معرفی وبلاگ
ما باید این توجه را هیچوقت از خود بیرون نکنیم، از مغز خود بیرون نکنیم که ما بندگان خدا هستیم و در راه او و در سبیل او حرکت می کنیم و پیشروی می کنیم. اگر شهادت نصیب شد، سعادت است و اگر پیروزی نصیب شد سعادت است. حضرت امام خمینی (ره)
دسته
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 378281
تعداد نوشته ها : 139
تعداد نظرات : 14
Rss
طراح قالب
GraphistThem244
New Page 2

علت تصمیم‏گیری ایران برای پایان دادن به جنگ و تأثیر عوامل مختلف از جمله تحولات سیاسی - نظامی ماه‏های پایانی جنگ ایرانی بود  وی توازن قدرت نظامی را توضیح می‏دهد و می‏نویسد: «نظامیان عراقی ابتکار عملیات را از دست ایرانی‏ها پس گرفته و سربازان ایرانی را مجبور به عقب‏نشینی کرده بودند. این امر که پس از حملات موشکی و شیمیایی از طرف عراق به تحقق پیوسته بود نشان می‏داد که نهایتا روحیه‏ی ایرانیان شکسته شده است. روحیه، نیرو و توانی بود که ایران در مقابل تمام کمبودهای خود در زمینه‏های مختلف به آن تکیه می‏کرد اما دیگر از دست رفته بود؛ زیرا روحیه، توکل، حرارت و پشتکار چیزی نیست که بتوان آن را یک شبه به دست آورد و برخلاف کمبودهایی مانند هواپیما یا قطعات یدکی نمی‏توان از منابع خارجی تهیه کرد  از نظر چوبین ضرباهنگ تغییر در روند جنگ حادثه دوگانه‏ای بود که در 28 و 29 فروردین 1367 به ایران وارد شد و آن شکست ایران در فاو و انهدام چند کشتی ایرانی به وسیله‏ی ناوگان امریکا بود. فاو به گفته چوبین از لحاظ سیاسی و روانی بسیار پر اهمیت بود؛ زیرا سمبل موفقیت ایران به شمار می‏رفت و از دست دادن آن پس از شش سال جنگ، ایران را تهیدست جلوه می‏داد ولی مهم‏تر از آن پس گرفتن گویای تغییر موازنه در بعد روانی بود. .

کردزمن در کتاب خود با اشاره به اینکه روند جنگ در بهار 1988 (1367) به صورتی اساسی تغییریافت درباره‏ی سه مجموعه از عوامل شکل دهنده این مرحله از جنگ می‏نویسد: «نخست انجام یک سری تغییرات مهم در نیروهای مسلح عراق و شیوه‏های لازم آن؛ دوم، تغییر توانایی ایران برای ادامه‏ی جنگ به دلیل تأثیرات انباشته شده شکست‏های سیاسی - نظامی و سوء مدیریت جنگ و سومین عامل، که کمتر محسوس بود، حضور نیروهای غربی در خلیج (فارس) و انزوای فزاینده دیپلماسی ایران بود.»

صرف‏نظر از نقش عوامل مختلف سیاسی - نظامی و اقتصادی در تصمیم‏گیری ایران برای پایان دادن به جنگ، آنچه صورت گرفت به این شرح بود که عراق همزمان با حمله‏ی امریکا به سکوهای نفتی ایران حمله به فاو را، که از مدت‏ها قبل مقدمات آن فراهم شده بود، آغاز کرد. آقای رضایی، فرمانده وقت سپاه، در این باره می‏گوید: «عراق 26 ماه زیرسازی‏های لازم را برای حمله به فاو انجام داده بود. سپاه هفتم تحت امر ماهر عبدالرشید به صورت متمرکز برای باز پس‏گیری فاو برنامه‏ریزی می‏کردند. لشکرهای گارد هم تحت امر وی بودند. سقوط فاو پس از حمله عراق 36 ساعت به طول انجامید. صد نفر اسیر شدند و پانصد نفر به شهادت رسیدند.» ایشان درباره‏ی تداوم حملات عراق و شکل‏گیری روند بعدی می‏گوید: «شلمچه پس از هشت ساعت سقوط کرد در صورتی که ما آماده‏تر از زمان حمله عراق به فاو بودیم. عقبه داشتیم و غافل‏گیر نبودیم خطوط را تقویت کرده بودیم و حضور داشتیم. نیروی احتیاط در اختیار داشتیم و ساعت حمله را می‏دانستیم ولی در یک سوم زمان، شلمچه را از دست دادیم. اراده وجود داشت شلمچه را حفظ کنیم ولی دشمن قدرتمند بود و تغییر تاکتیک داده بود. اوج قدرت عراق در حمله به جزایر مجنون بود. پس از آن عراق به خطوط دفاعی ارتش حمله کرد و اسیر و امکانات گرفت و عقب‏نشینی‏های اول جنگ تکرار شد و عراق به مرز رسید در حالی که نیرویی برای استقرار در مرز وجود نداشت و خطر ورود عراق به خاک ایران وجود داشت.»

با پیدایش وضعیت جدید نظامی و تغییر در موازنه جنگ و پیامدهای روحی و روانی آن در جامعه و جبهه‏های جنگ پذیرش قطعنامه و پایان دادن به جنگ اجتناب‏ناپذیر بود؛ زیرا در چنین موقعیتی گزینه‏ی دیگری وجود نداشت. توضیح شرایط و روندی که به پذیرش قطعنامه منجر شد قابل توجه است. آقای موسوی اردبیلی، رئیس وقت قوه قضاییه در این زمینه می‏گوید: «قطعنامه یک بحث مفصلی است که من یک بخشی از آن را عرض می‏کنم. شاید دو سه شب پیش از پذیرش قطعنامه بود که یک شب، ظاهرا ما پنج نفر بودیم. آقای خامنه‏ای، آقای هاشمی، آقای موسوی نخست‏وزیر و بنده، احمد آقا هم آنجا بود. قرار شد برویم پیش حضرت امام تا ببینیم که نظرشان چیست؛ البته بعد از سقوط فاو بود که اوضاع ما یک مقدار درهم ریخته بود. من مقداری مریض بودم، آقایان گفتند: شما به همین صورت بیایید، عیب ندارد. ما رفتیم خدمت امام، در آنجا گزارش داده شد. آن کسی که بیشتر جبهه می‏رفت آقای هاشمی بود لذا بیشتر گزارش می‏داد. تنها کسی که حرف نمی‏زد، من بودم، چون مریض بودم. نظر ما این بود که با این وضعی که پیش آمده باید قطعنامه را قبول کنیم یا نه؟ امام خیلی صریح و قاطع گفت: «نه.» آن شب به همین جا ختم شد، برخاستیم و آمدیم.» .

نظر به ادامه‏ی حملات عراق و وضعیتی که پیش آمده بود بررسی‏ها در جمع پنج نفره‏ی سران کشور ادامه یافت. بنابر توضیح آقای موسوی اردبیلی «باز هم جمع شدیم، صحبت شد که برویم پیش امام شاید نظرشان برگشته باشد. بالاخره قرار شد برویم و رفتیم. امام نماز را در خانه خود می‏خواند ما که رفتیم امام قبل از ما نماز را تمام کرد و رفت داخل. امام با خبر بود که برای چه آمده‏ایم. رفتیم داخل، باز صحبت شروع شد. امام گفت که «من نمی‏کنم.» وقتی که دید رفقا می‏گویند صلاح است، گفت: «بریزند همه ما پنج شش نفر را بکشند چیزی می‏شود؟ هر روز این همه جوان‏ها در جبهه کشته می‏شوند، ما هم کشته می‏شویم.» من گفتم: شما بهترین صورت را می‏فرمایید، چون اگر الآن موشکی بیندازند که ما کشته شویم، نهایت این است که ما پنج شش یا ده سال جلوتر مرده‏ایم.. اما بدتر از این صورت هم هست، اگر اینها بیایند استان خوزستان را تا کرمانشاه بگیرند و دیگر جلو نیایند، نفت را که می‏گیرند. دست ما را از آن چیزی که نان مردم را تأمین می‏کند قطع می‏کنند، آن وقت نمی‏توانیم جواب مردم را بدهیم. اگر مردم گفتند کاری که شما می‏خواستید بکنید، این بود؟ این وضع بدتر است. امام فرمود: حالا پیشنهاد شما چیست؟ آقای هاشمی که در آن وقت فرمانده بود گفت: من قطعنامه را قبول می‏کنم حتی اگر مردم بر سرم بریزند منتهی دیگران هم به من کمک کنند. اول قرار شد که ایشان قطعنامه را قبول کند و ما هم همگی آن را تأیید کنیم. اگر قضیه بحرانی برطرف شد که هیچ، و گرنه امام به کمک ما بیاید. بحث به اینجا رسید و آن شب تمام شد.»

پس از اتمام جلسه به نظر می‏رسید توافق و اجماع اولیه برای پایان دادن جنگ حاصل شده است و تنها روش آن در حال بررسی است. آقای موسوی اردبیلی می‏گوید: «ما آمدیم قبل از اینکه بخوابیم احمد آقا زنگ زد و گفت امام می‏گوید: «دست نگه دارید تا من بگویم که چه کار کنید.» ما فردا صبح منتظر بودیم که امام آخرین فکرش را بگوید. مثل اینکه امام فکر کرده بود که این کار یک نفر، دو نفر یا پنج نفر نیست. امام گفت: «من می‏پذیرم و اطلاعیه را می‏دهم. شما افراد و ائمه جمعه را جمع کنید اول به آنها بگویم بعدا اطلاعیه را می‏دهم.» امام اطلاعیه را که نوشت به سه قوه فرستاد که نظرشان را بگویند که نمی‏دانم تغییراتی کرد یا نه. قطعنامه این طور قبول شد.»

آقای موسوی جزایری، عضو مجلس خبرگان رهبری و نماینده‏ی ولی فقیه در استان خوزستان، درباره‏ی جلسه‏ای که با حضور ائمه جمعه کشور و افراد دیگر برگزار شد می‏گوید: «از طرف حضرت امام اعلی الله تعالی مقامه به جلسه‏ای دعوت شدیم که نمی‏دانستیم موضوع جلسه چیست؟ بنده شب را در منزل آقای شمخانی مهمان بودم. صبح پس از صرف صبحانه از یکدیگر خداحافظی کردیم و هر کسی به دنبال کار خودش رفت ولی جلوی در ریاست جمهوری یکدیگر را دیدیم، معلوم شد مقصدمان یکی بوده است. موضوع آن جلسه ختم جنگ از طرف حضرت امام قدس (سره) و اعلان قبول آتش‏بس بود. رئیس جلسه رهبر معظم انقلاب بود، که رئیس جمهور وقت بودند، آیات عظام مشکینی، مهدوی‏کنی، هاشمی رفسنجانی، کروبی و جمع دیگری از شخصیت‏های نظامی و سیاسی کشور بودند. جلسه پس از قرائت قرآن با قرائت نامه حضرت امام به وسیله حاج سید احمد آقا، رحمه الله علیه، شروع شد. دو سه نفر از حاضران صحبت کردند، من دیدم بحث در حال انحراف است لذا وقتی نوبت من رسید گفتم: با توجه به اعلان موضع از طرف حضرت امام، مبنی بر پایان جنگ، جای حرفی برای ما نیست... و من فقط در حاشیه‏ی مطلب عرایضی بیان کردم مانند کیفیت اعلان، نحوه‏ی تعامل با عوارض مسئله و... به لطف خدا عرض بنده مؤثر واقع شد و روال بحث را مشخص کرد. عصر آن روز جلسه عمومی با حضور اعضای دولت، نمایندگان مجلس شورای اسلامی و عده‏ای دیگر از شخصیت‏های سیاسی اجتماعی کشور در محل مجلس برگزار و نامه حضرت امام قرائت شد.»

در جلسه‏ای که با حضور مسئولان کشور برگزار شد تا پیام امام درباره‏ی جنگ و اتمام آن قرائت شود بعضی اشخاص حاضر در جلسه واکنش‏هایی نشان دادند که نگرانی و در عین حال اعتراض به این وضعیت را بیان می‏کرد. چنانکه در همان زمان یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی درباره‏ی آنچه به این نتیجه منجر شد گفت: «ما می‏بایست در این فاصله هشت سال خودمان را مهیا می‏کردیم. وضعیت امروز حکایت از این دارد که هم در جبهه می‏جنگیدیم و هم در پشت جبهه زندگی عادی خود را می‏کردیم عده‏ای می‏جنگند و عده‏ای هم زندگی می‏کنند. شرایط این گونه حکم می‏کند که این وضعیت قابل استمرار نیست و اگر تصمیم گرفته نشود برای جامعه شکنندگی به وجود می‏آید.» ایشان با اشاره به سقوط فاو می‏گوید: «واضح است تا مشکل ریشه‏یابی و ضعف‏ها بررسی نشود مشکل جنگ همچنان باقی خواهد ماند. مشکل امروز ما اتخاذ استراتژی مناسب و راه رسیدن به آن استراتژی است و وقت تلف کردن به هدر دادن نیروهاست.»

در هر صورت، برای اعلام رسمی پذیرش قطعنامه 598 توافق حاصل شد و این اقدام صورت گرفت. به گفته‏ی آقای ولایتی کشورهای غربی که مداوم بر این نکته تأکید می‏کردند که عراق قطعنامه را پذیرفته است و ایران نمی‏پذیرد، غافل‏گیر شدند، چرا که ما صلح را پذیرفته بودیم و این عراق بود که باز هم حمله می‏کرد. در این وضعیت دنیا بسیج شد تا عراق را وادارد که قطعنامه را بپذیرد. بندر بن سلطان، سفیر عربستان در واشنگتن به عراق رفت. همه‏ی غربی‏ها به صدام فشار آوردند که آتش‏بس را بپذیرد. سرانجام پس از چند روز که من به دعوت دبیرکل سازمان ملل برای مذاکره به نیویورک رفته بودم، طارق عزیز هم، زیر فشار دنیا به نیویورک آمد و البته باز هم اظهار می‏کرد که دستوری برای پذیرش آتش‏بس ندارد. ولی پس از فشار زیاد جامعه بین‏الملل، سرانجام عراق آتش‏بس را در روز 29 مرداد 1367 پذیرفت.

اظهارات سران سه قوه درباره‏ی پذیرش قطعنامه رویکرد جدید به صلح را بیان و به تغییر شرایط و ضرورت‏های اتخاذ تصمیم به پایان دادن به جنگ اشاره می‏کند. آیت ‏اله خامنه‏ ای، رئیس جمهور وقت، در نماز جمعه تهران اظهارداشت: «اعلام قبول قطعنامه به وسیله جمهوری اسلامی ایران دو فایده اساسی داشت: اول آتش‏بس را به صلاح انقلاب و کشور دانستیم. دوم با اعلام قبول قطعنامه ماهیت رژیم عراق علی‏رغم ادعاهای صلح‏طلبی آشکار شد و تحولات بعدی اصالت هر دو مصلحت را مشخص ساخت. عراق نابخردانه‏ترین کارها را انجام داد؛ یعنی نپذیرفتن آتش‏بس و گذاشتن پنج پیش شرط برای آتش‏بس که وجهه صدام را در جهان ضایع کرد.چند هفته بعد هم زیر فشار افکار عمومی جهان، اجبارا پیش شرط را کنار گذاشت و آتش‏بس را پذیرفت.»

منبع: کتاب نقد و بررسی جنگ ایران و عراق جلد پنجم


X