علت تصمیمگیری ایران برای پایان دادن به جنگ و تأثیر عوامل مختلف از جمله تحولات سیاسی - نظامی ماههای پایانی جنگ ایرانی بود وی توازن قدرت نظامی را توضیح میدهد و مینویسد: «نظامیان عراقی ابتکار عملیات را از دست ایرانیها پس گرفته و سربازان ایرانی را مجبور به عقبنشینی کرده بودند. این امر که پس از حملات موشکی و شیمیایی از طرف عراق به تحقق پیوسته بود نشان میداد که نهایتا روحیهی ایرانیان شکسته شده است. روحیه، نیرو و توانی بود که ایران در مقابل تمام کمبودهای خود در زمینههای مختلف به آن تکیه میکرد اما دیگر از دست رفته بود؛ زیرا روحیه، توکل، حرارت و پشتکار چیزی نیست که بتوان آن را یک شبه به دست آورد و برخلاف کمبودهایی مانند هواپیما یا قطعات یدکی نمیتوان از منابع خارجی تهیه کرد از نظر چوبین ضرباهنگ تغییر در روند جنگ حادثه دوگانهای بود که در 28 و 29 فروردین 1367 به ایران وارد شد و آن شکست ایران در فاو و انهدام چند کشتی ایرانی به وسیلهی ناوگان امریکا بود. فاو به گفته چوبین از لحاظ سیاسی و روانی بسیار پر اهمیت بود؛ زیرا سمبل موفقیت ایران به شمار میرفت و از دست دادن آن پس از شش سال جنگ، ایران را تهیدست جلوه میداد ولی مهمتر از آن پس گرفتن گویای تغییر موازنه در بعد روانی بود. .
کردزمن در کتاب خود با اشاره به اینکه روند جنگ در بهار 1988 (1367) به صورتی اساسی تغییریافت دربارهی سه مجموعه از عوامل شکل دهنده این مرحله از جنگ مینویسد: «نخست انجام یک سری تغییرات مهم در نیروهای مسلح عراق و شیوههای لازم آن؛ دوم، تغییر توانایی ایران برای ادامهی جنگ به دلیل تأثیرات انباشته شده شکستهای سیاسی - نظامی و سوء مدیریت جنگ و سومین عامل، که کمتر محسوس بود، حضور نیروهای غربی در خلیج (فارس) و انزوای فزاینده دیپلماسی ایران بود.»
صرفنظر از نقش عوامل مختلف سیاسی - نظامی و اقتصادی در تصمیمگیری ایران برای پایان دادن به جنگ، آنچه صورت گرفت به این شرح بود که عراق همزمان با حملهی امریکا به سکوهای نفتی ایران حمله به فاو را، که از مدتها قبل مقدمات آن فراهم شده بود، آغاز کرد. آقای رضایی، فرمانده وقت سپاه، در این باره میگوید: «عراق 26 ماه زیرسازیهای لازم را برای حمله به فاو انجام داده بود. سپاه هفتم تحت امر ماهر عبدالرشید به صورت متمرکز برای باز پسگیری فاو برنامهریزی میکردند. لشکرهای گارد هم تحت امر وی بودند. سقوط فاو پس از حمله عراق 36 ساعت به طول انجامید. صد نفر اسیر شدند و پانصد نفر به شهادت رسیدند.» ایشان دربارهی تداوم حملات عراق و شکلگیری روند بعدی میگوید: «شلمچه پس از هشت ساعت سقوط کرد در صورتی که ما آمادهتر از زمان حمله عراق به فاو بودیم. عقبه داشتیم و غافلگیر نبودیم خطوط را تقویت کرده بودیم و حضور داشتیم. نیروی احتیاط در اختیار داشتیم و ساعت حمله را میدانستیم ولی در یک سوم زمان، شلمچه را از دست دادیم. اراده وجود داشت شلمچه را حفظ کنیم ولی دشمن قدرتمند بود و تغییر تاکتیک داده بود. اوج قدرت عراق در حمله به جزایر مجنون بود. پس از آن عراق به خطوط دفاعی ارتش حمله کرد و اسیر و امکانات گرفت و عقبنشینیهای اول جنگ تکرار شد و عراق به مرز رسید در حالی که نیرویی برای استقرار در مرز وجود نداشت و خطر ورود عراق به خاک ایران وجود داشت.»
با پیدایش وضعیت جدید نظامی و تغییر در موازنه جنگ و پیامدهای روحی و روانی آن در جامعه و جبهههای جنگ پذیرش قطعنامه و پایان دادن به جنگ اجتنابناپذیر بود؛ زیرا در چنین موقعیتی گزینهی دیگری وجود نداشت. توضیح شرایط و روندی که به پذیرش قطعنامه منجر شد قابل توجه است. آقای موسوی اردبیلی، رئیس وقت قوه قضاییه در این زمینه میگوید: «قطعنامه یک بحث مفصلی است که من یک بخشی از آن را عرض میکنم. شاید دو سه شب پیش از پذیرش قطعنامه بود که یک شب، ظاهرا ما پنج نفر بودیم. آقای خامنهای، آقای هاشمی، آقای موسوی نخستوزیر و بنده، احمد آقا هم آنجا بود. قرار شد برویم پیش حضرت امام تا ببینیم که نظرشان چیست؛ البته بعد از سقوط فاو بود که اوضاع ما یک مقدار درهم ریخته بود. من مقداری مریض بودم، آقایان گفتند: شما به همین صورت بیایید، عیب ندارد. ما رفتیم خدمت امام، در آنجا گزارش داده شد. آن کسی که بیشتر جبهه میرفت آقای هاشمی بود لذا بیشتر گزارش میداد. تنها کسی که حرف نمیزد، من بودم، چون مریض بودم. نظر ما این بود که با این وضعی که پیش آمده باید قطعنامه را قبول کنیم یا نه؟ امام خیلی صریح و قاطع گفت: «نه.» آن شب به همین جا ختم شد، برخاستیم و آمدیم.» .
نظر به ادامهی حملات عراق و وضعیتی که پیش آمده بود بررسیها در جمع پنج نفرهی سران کشور ادامه یافت. بنابر توضیح آقای موسوی اردبیلی «باز هم جمع شدیم، صحبت شد که برویم پیش امام شاید نظرشان برگشته باشد. بالاخره قرار شد برویم و رفتیم. امام نماز را در خانه خود میخواند ما که رفتیم امام قبل از ما نماز را تمام کرد و رفت داخل. امام با خبر بود که برای چه آمدهایم. رفتیم داخل، باز صحبت شروع شد. امام گفت که «من نمیکنم.» وقتی که دید رفقا میگویند صلاح است، گفت: «بریزند همه ما پنج شش نفر را بکشند چیزی میشود؟ هر روز این همه جوانها در جبهه کشته میشوند، ما هم کشته میشویم.» من گفتم: شما بهترین صورت را میفرمایید، چون اگر الآن موشکی بیندازند که ما کشته شویم، نهایت این است که ما پنج شش یا ده سال جلوتر مردهایم.. اما بدتر از این صورت هم هست، اگر اینها بیایند استان خوزستان را تا کرمانشاه بگیرند و دیگر جلو نیایند، نفت را که میگیرند. دست ما را از آن چیزی که نان مردم را تأمین میکند قطع میکنند، آن وقت نمیتوانیم جواب مردم را بدهیم. اگر مردم گفتند کاری که شما میخواستید بکنید، این بود؟ این وضع بدتر است. امام فرمود: حالا پیشنهاد شما چیست؟ آقای هاشمی که در آن وقت فرمانده بود گفت: من قطعنامه را قبول میکنم حتی اگر مردم بر سرم بریزند منتهی دیگران هم به من کمک کنند. اول قرار شد که ایشان قطعنامه را قبول کند و ما هم همگی آن را تأیید کنیم. اگر قضیه بحرانی برطرف شد که هیچ، و گرنه امام به کمک ما بیاید. بحث به اینجا رسید و آن شب تمام شد.»
پس از اتمام جلسه به نظر میرسید توافق و اجماع اولیه برای پایان دادن جنگ حاصل شده است و تنها روش آن در حال بررسی است. آقای موسوی اردبیلی میگوید: «ما آمدیم قبل از اینکه بخوابیم احمد آقا زنگ زد و گفت امام میگوید: «دست نگه دارید تا من بگویم که چه کار کنید.» ما فردا صبح منتظر بودیم که امام آخرین فکرش را بگوید. مثل اینکه امام فکر کرده بود که این کار یک نفر، دو نفر یا پنج نفر نیست. امام گفت: «من میپذیرم و اطلاعیه را میدهم. شما افراد و ائمه جمعه را جمع کنید اول به آنها بگویم بعدا اطلاعیه را میدهم.» امام اطلاعیه را که نوشت به سه قوه فرستاد که نظرشان را بگویند که نمیدانم تغییراتی کرد یا نه. قطعنامه این طور قبول شد.»
آقای موسوی جزایری، عضو مجلس خبرگان رهبری و نمایندهی ولی فقیه در استان خوزستان، دربارهی جلسهای که با حضور ائمه جمعه کشور و افراد دیگر برگزار شد میگوید: «از طرف حضرت امام اعلی الله تعالی مقامه به جلسهای دعوت شدیم که نمیدانستیم موضوع جلسه چیست؟ بنده شب را در منزل آقای شمخانی مهمان بودم. صبح پس از صرف صبحانه از یکدیگر خداحافظی کردیم و هر کسی به دنبال کار خودش رفت ولی جلوی در ریاست جمهوری یکدیگر را دیدیم، معلوم شد مقصدمان یکی بوده است. موضوع آن جلسه ختم جنگ از طرف حضرت امام قدس (سره) و اعلان قبول آتشبس بود. رئیس جلسه رهبر معظم انقلاب بود، که رئیس جمهور وقت بودند، آیات عظام مشکینی، مهدویکنی، هاشمی رفسنجانی، کروبی و جمع دیگری از شخصیتهای نظامی و سیاسی کشور بودند. جلسه پس از قرائت قرآن با قرائت نامه حضرت امام به وسیله حاج سید احمد آقا، رحمه الله علیه، شروع شد. دو سه نفر از حاضران صحبت کردند، من دیدم بحث در حال انحراف است لذا وقتی نوبت من رسید گفتم: با توجه به اعلان موضع از طرف حضرت امام، مبنی بر پایان جنگ، جای حرفی برای ما نیست... و من فقط در حاشیهی مطلب عرایضی بیان کردم مانند کیفیت اعلان، نحوهی تعامل با عوارض مسئله و... به لطف خدا عرض بنده مؤثر واقع شد و روال بحث را مشخص کرد. عصر آن روز جلسه عمومی با حضور اعضای دولت، نمایندگان مجلس شورای اسلامی و عدهای دیگر از شخصیتهای سیاسی اجتماعی کشور در محل مجلس برگزار و نامه حضرت امام قرائت شد.»
در جلسهای که با حضور مسئولان کشور برگزار شد تا پیام امام دربارهی جنگ و اتمام آن قرائت شود بعضی اشخاص حاضر در جلسه واکنشهایی نشان دادند که نگرانی و در عین حال اعتراض به این وضعیت را بیان میکرد. چنانکه در همان زمان یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی دربارهی آنچه به این نتیجه منجر شد گفت: «ما میبایست در این فاصله هشت سال خودمان را مهیا میکردیم. وضعیت امروز حکایت از این دارد که هم در جبهه میجنگیدیم و هم در پشت جبهه زندگی عادی خود را میکردیم عدهای میجنگند و عدهای هم زندگی میکنند. شرایط این گونه حکم میکند که این وضعیت قابل استمرار نیست و اگر تصمیم گرفته نشود برای جامعه شکنندگی به وجود میآید.» ایشان با اشاره به سقوط فاو میگوید: «واضح است تا مشکل ریشهیابی و ضعفها بررسی نشود مشکل جنگ همچنان باقی خواهد ماند. مشکل امروز ما اتخاذ استراتژی مناسب و راه رسیدن به آن استراتژی است و وقت تلف کردن به هدر دادن نیروهاست.»
در هر صورت، برای اعلام رسمی پذیرش قطعنامه 598 توافق حاصل شد و این اقدام صورت گرفت. به گفتهی آقای ولایتی کشورهای غربی که مداوم بر این نکته تأکید میکردند که عراق قطعنامه را پذیرفته است و ایران نمیپذیرد، غافلگیر شدند، چرا که ما صلح را پذیرفته بودیم و این عراق بود که باز هم حمله میکرد. در این وضعیت دنیا بسیج شد تا عراق را وادارد که قطعنامه را بپذیرد. بندر بن سلطان، سفیر عربستان در واشنگتن به عراق رفت. همهی غربیها به صدام فشار آوردند که آتشبس را بپذیرد. سرانجام پس از چند روز که من به دعوت دبیرکل سازمان ملل برای مذاکره به نیویورک رفته بودم، طارق عزیز هم، زیر فشار دنیا به نیویورک آمد و البته باز هم اظهار میکرد که دستوری برای پذیرش آتشبس ندارد. ولی پس از فشار زیاد جامعه بینالملل، سرانجام عراق آتشبس را در روز 29 مرداد 1367 پذیرفت.
اظهارات سران سه قوه دربارهی پذیرش قطعنامه رویکرد جدید به صلح را بیان و به تغییر شرایط و ضرورتهای اتخاذ تصمیم به پایان دادن به جنگ اشاره میکند. آیت اله خامنه ای، رئیس جمهور وقت، در نماز جمعه تهران اظهارداشت: «اعلام قبول قطعنامه به وسیله جمهوری اسلامی ایران دو فایده اساسی داشت: اول آتشبس را به صلاح انقلاب و کشور دانستیم. دوم با اعلام قبول قطعنامه ماهیت رژیم عراق علیرغم ادعاهای صلحطلبی آشکار شد و تحولات بعدی اصالت هر دو مصلحت را مشخص ساخت. عراق نابخردانهترین کارها را انجام داد؛ یعنی نپذیرفتن آتشبس و گذاشتن پنج پیش شرط برای آتشبس که وجهه صدام را در جهان ضایع کرد.چند هفته بعد هم زیر فشار افکار عمومی جهان، اجبارا پیش شرط را کنار گذاشت و آتشبس را پذیرفت.»
منبع: کتاب نقد و بررسی جنگ ایران و عراق جلد پنجم