اوایل سال 1988؛ زمانی که نیروهای عراق شبه جزیره فاو را از نیروهای ایران باز پس گرفتند، از سلاحهای شیمیایی استفاده کرد.»
یک افسر باز نشسته دیگر این سازمان به نام والترلنگ نیز به نیویورک تایمز ابراز کرد: «استفاده عراق از گازهای شیمیایی در صحنه نبرد، مسئله استراتژیک نگران کنندهای نبود.» در واقع، آنچه سیا، سازمان اطلاعات دفاعی امریکا و دولت ریگان را نگران میکرد، این بود که مبادا، نیروهای ایران شبه جزیره فاو را پشت سر بگذارند و انقلاب اسلامی خود را به کویت و عربستان منتقل کنند.
حذف نام عراق از فهرست کشورهای حامی تروریسم در سال 1982 بدین معنا بو که هیچ گونه منع قانونی بر سر راه عراق برای دریافت کمکهای اقتصادی و نظامی امریکا وجود نداشته باشد و این کشور بتواند فناوریهای پیشرفته را از امریکا خریداری کند؛ فناوریهایی که برای اهداف نظامی نیز از آنها استفاده میشد.
در ماه دسامبر سال 1982، فروشهای متعارف نظامی از سر گرفته شد و در سال 1983، دولت ریگان با فروش شصت فروند بالگرد هوگز به عراق برای اهداف غیر نظامی موافقت کرد، اما فیثیان اشاره کرد که این بالگردها را میتوان طی چند ساعت مسلح کرد. سپس، جورج شولتز، وزیر خارجه امریکا و جورج بالدریج وزیر بازرگانی، برای فروش بالگردهای بل رایزنی کردند. این بالگردها به امکانات سم پاشی مزارع غلات مجهز بودند. عقیده عموم بر این است که بالگردهای مزبور در حملات شیمیایی عراق در سال 1988 علیه کردهای حلبچه مورد استفاده قرار گرفت؛ حملهای که طی آن، پنج هزار نفر کشته شدند.
با چشم پوشی دولت ریگان از این حملات، بغداد پیشروی نظامی گستردهای را آغاز کرد. مخارج نظامی گستردهای را آغاز کرد. مخارج نظامیای که عراق با تأمین اعتبار از سوی امریکا هزینه میکرد، حتی به مدتها پیش از حذف نام این کشور از فهرست کشورهای حامی تروریسم مربوط میشد؛ زمانی که وزارت بازرگانی امریکا فروش موتورهای گازی توربیندار ایتالیایی را برای ناوچههای عراقی تأیید کرد.
به زودی، شرکت اعتباری تأمین کالا وابسته به وزارت کشاورزی امریکا باز پرداخت این وامها را - در صورت ناتوانی بغداد - تضمین کرد. بانکها این وامها را به عراق اعطا کرده بودند تا کالاهای تولید شده در امریکا، مانند گندم و برنج را خریداری کند. طبق طرح مزبور، عراق سه سال برای بازپرداخت این وامها فرصت داشت و در صورت ناتوانی از پرداخت آنها، مالیات دهندگان امریکایی باید این مبالغ را تأمین میکردند.
نخستین هدف واشنگتن از اعطای این کمکها، جلوگیری از سرنگونی رژیم صدام بود؛ زیرا، مردم عراق به کمبود غذا اعتراض کرده بودند. علت اصلی کمبود مواد غذایی در عراق این بود که بودجه هنگفتی صرف خرید سلاح و مهمات میشد. یارانههای لازم برای تضمین این وامها را دولت امریکا تأمین میکرد؛ موضوعی که باعث شد صدام بتواند طرحهای تسلیحاتی خود را به صورت آشکار و نهان آغاز کند، گسترش دهد و بدین ترتیب، جنگ خونبار ایران و عراق، پنج سال دیگر نیز ادامه یابد.
تا پایان سال 1983، پرداخت 402 میلیون دلار به عنوان تضمین وامهای اعطایی وزارت کشاورزی امریکا به عراق تأیید شد؛ مبلغی که در سال 1984، به 503 میلیون دلار؛ در سال 1988، به 1/1 میلیارد دلار؛ و بین سالهای 1983 تا 1990، به بیش از 5 میلیارد دلار افزایش یافت. باید یادآور شد که مالیات دهندگان امریکایی باید حدود 20 میلیارد دلار جریمه و نیز سود این وامها را تأمین میکردند.
در اینجا میتوان به مورد مشابه دیگری، هر چند در مقیاس کوچک اشاره کرد که مالیات دهندگان امریکایی تاوان آن را پرداختند؛ موردی که در آن، بانک صادرات و واردات فدرال دخالت داشت. در سال 1984، جورج بوش پدر، که در آن زمان، معاون رئیس جمهور بود، شخصا، مسئله تضمین یک وام پانصد میلیون دلاری به عراق را پیگیری میکرد؛ وامی که عراق آن را برای راهاندازی خط لوله نفتی نیاز داشت. تضمین وامهای بانکی اعطاء شده به عراق برای گسترش واردات و صادرات این کشور از 35 میلیون دلار در سال 1985 میلیون دلار در سال 1990 رسید.
طبق گفتههای ویلیام بلوم در ماه اوت سال 1998، سام گجنسون ، رئیس یکی از کمیتههای وابسته به کنگره، که صادرات امریکا به عراق را بررسی میکند، ابراز کرده است که «دولت امریکا از سال 1985 تا سال 1990 ، 771 مجوز صدور مواد عامل شیمیایی و تجهیزات دارای کاربرد نظامی به عراق را تأیید کرد در حالی که تنها 39 مورد از درخواستهای دریافت مجوز رد شد.» ارزش این محمولهها 5 / 1 میلیارد دلار بود... طی آن دهه، امریکا درصدد بود تا صدام حسین به تمام خواستههای خود دست یابد.... طبق تصمیمهای وزارت امور خارجه امریکا، سیاست کنترل صادرات این کشور تحت کنترل سیاست خارجی آن بود و سیاست خارجی امریکا هم آن بود که باید به کمک رژیم صدام شتافت
گزارش سنای امریکا در سال 1994 فاش کرد که: «وزارت بازرگانی امریکا به شرکتهای امریکایی اجازه صدور مقادیری از مواد عامل بیولوژیکی و شیمیایی، مانند باکتری سیاه زخم و کلستریدیوم بوتولیسم را داده بود. یک مجتمع امریکایی کشت آزمایشگاهی میکروب، محمولهای معادل بار هفتاد فروند کشتی از مواد عامل پاتوژنیک و باکتری سیاه زخم را برای عراق فراهم کرد.»
این گزارش همچنین، یادآور شد که صادرات امریکا به عراق مواد تشکیل دهنده سلاحهای شیمیایی، طرح ساخت تأسیسات لازم برای تولید سلاحهای شیمیایی و بیولوژیکی و تجهیزات لازم برای پر کردن کلاهکهای شیمیایی را شامل میشد. همچنین، شرکتهای امریکایی نیز رایانههای پیشرفته، لیزر و تجهیزات بررسی و آزمایش مواد عامل را فراهم میکردند. از مشهورترین این شرکتها میتوان از هولت پکارد ، یونیسیس ، دیتا جنرال و هانی ول نام برد. شرکتهایی از آلمان غربی، فرانسه، ایتالیا، انگلستان، سوئیس و اتریش نیز با اجازه و تأیید دولتهای متبوع خود، مواد خام، ماشین آلات، تجهیزات و فناوری موشکی را به ارزش میلیاردها دلار برای عراق فراهم کردند که بسیاری از آنها «دو منظوره» بودند.
دولت آلمان، حتی تمام تجهیزات و ماشین آلات کارخانههای تولید گاز سمی را به عراق فروخت. بسیاری از این معاملات با استفاده از این معاملات با استفاده از اعتبارات شرکت تأمین کالا وابسته به وزارت کشاورزی امریکا صورت میگرف
مقصد قسمت عمده این تجهیزات، مجتمع صنعتی «سعد 16» در نزدیکی موصل در شمال عراق بود. سازمانهای اطلاعاتی غرب از مدتها پیش میدانستند که عراق در مجتمع مزبور، در حال توسعه موشکهای بالستیک است.
بلام گزارش داد که واشنگتن از توسل عراق به مواد شیمیایی کاملا آگاه بود. در سال 1992، یکی از کمیتههای سنای امریکا پی برد که وزارت بازرگانی این کشور اطلاعات مربوط به امکان استفاده نظامی از کالاهای صادر شده را از 68 مجوز صدور کالا حذف کرده است؛ مجوزهایی که ارزش آنها به بیش از یک میلیارد دلار میرسید.
در سال 1986، استفان برین ، قائم مقام دبیر وزارت دفاع امریکا، به صدور یک دستگاه رایانه پیشرفته به سعد 16 اعتراض کرد. این رایانه شبیه رایانههایی بود که در برنامههای موشکی امریکا، مورد استفاده قرار میگرفت. به اعتقاد وی، این رایانه میتوانست برای اهداف نظامی نیز به کار گرفته شود. باید یادآور شد که وزارت خارجه و وزارت بازرگانی امریکا اعتراف کردند که این رایانه را بدون قرار دادن هیچ گونه شرطی فروختهاند.
کنث تیمرمن در کتاب خود به نام سوداگری مرگ: چگونه غرب عراق را مسلح ساخت؟ نام چند سازمان را یادآور شده است که باید فهرست کالاهای صادراتی به عراق را کنترل میکردند تا این اقلام، امنیت ملی امریکا را به خطر نیندازند. اما وزارت بازرگانی امریکا اغلب، فهرست کالاهای صادراتی به عراق را برای کنترل ارائه نمیداد یا آنها را به رغم مخالفت دیگر وزارتخانههای دولتی تأیید میکرد.
در 16 ماه مارس سال 1988، نیروهای عراق شهر کردنشین حلبچه را هدف حمله شیمیایی قرار دادند و پنج هزار نفر را قربانی کردند. هر چند بعدا این حمله یکی از مهمترین دلایل برای لزوم بر کناری صدام اعلام شد. اما در آن زمان، واکنش واشنگتن نسبت به آن همه بیرحمی بسیار سرد بود.
تنها چهار ماه پس از بمباران حلبچه، شرکت عظیم امریکایی بچتل مناقصه ساخت یک کارخانه تولید مواد نفتی - شیمیایی را برنده شد. ساخت این کارخانه امکان تولید سلاحهای شیمیایی را برای رژیم صدام فراهم میکرد.
در 8 ماه سپتامبر سال 1988، سنای امریکا قانون پیشگیری از کشتار جمعی را به تصویب رساند که طبق آن، باید تحریمهایی علیه رژیم عراق اعمال میشد. با تصویب این قانون، دولت ریگان بلافاصله، مخالفت خود را با آن اعلام کرد و لایحه مزبور را نابهنگام قلمداد کرد. بدین ترتیب، کاخ سفید تمام توان و نفوذ خود را به کار گرفت تا جلوی تصویب این لایحه را در مجلس
نمایندگان بگیرد. سرانجام، نیز زمانی که کنگره آن را تصویب کرد، کاخ سفید از اجرای آن سرباز زد.
در ماه اوت سال 1989، اف.بی.آی به شعبه بانک بی ان ال در آتلانتا حمله کرد و آشکار شد که در آن، شرکت اعتباری تأمین کالا مبالغ هنگفتی از وامهای عراق را تضمین میکرده و همچنین، میلیاردها دلار وام غیر مجاز بدون طی مراحل رسمی به عراق اعطا شده است.پس از این افشاگری، عرصه بر معاملات اقتصادی، سیاسی و نظامی امریکا با عراق تنگ شد.
راس بیکر در ماه آوریل سال 1993 طی مقالهای یادآور شد که کریس دروگال ، رئیس شعبه بی ان ال در آتلانتا، وامهایی را در اختیار عراق قرار داده تا آنها را برای خرید فناوریهای نظامی و تجهیزات دو منظوره صرف کند؛ موضوعی که مقامات دولت امریکا از آن آگاه بودند و حتی این وامها را نیز تضمین میکردند. دولت انگلستان نیز، نه تنها از فعالیتهای یکی از شاخههای شرکت انگلیسی ماتریکس.چرچیل در اوهایو در تهیه تجهیزات و فناوریهای نظامی برای عراق آگاه بود، بلکه میدانست که بی ان ال آتلانتا هزینه فعالیتهای این شرکت را تأمین میکند.... بعدها از طریق مقامات بانکی معلوم شد که دولت ایتالیا و مالک اصلی بی ان ال از وامهای اعطا شده از سوی بی ان ال به عراق آگاه بودهاند. اما، حتی انزجار مردم از کشتار جمعی حلبچه و رسوایی فزاینده بی ان ال نیز نتوانست از گرمی روابط واشنگتن و عراق بکاهد.
در 2 اکتبر سال 1989، جورج بوش پدر تصمیم خیلی محرمانه شماره 26 امنیت ملی را امضا کرد که طبق آن: «روابط عادی امریکا و عراق میتواند منافع طولانی مدت امریکا را در منطقه خلیج فارس تأمین کند و ثبات منطقه خلیج فارس و خاورمیانه را افزایش دهد. امریکا باید انگیزههای اقتصادی و سیاسی برای عراق فراهم کند تا رفتار عراق نیز رفته رفته، معتدلتر شود و در نتیجه، امریکا بتواند از طریق عراق، نفوذ و تسلط خود بر منطقه را افزایش دهد.... ما باید فرصتها و امکاناتی را برای شرکتهای امریکایی فراهم آوریم تا در بازسازی اقتصاد عراق شرکت کنند.»
با افزایش فشار کنگره و افکار عمومی بر وزارت کشاورزی امریکا مبنی بر پایان دادن به تضمین وامهای عراق از سوی شرکت اعتباری تأمین کالا، جیمز بیکر، وزیر امور خارجه امریکا، به پشتوانه تصمیم شماره 26 امنیت ملی، شخصا پافشاری کرد که کلیتن یوتر ، وزیر کشاورزی، از مخالفتهای خود با ماجرای تضمین این وامها دست بردارد.
در ماه نوامبر سال 1989، جورج بوش پدر با تخصیص یک میلیارد دلار برای تضمین وامهای عراق در سال 1990 موافقت کرد. در ماه آوریل سال 1990، اعتراضهای گسترده نسبت به رسوایی بی ان ال، وزارت کشاورزی را بر آن داشت تا از ضمانت وامهای اعطا شده به عراق دست بردارد. در 18 ماه مه، اسکو کرافت ، مشاور امنیت ملی امریکا، شخصا وارد عمل شد تا از ارسال نخستین قسط 500 میلیون دلاری شرکت اعتباری تأمین کالا برای سال 1990 اطمینان حاصل یابد.
طبق مقاله فرانتز و واس در 23 ماه فوریه سال 1992 در لسآنجلس تایمز، مقامات شورای امنیت ملی و وزارت امور خارجه آمریکا در ماه جولای 1990، بر ارسال دومین قسط از یک میلیارد دلار ذکر شده اصرار داشتند. آنها به رغم آگاهی از بحرانهای موجود در منطقه و شواهد موجود مبنی بر استفاده عراق از این وامها برای دست یافتن به فناوری سلاحهای اتمی و برنامه موشکهای بالستیک به اعطای وامها ادامه دادند، ضمن آنکه رژیم عراق نیز با استفاده از این وامها به یک شبکه سری تهیه سلاح، کمکهای مالی میکرد.
از 18 ماه جولای تا اول ماه اوت سال 1990، دولت بوش پدر با فروش فناوریهای پیشرفته به ارزش 8 / 4 میلیارد دلار به عراق موافقت کرد. این فناوریها در سعد 16 و وزارت صنایع و امور نظامی عراق مورد استفاده قرار میگرفت. در اول ماه اوت، فروش تجهیزات پیشرفته تبادل اطلاعات به ارزش 695 میلیون دلار تأیید شد.
فرانتز و واس یادآور شدند: «وزارت کشاورزی امریکا، تنها در 2 ماه اوت سال 1990 رسما، تضمین وامهای اعطا شده از سوی شرکت اعتباری تأمین کالا به عراق را متوقف کرد؛ درست همان روزی که تانکها و سربازان عراق به خاک کویت وارد شدند.»
منبع: کتاب آمریکا چگونه صدام حسین را به سلاحهای شیمیایی مسلح کرد؟
در سال 1362، نه تنها میزان و دفعات کاربرد سلاحهای شیمیایی علیه نیروهای رزمنده جمهوری اسلامی ایران افزایش چشمگیری یافت و به طور نسبی سراسر جبهههای جنگ از جنوب تا شمال را در بر گرفت، بلکه عوامل شیمیایی مرگبارتری نیز به کار گرفته شدند که تا آن زمان، از آنها استفاده نشده بود. در واقع، در این سال، جنگ افزارهای شیمیایی به کار رفته در جنگ ایران و عراق از نظر کمی و کیفی متحول شدند.
ورود عوامل شیمیایی جدیدی همچون سم قارچی، باران زرد، گاز اعصاب با نام تابون، قارچهای سمی دیگر همچون نیوالندل، تی - 2، اچ تی - 2، کارول در کنار عوامل فسفری، ناتوان کننده و... نشان میداد که جنگ شیمیایی در جنگ ایران و عراق به مرحله نوینی وارد شده است. وال استریت ژورنال در شماره 13 مارس 1984 خود، در مقالهای با اشاره به ورود این عوامل کشنده شیمیایی در جنگ نوشت: «تأثیر تراکمی ترکیب دو عامل سمی گاز خردل و باران زرد مطلقا کشنده است. باران زرد از سموم تریکوتسین به دست میآید که از طریق انواع قارچ فوساریوم تولید میشوند و میتوان آنها را از غلات کپک زده و آلوده به دست آورد. در میان سمومی که روی پوست اثر میگذارد این تنها مادهای است که به آسانی میتوان آن را تولید کرد؛ یک میلیاردم گرم از این (نانوگرم) بر هر سانتیمتر مربع پوست باعث حساسیت خواهد شد و مقادیری به اندازه یک میکروگرم آن سلولهای پوست را از بین میبرد.»
طبق آمار موجود، در سال 45،1362 بار از این نوع گازهای شیمیایی در جبهههای مختلف جنگ استفاده شده است که این تعداد چهار برابر سال پیش از آن بود. افزون بر این، گستره عملیاتی آن به شدت افزایش یافت و مناطق غیرنظامی از جمله شهرها و روستاها را نیز در برگرفت تا شاید از این طریق فشار بیشتری بر کانونهای تصمیمگیری جمهوری اسلامی ایران وارد آید. هدف نهایی عراق در این دوره، وادار کردن ایران به پذیرش پایان جنگ بدون دستیابی به برتری نظامی در صحنه جنگ بود. به عبارت دیگر، عراقیها مترصد آن بودند تا هزینه هر پیروزی نظامی را به حدی برای ایرانیان افزایش دهند که از تنبیه متجاوز منصرف شوند.
از نخستین روزهای آغاز سال 1362، عراق در هر فرصت ممکن، در سراسر جبهههای جنگ به گازهای شیمیایی متوسل شد. برای نمونه، در فروردینماه این سال، نیروهای عراقی با استفاده از خمپارهانداز و توپخانه چهار بار علیه نیروهای خودی از گلولههای شیمیایی استفاده کردند و مناطق فکه (3 فروردینماه و سال 1362)، پایگاه مسلم نقابی (6 فروردینماه سال 1362) و سومار (در روزهای 9 و 18 فروردینماه سال 1362) را هدف قرار دادند که طی آن، چهار نفر در سومار مصدوم شدند. در این میان، در 21 فروردینماه، جمهوری اسلامی ایران عملیات بزرگ دیگری را با نام والفجر 1 در منطقه عمومی میسان عراق در جبل فوقی آغاز کرد که این عملیات نیز با ناکامی روبهرو شد و اهداف آن تحقق نیافت. پس از عملیات مزبور، مسئولان جنگ در ایران بار دیگر به عملیاتهای متوسط و کوچک متوسل شدند تا ضعف نیروهای خودی را برای اجرای یک عملیات بزرگ دیگر برطرف کنند. به دنبال آن، پس از سه ماه تأخیر، در فاصله یک هفته (29 تیرماه سال 1362 تا 7 مردادماه سال 1362) دو عملیات متوسط والفجر 2 و والفجر 3 در منطقه چومان و مصطفی در اربیل عراق و مهران به اجرا درآمد. به دنبال این دو عملیات، عراق موجی از حملات شیمیایی را علیه نیروهای نظامی و غیرنظامیان ایران آغاز کرد. از جمله در 17 مردادماه، و مناطق حاج عمران، شیوهرش، تمرچین، رودخانه دویرج و مناطق اطراف آن را با توپخانه و هواپیما، هدف گازهای تهوعآور و تاولزا قرار داد که در شیوه رش 24 نفر و در منطقه پادگان حاج عمران در محور پیرانشهر - رواندوز بیش از صد نفر مصدوم به همراه داشت. روز بعد نیز، روستاهای شیرواش و چند روستای مجاور پیرانشهر (دو بار در یک روز) و تمرچین هدف بمباران شیمیایی هواپیماهای عراقی قرار گرفتند که طی دو حمله پیرانشهر، 138 تن مصدوم شدند و دو تن دیگر جان باختند. در تمرچین نیز، سینفر در معرض گاز خردل قرار گرفتند و به شدت آسیب دیدند. در 23 مردادماه هم ارتفاعات قمطره (چمارته) با توپخانه هدف قرار گرفت و گازهای تاولزا مرگ سه تن و مصدومیت دویست تن دیگر را موجب شدند. روز بعد توپخانه عراق منطقه ساوجی را هدف گلولههای شیمیایی قرار داد که تلفاتی در پینداشت. در پی این حملات بود که ستاد تبلیغات جنگ با انتشار اطلاعیهای به زبان انگلیسی در تاریخ 3 سپتامبر سال 1983 (12 شهریورماه سال 1362) در بیان شواهدی از حملات شیمیایی عراق به نقل از یکی از مجروحان حادثه نوشت:
«در ساعت 7 صبح روز 9 اوت سال 1983 (18 مردادماه سال 1362)، در شش کیلومتری غرب جاده پیرانشهر - رواندوز، یک فروند هواپیمای متجاوز عراقی در حالی که در ارتفاع پایین و بدون صدا بر فراز مواضع رزمندگان اسلام حرکت میکرد، نیروهای پیاده مستقر در جاده را هدف قرار داد. با این اقدام، نیروهای مستقر در جاده، صدایی شبیه به صدای انفجار گلوله توپ و پرتاپ بمب را شنیدند، ضمن آنکه ستون سیاهی از دود به هوا برخاست و قشر نازکی از پودر سیاهرنگ سطح تمامی لوازم را پوشاند. در این میان، چند گروه کوچک از نیروهای اسلام به موج گرفتگی دچار شدند و به بیمارستان انتقال یافتند. اما تقریبا در بسیاری از رزمندگان که به ظاهر کوچکترین آسیبی هم ندیده بودند، برخی از حالات غیر عادی ظاهر شد که عبارت بود از احساس درد توأم با سوزش در پارهای از نواحی بدن مانند ساق پا، و پشت و چشمها، که به تدریج بر شدت آنها افزوده میشد.»
در روزهای 7 و 8 شهریورماه سال 1362 نیز، به ترتیب مناطق سردشت و سومار هدف توپهای حاوی گازهای سمی قرار گرفتند که از تعداد تلفات و مصدومان آنها، اطلاعی در دست نیست. با آغاز نیمه دوم سال و افزایش احتمال آغاز عملیات نیروهای ایران، در سراسر خطوط تماس، بر شدت کاربرد سلاحهای شیمیایی از سوی عراق افزوده شد. در تاریخ 2 مهرماه، نیروهای عراقی ارتفاعات بازی دراز را با توپخانه هدف گلولههای شیمیایی قرار دادند که طی آن، چهار تن مصدوم شدند. سه روزبعد، منطقهای در قصر شیرین با دو گلوله شیمیایی هدف حمله قرار گرفت که در نتیجه آن، سه تن از اعضای بسیج اعزامی از تهران به شدت از ناحیه صورت مجروح شدند. در 25 مهرماه نیز، منطقه خراطها هدف گلولههای شیمیایی توپخانه عراق واقع شد. با وجود این، اوج استفاده از گازهای شیمیایی را باید مهرماه سال 1362 به هنگام آغاز عملیات والفجر 4 در منطقه عمومی سلیمانیه و محور پنجوین دانست. با آغاز این عملیات و پیشروی نیروهای ایرانی به داخل خاک عراق، نیروهای دشمن با گاز خردل به مواضع تحت تصرف رزمندگان ایران حمله کردند که در نتیجه آن، حدود سیصد نفر مصدوم شدند. که تا این زمان بیسابقه بوده است. هم زمان با این حمله شیمیایی، در روز 2 مهرماه سه منطقه مریوان، روستاهای سیدلو و سردوش با توپخانه و خمپاره هدف حمله قرار گرفتند که طی این اقدام، سه تن در سر دوش مجروح شدند. این منطقه سه روز بعد بار دیگر با گلوله شیمیایی هدف حمله واقع شد. در 30 مهرماه، محور پنجوین شاهد حمله شیمیایی دیگری از سوی عراق بود. در گزارش بیمارستان لقمان الدوله حکیم در تهران، که محل بستری مجروحان این حادثه بود، به نقل از مجروحان چنین آمده است: «در ساعت 21:30، 30 مهرماه در سه کیلومتری شمال پنجوین در میان گلولههای معمولی توپهای عراقی، تعدادی از گلولههای شیمیایی منفجر شدند که در نتیجه انفجار آنها، دود غلیظی فضا را فرا گرفت و به تدریج، بویی شبیه نفت در محیط به استشمام رسید. صبح روز بعد، در افرادی که با هوای آلوده به مواد شیمیایی تماس پیدا کرده بودند، عواملی چون سوزش و آبریزش از چشمها، تاری دید، خارش، تنگی نفس، سرفه و بیاشتهایی ظاهر شد و نواحی چیندار بدن آنان تغییر رنگ داد و سیاه شد.»
در آبانماه، حجم و دفعات حملات شیمیایی افزایش بیشتری یافت. در این ارتباط، روستاهای سریش، هانی برانه و بانیجان از توابع شهرهای بانه و سردشت را میتوان نخستین اهداف دانست. در حمله به بانیجان، که در 1 و 6 آبانماه رخ داد، هواپیماهای عراق گازهای تاولزا روی منطقه فرو ریختند که در نتیجه آن، هفتاد نفر مجروح شدند. در 3 آبانماه نیز، در بانه، بمباران شیمیایی (گازموستارد) نه تن شهید و پنجاه تن مجروح در پی داشت. در حمله به مریوان، که در روز 4 آبانماه با توپخانه انجام گرفت، شانزده نفر مجروح شدند. در 16 آبانماه منطقه گرماب نیز هدف حملات شیمیایی قرار گرفت که طی آن، چهل تن مجروح شدند. در همین روز، بار دیگر منطقه عملیاتی والفجر 4، در پنجوین، با گاز اعصاب هدف قرار گرفت که هفده کشته و شصت مجروح در پی داشت. با تداوم عملیات والفجر 4، و منطقه عملیاتی شیخ لر بین رودخانه شیمه و ارتفاعات سری در چهل کیلومتری خاک عراق با بمبهای شیمیایی هدف قرار گرفت که در نتیجه آن، هفتاد تن از نیروهای ایران به شدت از ناحیه چشم و ریه آسیب دیدند. در این حمله، چهار فرزند هواپیما منطقه را با گلولههای حاوی گاز شیمیایی بمباران کردند. گزارشی که خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران چند روز پس از این حادثه مخابره کرد، جزئیات بیشتری را درباره چگونگی وقوع آن بیان میکند: «ساعت 17:00 روز 16 آبانماه رژیم عراق در حالی که شکست دیگری را در منطقه والفجر 4 متحمل شده بود، منطقه بین رودخانه شیلر و ارتفاعات سری را با چهار فروند از هواپیماهای خود که به بمبهای شیمیایی مسلح بودند، هدف حمله قرار داد و این بار، نوع دیگری از بمبهای شیمیایی را آزمایش کرد. به گفته مجروحان این حادثه، با انفجار این بمبها بویی شبیه پیاز گندیده یا گاز تابون به مشام
میرسید و شش تا هفت ساعت پس از انفجار نیز، وجود این بو حس میشد. موادی که از این بمبها به جا مانده بود، شبیه گریس قرمز و چرب بوده و تا شش ساعت پس از انفجار نیز بوی آن به مشام میرسید. در اثر این بمباران، دید افراد مصدوم به طور چشمگیری کاهش یافته و بعضی از آنان دچار فینگنر کانت شدهاند و انگشتان دست را تنها از فاصله نزدیک میتوانند شمارش کنند، ولی جزئیات آن را نمیتوانند تشخیص دهند. در این عده که بیش از هفتاد نفر هستند، تحریکات شدید چشمی شامل پرخونی شدید، التهاب، کراتیت قرینه (ورم التهابی قرنیه)، ریزش اشک شدید، کاهش بینایی، درد فوقالعاده شدید در چشمها، سرگیجه، تهوع و ترس از نور مشاهده میشود. این بمبها تا شعاع یک کیلومتری روی افراد تأثیر گذاشتهاند و کسانی که در فاصله نزدیکتری از محل انفجار قرار داشتهاند، به تنگی نفس و آلرژی پوستی نیز مبتلا شدهاند. تعدادی از این افراد از تشخیص رنگ عاجزند و تنها رنگهای سیاه و سفید را از فاصله نزدیک تشخیص میدهند
پس از این حمله و به دنبال فروکش کردن عملیات والفجر 4، از شدت حملات شیمیایی عراق در جبهههای جنگ کاسته شد، به طوری که در آذرماه یک مورد، در دیماه دو مورد و در بهمنماه سال 1362، تنها یک مورد حمله شیمیایی به ثبت رسیده است. یکی از مهمترین دلایل کاهش این حملات، تغییر رویه جمهوری اسلامی ایران در برخورد با سازمان ملل، به ویژه دبیر کل بود. جمهوری اسلامی ایران به دنبال تشدید حملات شیمیایی عراق علیه مناطق نظامی و غیرنظامی، برای نخستین بار در 6 آبانماه سال 1362 (28 اکتبر 1983) طی نامهای رسمی خطاب به دبیر کل سازمان ملل اعلام کرد که عراق در جنگ علیه نیروهای ایران از سلاحهای شیمیایی استفاده کرده است و تقاضا کرد که دبیر کل گروه کارشناسی را برای بررسی موضوع به منطقه اعزام کند. شش روز بعد با تداوم حملات شیمیایی عراق، جمهوری اسلامی ایران این تقاضا را تکرار کرد. اما در خواستهای مکرر ایران در سازمان ملل با بیاعتنایی روبهرو شد و دبیر کل در مقابل تقاضای ایران سکوت اختیار کرد. دولت عراق زمانی که با اقدام بیسابقه ایران در توسل به دبیر کل برای جلوگیری از گسترش کاربرد سلاحهای شیمیایی روبهرو شد، حملات شیمیایی خود را کاهش داد. از سوی دیگر، برای تحت الشعاع قرار دادن اقدام سیاسی ایران، طی برنامهای به دبیر کل، ادعا کرد که ایران علیه نیروهای عراقی از سلاح شیمیایی استفاده کرده است و اعزام گروه کارشناسی به آن کشور را خواستار شد. با وجود این، زمانی که دولت عراق متوجه شد. برای درخواستهای ایران در مجامع بینالمللی گوش شنوایی وجود ندارد، محدودیت به کارگیری جنگ افزارهای شیمیایی را کنار گذاشت و با آغاز نخستین زمزمههای شروع عملیات بزرگ دیگری از سوی نیروهای ایران، در اوایل اسفندماه سال 1362 تهدید کرد: «در صورت نیاز، از سلاحهای جدیدی استفاده خواهد کرد که برای ایرانیان ناشناخته است.»در همین زمینه، ژنرال ماهر عبدالرشید، فرمانده سپاه سوم عراق، که در جبهه بصره مستقر بود نیز، در مصاحبهای اعلام کرد: «اگر شما به من نوعی سم دفع آفات بدهید که آن را در میان این کرمهای حشرات پرتاپ کنم تا آن را استنشاق کنند و جان بسپارند، آن را به کار خواهم گرفت» رادیو بغداد نیز ورود عوامل شیمیایی جدید در جنگ را این چنین اعلام کرد: «برای کشتن هر نوع حشرهای، حشرهکش ویژه وجود دارد.»این عبارت زمانی مفهوم حقیقی خود را نشان میدهد که بدانیم از نظر شیمیایی، بین عوامل اعصاب و حشرهکشها نوعی رابطه وجود دارد. این تهدیدها زمانی انجام میشد که عراقیها به طور گستردهای میکوشیدند تا هر گونه کاربرد گازهای شیمیایی را در جبهههای جنگ منکر شوند و آن را ترفند ایران برای تحت الشعاع قرار دادن تلفات انسانی خود در جنگ قلمداد کنند. البته، مسئولان عراقی گاهی کنترل خود را از دست میدادند و با ایما و اشاره بر استفاده از سلاحهای شیمیایی صحه میگذاشتند، به طوری که وزیر اطلاعات آن کشور در پاسخ به پرسشهای خبرنگاران درباره کاربرد جنگ افزارهای شیمیایی گفت: «چرا عراق باید زیرپوش کثیفش را در ملأ عام بشوید؟» بنابراین، خط مشی کلی عراق در مورد استفاده از سلاحهای شیمیایی علیه نیروهای ایران در صحنه سیاسی و در سطح رسانهای، پنهانکاری و در واقع، نوعی فرافکنی بود. خط مشیای که تا این زمان (پیش از عملیات خیبر در اسفند 1362)، کاملا موفقیت آمیز مینمود و سبب شده بود تا استمداد طلبی ایران در سطح جهانی به نتیجه نرسد.
با وجود این، انتشار برخی از اخبار و گزارشها در مطبوعات و رسانههای گروهی جهان درباره کاربرد گسترده جنگ افزارهای شیمیایی از سوی عراق علیه نیروهای ایرانی در جبهههای جنگ آشکار کرد که بیش از این، امکان پنهانکاری وجود ندارد و موضوع از کنترل عراق خارج شده است. تقریبا از آذرماه سال 1362 که جمهوری اسلامی ایران برای نخستین بار طی نامهای از دبیر کل برای جلوگیری از تکرار استفاده عراق از گازهای شیمیایی استمداد طلبید، تعدادی از روزنامهها و نشریات تخصصی جهان نسبت به موضوع حساس شدند و به درج مقالاتی در این باره اقدام کردند. از جمله روزنامه گاردین در مقالهای به تاریخ 5 آذرماه سال 1362، به نقل از سه پزشک انگلیسی، که برای شرکت در کنفرانس جهانی پزشکی به تهران سفر کرده و مقامات بنیاد شهید آنها را بر بالین مجروحان شیمیایی بستری در بیمارستانهای تهران حاضر کرده بودند، نوشت، شواهدی را که دولت ایران برای اثبات ادعای خود ارائه داده، آنها را متقاعد کرده که عراق برای مقابله با حمله اخیر نیروهای ایران سلاحهای شیمیایی و گازهای سمی را علیه نیروهای ایران به کار گرفته است. یکی از پزشکان انگلیسی میگوید: «عکسهای سربازان ایرانی با بدنهای ورم کرده نشان دهنده آن است که طی جنگ از سلاحهای شیمیایی استفاده شده است.» وی میافزاید: «با توجه به نوع سلاحهای مزبور، این ماده شیمیایی، نه گاز محرک اعصاب، بلکه احتمالا گاز نیتروژن خردلی بوده است.» گاردین در ادامه، با اشاره به اینکه حمله اخیر شیمیایی عراق در نزدیکی شهر پنجوین در داخل مرز عراق و در حدود سیصد کیلومتری بغداد صورت گرفته است، تأکید میکند که معلوم نیست این گازهای شیمیایی را کدام کشور تولید کرده است، اما گفته میشود که روی آثار باقی مانده از آنها علائم شوروی دیده شده است. اما این امر، تنها نشان دهنده آن است که دستگاههای پرتاپ این گازها ساخت شوروی بوده است.
این روزنامه در پایان یادآور میشود که: «صدام حسین پیش از این به ایران هشدار داده بود که اگر به خاک عراق حمله کند، با سلاحهای مرگبار این کشور روبهرو خواهد شد. شاید گاز نیتروژن خردلی همان سلاح باشد.»
مدتی بعد، هفتهنامه معتبر نظامی جینز دیفنس چاپ لندن با اشاره به نقض کنوانسیون 1925 ژنو در منع تولید و استفاده از گازهای شیمیایی در جنگ، نوشت: «عراق برای مقابله با حملات موج انسانی نیروهای ایرانی در جنگ خلیجفارس از گاز محرک استفاده میکند. این گاز گوگردی است که از نفت خام در مراحل تصفیه گرفته میشود و شبیه گازی است که در آلمانها در سال 1917 در جنگ جهانی اول در جبهه غرب به کار بردند. گاز مزبور را عراق تولید میکند و به شکل گلوله توپ یا به صورت بمب، که با هواپیما به پایین ریخته میشود.»
با وجود انتشار مطالبی از این دست در نشریات مختلف جهان در سه ماهه پایانی سال 1983، این مسائل هیچ گونه واکنشی را در مواضع کشورها و مجامع بینالمللی در پی نداشت و آنها همچنان، به سکوت خود در قبال کاربرد سلاحهای شیمیایی در جنگ ایران و عراق ادامه میدادند. در نتیجه، عراقیها که نگران واکنشهای منفی دولتها، سازمانهای بینالمللی و افکار عمومی جهان بودند، در آغاز، غافلگیر شدند و با کاهش استفاده از سلاحهای شیمیایی علیه نیروهای ایران کوشیدند، از بروز جو ضد عراقی در جهان جلوگیری کنند. به همین دلیل، پس از پایان عملیات والفجر 4، نیروهای عراق در آذرماه سال 1362 به ندرت به جنگ افزارهای شیمیایی متوسل شدند و در طول ماههای آذر، دی و بهمن سال 1362 تنها در چهار حمله از سلاحهای شیمیایی استفاده کردند که از نظر حجم و میزان مواد آلوده کننده چندان مهم نبود و تلفاتی را نیز در بر نداشت. این حملات در 4 آذرماه در منطقه پاوه، 15 همین ماه در ایستگاه حسینیه آبادان (با یک تن مصدوم) و 25 بهمنماه در منطقه اروند رود با استفاده از خمپارههای محتوی گاز سمی انجام شد که تلفاتی را در بر نداشت. البته، این وضعیت چندان دوام نیافت. عراقیها که از سکوت دولتها و مجامع بینالمللی در قبال استعمال گازهای شیمیایی علیه نیروهای ایرانی اطمینان پیدا کرده بودند، در اسفندماه سال 1362، با استفاده از گازهای شیمیایی چنان جهنمی رابه پا کردند که تا آن زمان بیسابقه بود. آنها طی یک ماه، چهارده بار به حملات شیمیایی متوسل شدند که چهار برابر از حملات سال پیش بیشتر بود. افزون بر این، آنها سلاح جدیدی را آزمایش کردند که پیش از آن، هرگز در جنگی به کار نرفته بود که از آن جمله میتوان به عامل اعصاب یا گاز تابون اشاره کرد.
منبع: کتاب استفاده گسترده عراق از سلاح های شیمیایی