جنگ خلیج فارس (ایران و عراق)، طولانیترین جنگ تاریخ معاصر از زمان نبرد واترلو به شمار میرود. این جنگ از 22 سپتامبر 1980، یعنی زمانی که نیروهای عراق به سرزمین ایران تجاوز کردند، آغاز شد و تا 20 اوت 1988، یعنی زمان اجرای آتش بس مؤثر رسمی بین ایران و عراق ادامه داشت. فرصتهای جنگی عراق زمانی به پایان رسید که در سپتامبر 1981، ایران با حملات متقابل به موفقیتهای اولیه این کشور پایان داد و محاصره آبادان را درهم شکست. پیشرویهای ایران، عراق را وادار کرد تا در ژوئن 1982، از قلمروی ایران عقب نشینی کند. در این هنگام، عراق تقاضای آتش بس کرد، اما ایران به دلیل حضور ارتش عراق در بخشهای عمدهای از خاک این کشور هم چنان بر خواستههای خود مبنی بر پایان دادن به رژیم صدام حسین و جبران خسارتهای وارده پا فشاری مینمود.
هر چند در آغاز جنگ، ایران نشان داد که تنها، برای دفاع از خود میجنگد، اما به زودی درصدد برآمد تا با تنبیه متجاوز، حقوق حقه خویش را بدست آورد؛ بنابراین، در اواسط جولای 1982، از مرزها گذشت و به خاک عراق وارد شد. از این به بعد، ایران سیاستی را دنبال کرد که هدف آن تسلیم بدون قید و شرط عراق بدون معامله با رژیم صدام حسین بود. با این حال، ایران در بعضی از مواقع میخواست مذاکراتی را از موضع قدرت انجام دهد، به ویژه پس از فتح فاو در فوریه 1986 (تا این که آن را در آوریل 1988 مجددا از دست داد)، که رژیم [امام] خمینی (ره) در صدد بود متجاوز را تنبیه کند.
از سوی دیگر، عراق بعد از این که ناگزیر شد تا موضع دفاعی را اتخاذ کند، درصدد گسترش جنگ برآمد و برای تحمیل آتش بس به ابر قدرتها فشار آورد. در اوایل سال 1984، عراق نفتکشهای ایران را هدف حملات هوایی قرار داد و در مقابل، ایران نیز با حمله به نفتکشهای کشورهای عربی ساحل خلیج فارس به عراق پاسخ داد. به همان اندازه که پای ابر قدرتها برای حمایت از کشتیرانی بیطرف به خلیج فارس کشیده میشد، فشار بینالمللی برای یافتن راه حلی دیپلماتیک نیز تشدید میگردید.
در 20 جولای 1987، درست قبل از حرکت امریکا برای اسکورت نفتکشهای مجددا پرچم گذاری شده کویت، شورای امنیت قطعنامه 598 را تصویب کرد. بلافاصله بعد از تصویب قرارداد، عراق اعلام کرد، در صورتی که ایران قطعنامه آتش بس را قبول کند، عراق نیز آن را خواهد پذیرفت. به هر حال، ایران اعلام کرد تا زمانی که کمیسیونی برای تعیین متجاوز تشکیل نشود، از قبول قطعنامه خودداری خواهد کرد. جنگ خلیج فارس با تعهد فزاینده بین المللی برای عملیات پرچمگذاری و مین روبی پیچیدهتر شد. بعد از نیمه سال 1987، حضور بین المللی گسترده در خلیج فارس کم کم به برخورد نظامی میان نیروی ایران و نیروی دریایی امریکا انجامید.
در فوریه 1988، جنگ شهرها شاهد اصابت 190 فروند موشک عراقی به تهران بود، در حالی که ایران به دلیل فقدان موشک کافی نمیتوانست در این سطح، با عراق مقابله به مثل کند. در مارس 1988، موشکباران تهران و حمله شیمیایی عراق به حلبچه که به طور مستقیم از تلویزیون ایران پخش شد، روحیه مردم را تضعیف کرد. هنگامی که در 17 آوریل 1988، عراق فاو را پس گرفت و ماشین نظامی هجومی خود را به سلاح های شیمیایی تجهیز کرد، معلوم شد که ایران در موضع ضعف قرار داد.
در 18 جولای 1988، ایران با پی گیری همه جانبه اقدامات دیپلماتیک قطعنامه 598 را پذیرفت. این امر در 8 اوت به پذیرش آتش بس از سوی دو طرف انجامید و در 20 اوت 1988، لازم الاجرا شد. هنگامی که در 25 اوت، مذاکرات مستقیم آغاز گردید، عراق طرف برتر میدان نبرد بود و بعد از اعلام تاریخ برقراری آتش بس نیز به پیشروی خود علیه ایران ادامه داد و تلاش کرد تا با به اسارت گرفتن تعداد بیشتری از نیروهای ایرانی تا حد امکان موقعیت خود را در مذاکرات مربوط به مبادله اسیران، تقویت کند. همچنین، علی رغم این که به روشنی لزوم عقب نشینی نیروها به مرزهای شناخته شده، پیشبینی شده بود، قسمتهای زیادی از ایران را تصرف کرد. بنابر گزارش، یک روز قبل از این که مذاکرات مستقیم آغاز شود، عراق در حمله به شورشیان شمال به طور مؤثر، از سلاحهای شیمیایی استفاده کرد و به موازات مرز، جایی که آن را منطقه آزاد شده مینامند حرکت و طبق گزارشی، حدود هزار روستا را ویران کرد. در نتیجه، بیش از صد هزار نفر آواره به سوی ترکیه و ایران سرازیر شدند.
منبع: کتاب ایران، عراق و مذاکرات آتش بس
با متزلزل شدن پایه های حکومت شاه، امریکا به دلایل متعددی تصمیم گرفت عراق را جایگزین ژاندارم قبلی خویش سازد. در راستای این هدف، با کنار گذاشته شدن حسن البکر، صدام در عراق به قدرت میرسد و درصدد بر میآید بتدریج مردم مسلمان عراق، و ارتش ضد صهیونیست این کشور را برای برخورد با ایران آماده کند، تا در صورت عدم موفقیت سناریوهای امریکا در سرنگونسازی جمهوری اسلامی (کودتا، تجزیهطلبی اقوام مختلف، ترور مسئولان کشور) با تهاجم نظامی به ایران، به عنوان حربهی دیگر امریکا وارد عمل شود.
دستگاه تبلیغاتی رژیم عراق در آغاز، درصدد بر میآید تا در تلاشی همهجانبه، چهرهی مطهر جمهوری اسلامی را در افکار عمومی عراق به شکلی منفی ترسیم کند تا در صورت وقوع جنگ این القائات ذهنی را در سطح مردم و نظامیان عراقی، توسعه ببخشد. و به این ترتیب، مردم و ارتش عراق را برای ایستادن در برابر سپاه توحید آماده کند و در مراحل بعدی، محرومیتهای ناشی از جنگ را برای مردم عراق قابل تحمل سازد و مهمتر از اینها، در مردم و نظامیان عراقی انگیزهی کشتن سپاهیان توحید و کشته شدن در راه مطامع استکبار جهانی را ایجاد کند. به این ترتیب در فضای دیکتاتوری بستهی جامعهی عراق، که از سویی با سانسورهای مختلف مواجه است و از سوی دیگر، به علت ستایش و تبلیغ صرف اندیشهی بعثیها (که در صورت لزوم حتی دست به تحریف تاریخ هم میزدند) به یکنواختی گراییده بود، تبلیغات عراق با پیروزی انقلاب اسلامی، بتدریج افکار عمومی را به سوی دشمنی کینهجو و ضداسلامی در شرق کشورشان متوجه میکند.
با فرار شاه از ایران، رسانههای خبری عراق برای مخدوش ساختن اصالت حرکت مردم، از انقلاب ایران با عنوان «حرکتی امریکایی» (1) یاد میکند و با پیروزی انقلاب اسلامی، صدام ضمن ارائهی تحلیلی به ردههای پایینتر حزب بعث در خصوص علل ظهور انقلاب اسلامی چنین میگوید:
«استعمار امریکا هنگامی که احساس کرد شاه وجهه ی خود را در بین ملت ایران از دست داده و سیاستی مستقل از غرب در پیش گرفته است، تغییر او را امری ضروری دانسته، (امام) خمینی را برای اجرای سیاستهای خود، به عنوان جایگزینی برای وی برگزید و قطعا نظام حکومتی او، موضعی مخالف در قبال عراق، انقلاب این کشور و امت عربی اتخاذ خواهد کرد» (2)
علاوه بر این، دستگاه تبلیغاتی رژیم عراق با طرح برخی از رخدادهای تاریخی واقعی یا مجعول، سعی میکند برای ریشههای اختلافات ایران و عراق تبیینی تاریخی فراهم آورد. به عنوان مثال، به مردم هشدار میدهد:
«طوفان تهاجم از جانب شرق به سمت عراق و امت عربی در حال وزیدن است و نژادپرستان ایرانی که هزاران سال است چشم طمع به سرزمینهای امت عربی دوختهاند، در صددند همانطور که متجاوز از دو هزار سال پیش، هخامنشیان قسمتهایی از عراق را دوباره به اشغال خود درآوردند، اکنون به رهبری (امام) خمینی عراق را دوباره به اشغال خود درآورند»
در همان زمان، دستگاه تبلیغاتی عراق فیلمی به نام «قادسیه» تهیه کرد و با تحریف نبرد قادسیه، که بین اسلام و کفر انجام گرفته بود، «از نبرد قادسیه به عنوان نبردی که بین اعراب و فارسها رخ داده و به پیروزی اعراب منجر شده بود، یاد کرد»در زمان جنگ هم همین سخنان را میشنویم. «اکنون ایرانیان درصدد گرفتن انتقام قادسیهی اول برآمدهاند» علاوه بر این، در این تبلیغات، عراق با استناد به عطوفت کورش در حق یهودیان عصر خودش، از «روابط تاریخی ایران با صهیونیستها از عصر بابلی قدیم» سخن گفته و ضمن ترسیم تداوم این روابط تا عصر حاضر، میگوید:
«اکنون نیز ایران در خدمت تحقق اهداف صهیونیسم در منطقه است و در هدفی مشترک با وی، درصدد تهاجم به عراق است»
در فراز دیگری از این تبلیغات عراق درصدد بر میآید تا مسلمان بودن مردم ایران را انکار کند و آنها را به عنوان «آتشپرست» و «مجوس» معرفی کند. یکی از استدلالهای دستگاه تبلیغاتی عراق در مجوس نامیدن ایرانیان به شرح زیر بود:
«ایرانیان مجوس در صدر اسلام سعی میکردند از گسترش و ترویج اسلام جلوگیری کنند، اما کاری از پیش نبردند، تا اینکه هزار سال قبل مجلسی در قم برپا ساختند و تصمیم گرفتند دین اسلام را از داخل تضعیف کنند»
(البته بعدها واژهی مجوس در تبلیغات عراق کمتر استفاده شد، و بیشتر روی پوشش اسلامی ایرانیها و سوء استفادهی ایران از دین تأکید میشود).
مخدوش ساختن شخصیت نورانی حضرت امام خمینی در قبل و بعد از شروع جنگ، محور مهم دیگری است که دستگاههای تبلیغاتی عراق برای نفی اسلامی بودن جمهوری اسلامی انجام میدهد. به همین منظور، در هر جلسه و مجمع هنری، ادبی، شعرخوانی و... که در عراق برپا میشود «(امام) خمینی به تمسخر گرفته شده» و به ایشان «اهانت میشود»
رادیو صوت الجماهیر عراق در یکی از تحلیلهای خود ضمن زیر سؤال بردن شخصیت اسلامی حضرت امام چنین میگوید:
«اقشار مختلف مردم مسلمان عراق، همچنان انزجار خود را از گفته های (امام) خمینی مبنی بر منتقل کردن جسد حضرت علی (ع) از نجف به قم اعلام میدارند.
شیخ محمد صالح سعیدی، رئیس تبلیغات مذهبی استان دیالی (عراق) گفتهه ای باطل (امام) خمینی را پیرامون اسلام و پیغمبر اکرم (ص) و ائمهی اطهار، محکوم کرد و از همهی مردم عراق خواست تا با فارسهای کینهجو به نبرد و ستیز بپردازند. وی همچنین افزود، روحانیون عراق آمادگی خود را جهت حمل سلاح برای دفاع از حریم اسلام و دین در برابر تجاوزات فارسهای دشمن، اعلام میدارند»
صدام و توجیه سیاسی (نهاد عقیدتی - سیاسی ارتش عراق) نیز به آماده ساختن اذهان ارتش میپردازند. صدام ضمن ایجاد «کینه و بغض نسبت به ایرانی در نظامیان عراقی» دستور میدهد «که مطالعات دانشگاه نظامی البکر، روی طرحهای تهاجمی به مرزهای ایران تمرکز یابد» و توجیه سیاسی ارتش عراق با در اختیار گذاشتن منابع مجعول و دروغین، از افسران و سربازان حزبی میخواهد تا رسالههایی تحت عنوان «تاریخ دشمنی فارسها نسبت به اعراب را به رشتهی تحریر درآورند» در راستای وظیفهای که عدنان خیرالله، وزیر دفاع عراق، به عهدهی توجیه سیاسی گذاشته بود، این نهاد میکوشد تا «ذهن افسران جزء و سربازان سادهلوح را از مسائل خرافی نظیر امام حسین، حضرت عباس و... پاک سازد»
با
حادثهی سوء قصد به طارق عزیز در فروردین 59 در دانشگاه مستنصریهی بغداد، رژیم
عراق بدون آنکه تحقیق رسمی دربارهی عاملان سوء قصد داشته باشد، ایران را
مسئول سوء قصد به طارق عزیز معرفی میکند و صدام سه بار قسم یاد میکند، انتقام خون
کسانی را که در جریان سوء قصد به طارق عزیز کشته شدهاند، بگیرد.
از سوی دیگر، مجروحان حادثهی سوء قصد، که گاه تنها دچار کوفتگی بدن یا ساییدگی پوست شده بودند، به بزرگترین بیمارستان بغداد منتقل شدند و «صدام ضمن عیادت از آنها، سخنرانی آتشینی را در استهزای ایران و انقلاب اسلامی ایراد کرد و تلویزیون دولتی به پخش آن مبادرت ورزید» بعد از حادثهی مستنصریه، رژیم عراق تصمیم گرفت کسانی را که «در رگهایشان خون ایرانی» جریان دارد، اخراج کند و در این میان، افرادی که گاه ایران را ندیده بودند و با زبان فارسی آشنایی نداشتند، پس از مصادرهی اموال، مجبور میشوند خانه و کاشانه خود را ترک کنند.
در ماههای قبل از جنگ، برخی از تبلیغات برون مرزی مانند «پیامهای عربی که بعد از حملهی ناراضیان مسلمان به مسجد اعظم مکه در نوامبر 79، مسلمان را به سرنگون کردن حکومتهای ارتجاعی، سرکوبگر و ضد اسلامی خلیج تشویق میکرد» و اظهارات برخی از مسئولان ایرانی در پاسخ به جنگ سرد موجود میان ایران و عراق مانند «اعلام آمادگی ایران برای جنگ علیه یک کشور معلوم الحال عرب» مورد سوء استفادهی دستگاه تبلیغاتی عراق قرار گرفت و این دستگاه، با توسل به این اظهارات و بیانات، جمهوری اسلامی را در اذهان عامهی مردم به عنوان کشوری با روحیهی سلطهطلبی و جنگافروزی معرفی کرد.
مسائل ساختگی «هدف قرار گرفتن شهرهای عراق توسط توپخانهی ایران»و «تهاجم ایران به شط العرب» و رخدادهایی نظیر «بازپس گیری مناطق زینالقوس و سیف سعد» ، «لغو قرارداد 1975» «و... همگی از موضوعات مهمی بودند که صدام و دستگاه تبلیغاتی رژیم عراق ضمن پرداختن به آنها، به تبیین چهرهای منفی برای جمهوری اسلامی میپردازند.
با شروع جنگ، عراق با خرید و بهکارگیری شعرا، نویسندگان و روزنامهنگاران داخلی و خارجی، بهکارگیری فیلمهای سینمایی (شیرین و وحشی، نبرد قادسیه و...)، فانتزی و کاریکاتوری، فیلمهای تلویزیونی، بهرهبرداری از ایرانیان فراری و برخی از اسرا، نشریات و... به طرح مسائلی پرداخت تا افکار عمومی مردم عراق را تحریک کند. برخی از این مسائل عبارتند از:
«ایران در پی ایجاد یک امپراتوری فارسی است؛ ایران قصد تجاوز به سایر کشورهای عربی را دارد؛ ایران میخواهد بر کل خلیج عربی و کشتیرانی آن مسلط شود؛ ایران قصد غصب منابع طبیعی عراق را دارد؛ ایرانیها در صورت پیروزی، ثروت مردم عراق را چپاول خواهند کرد؛ ایرانیها پس از ورود به عراق همه جا را تخریب خواهند کرد؛ نظامیان ایرانی با تصرف عراق، زنها، بچهها و پیرمردها را خواهند کشت؛ ایرانیها در صورت تصرف عراق به نوامیس مردم عراق تجاوز خواهند کرد؛ ارتش ایران قصد اسارت مردم عراق را دارد؛ ایرانیها وحشی هستند؛ ایرانیها احمق هستند؛ جمهوری اسلامی انقلاب کفر است؛ جمهوری اسلامی تنها پوششی از دین را دارد؛ ایران با اسرائیل رابطه دارد؛ ایران با امریکا رابطه دارد؛ ایرانیها اسلام را نمیشناسند؛ ایرانیها...»
به همین ترتیب، توجیه سیاسی ارتش عراق نیز با به نمایش گذاشتن فیلمها و عکسها، شایعه پردازیها، صدور ابلاغیههای رسمی (مبنی بر اینکه مثلا در حال حاضر، شیوهی اسیرکشی ایرانیها قطع سر اسرا با ارههای برقی است و...)، برگزاری جلسات توجیهی در خصوص رفتار ایرانیان با اسرا و پناهندگان عراقی و... اذهان نظامیان عراقی را نسبت به جمهوری اسلامی مشوب میسازد. برخی از این موضوعات عبارتند از:
«ایرانیها خون اسرا را برای مجروحان خودشان میگیرند، ایرانیها اسرا را مثله میکنند، ایرانیها دست و پای اسرا را قطع و سپس آنها را رها میکنند؛ ایرانیها با رفتارهای ظالمانهای که با اسرا دارند، موجب مرگ یا معلول شدن آنها میشوند؛ ایرانیها اسرا را با باطوم برقی میزنند و آنها را شبها روی برف و یخ نگه میدارند؛ ایرانیها اسرا را از سقف وارونه آویزان میکنند؛ ایرانیها با اسرا عمل لواط انجام میدهند؛ ایرانیها شلنگ آب را با شدت در دهان و... اسرا باز میکنند؛ ایرانیها به اسرا غذای کافی نمیدهند، ایرانیها اسرا را مجبور به ترک مذهبشان میکنند؛ ایرانیها از فعالیت صلیب سرخ برای اسرا جلوگیری میکنند؛ ایرانیها...»
حتی گاهی توجیه سیاسی با «مثله کردن جنازهی سربازان عراقی و به معرض دید گذاشتن آنها» سعی میکند تا به تبلیغات خود عینیت ببخشد.
لازم به تذکر است که دستگاههای تبلیغاتی استکبار جهانی، با قدری تفاوت، مجدانه چهره جمهوری اسلامی را مخدوش میساختند. عصارهی تبلیغات غرب در این زمینه را میتوان در اظهارنظر زیر ملاحظه کرد:
«روزنامهی آلمانی زود دویچه زایتونگ، در شمارهی امروز خود مینویسد: ایران دیگر آن کشور مشهور و با قدرت و حافظ امنیت منطقه نیست. حکومت نامسئول (امام) خمینی که مشکلات هراسانگیزی در ارتش دارد و در سراسر ایران با مردم دست به گریبان است و همه جا دست به خنجر میزند و مانند جنون زدهها، میخواهد همه چیزهای سالم را فاسد کند، بدش نمیآید که مراکز نفتی ایران و عراق، دو صادر کنندهی بزرگ نفت، هر دو از بین برود. حتی بلاتکلیفی و آوارگی مردم منطقه و از بین رفتن مراکز صنعتی بخشهای عمومی و خصوصی، برای این حکومت مطرح نیست. رژیم مالیخولیایی (امام) خمینی مانند یک غدهی سرطانی منطقه را بیمار کرده است و موقعیت و سرنوشت خلیج فارس را بغرنج ساخته است.
روزنامه آلمانی میافزاید به هر حال درگیری و کشمکشی که این روزها در منطقه خلیج فارس به وجود آمده، نشان میدهد که ایران دیگر از نظر سیاسی و اقتصادی آن کشور مطمئن و پابرجای پیشین نیست و تصمیماتی که دستگاه حاکم رژیم (امام) خمینی در زمینهی سیاست خارجی میگیرد جز به هم ریختن ثبات و امنیت منطقه و بروز اغتشاش و هرج و مرج و قطع صدور نفت، نتیجه دیگری ندارد»
پی نوشتها:
1- خالد حسین النقیب، حزب بعث و جنگ، ج 1، سازمان تبلیغات اسلامی، ص 113
2- همان، ص 135
منبع: کتاب نگاهی به هشت سال جنگ تبلیغاتی
یاد آن حادثه ی دردناک همیشه روح مرا آزرده میکند. اصلا جنگ محل اتفاقات غریبی است. نادیدنیها را به آسانی میتوانی ببینی. اگر ایمان به خدا نداشته باشی و نفهمی که در کدام جناح هستی - حق یا باطل - از نظر روانی ممکن است خیلی صدمه نبینی اما همین که فهمیدی در جناح باطل هستی و دستی تو را در مقابل حق قرار داده است آن وقت نه روز داری و نه شب.
کوچکترین حادثه ای روحت را متزلزل میکند و مانند موریانه تو را از داخل میخورد و پوک میکند. صورت دوم مسئله در جهت عکس آنچه عرض کردم صادق است.
وقتی به من گفتند که شما برای مصاحبه آمدهاید و بنا دارید آنچه در جبهه اتفاق افتاده است و فقط ما از آنها اطلاع داریم جمع آوری کنید و آنها را در تاریخ جنگ ثبت کنید و به نسل آینده تحویل بدهید خیلی خوشحال شدم.
یک مورد را که خودم شاهد بودم برایتان تعریف میکنم تا مردم دنیا بفهمند که مسلمانان وقتی با کفار جنگ کنند چون نصرت الهی پشت آنهاست پیروزند. ملل مسلمان نترسند و به ریسمان الهی چنگ بزنند. همان طور که خداوند بزرگ در قرآن کریم فرموده، پیروزی نصیب مسلمین خواهد شد.
حادثه ای دیدم که روحم را به شدت جریحه دار کرد و در واقع با دیدن آن قدرت ایمان را احساس کردم و دانستم چیزی نیستم و این یونیفورم نظامی فقط پوست شیر است که در آن دل موش میتپد. از این که مؤمن نبودهام و تا به این سن کمتر توجه هم به خدا بوده است احساس شرم عمیقی در وجودم ریشه دوانده که امیدوارم با عبادت و خدمت بتوانم جبران کنم و گوش دلم را به آنچه که خداوند و ائمه ی اطهار (علیهمالسلام) گفته اند باز کنم و نیروی ایمان را که آن روز از سرباز شما آموختم تقویت کنم.
من ستوان احتیاط هستم.
مدتی واحد ما در جبهه ی نوسود مستقر بود. بعد از آن به شوش آمد و من در این جبهه به
اسارت رزمندگان اسلام درآمدم. آن حادثه در همین جبهه ی نوسود اتفاق افتاد.
روز سردی بود و درگیری نسبتا شدیدی جریان داشت. ظاهرا یک عملیات نفوذی موضعی از طرف شما میخواست صورت بگیرد که نشد زیرا آتش ما سنگینتر بود و توانست پیشروی نیروهای شما را متوقف کند. در این معرکهی چند ساعته و کم ثمر، ما کشته و مجروح قابل توجهی دادیم. از تلفات شما خبر ندارم ولی یک پیرمرد بسیجی اسیر ما شد - با تمام تجهیزات. وقتی افراد متوجه این پیرمرد گشتند همه برای تماشا دورش جمع شدند. او را به یکدیگر نشان میدادند و مسخره میکردند. پیرمرد محاسن سفید و صورت استخوانی داشت. او با نگاههای نافذش افراد ما را وادار کرد دست از مسخره بازی بردارند. برای لحظهای جمع ما و اسیر شما ساکت شدند. پیرمرد ایستاده بود و حرفی نمیزد. چند نفر آماده شدند او را به چادر فرماندهی ببرند. ناگهان پیرمرد زد زیر گریه. ما گمان کردیم که این گریه به علت ترس از ماست و چندتایی هم سعی کردند او را آرام کنند ولی او اجازه نداد.
یکی از ما که مختصری فارسی میدانست به پیرمرد گفت «چرا گریه میکنی؟ گریه نکن.» پیرمرد همان طور که ایستاده بود و قطرات اشک روی محاسن سفیدش میدوید با بغض گفت «من به قصد شهادت به جبهه آمدم، لیکن حالا تأسف میخورم که شهید نشدم.»
در این موقع یکی از افسران بعثی جلو آمد و کلت کمریش را روی شقیقه ی پیرمرد جابه جا کرد. تصور سردی دهانه ی کلت روی شقیقه ی استخوانی پیرمرد برق از چشمان من جهاند. پیرمرد چشمانش را بست، وردی زیر لب گفت و آن افسر بعثی هم ماشه را چکاند.
این پیرمرد شما بود. این ایمان، قریب یک سال است مرا بیچاره کرده است!
منبع: کتاب اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی
در منقطه ی عملیاتی، من فرمانده گروهان تانک بودم، موضع بسیار حساس ما در سرنوشت جنگ تأثیر به سزایی داشت و این اهمیت نظامی باعث شده بود که افسران هم متمرکز شوند و منطقه را با فرماندهی خود کاملا پوشش دهند تا کوچکترین روزنهای برای نفوذ نیروهای شما نباشد. این منطقه گذرگاه رقابیه بود. تلاش ما در این منطقه به نتیجه رسید. موفق شدیم نیروها را متمرکز کنیم و آرایش بدهیم و کنترل منطقه را در دست گیریم. همچنین مسافت زیادی را مین گذاری کردیم. سیمهای خاردار نیز تعبیه شد. اینها به علاوهی استحکامات نیرومندی که در منطقه به پا شده بود، در ما احساس امنیت کامل ایجاد میکرد. ما اطمینان داشتیم اگر نیروهای شما بخواهند در موضع ما نفوذ کنند نیاز به طرح و عملیات بسیار پیچیده و حساب شدهای دارند و باید متحمل تلفات و ضایعات سنگین شوند. به حساب ما امکان موفقیت ناچیز بود و تصرف گذرگاه رقابیه برایتان بسیار گران تمام میشد.
نقل و انتقالات نظامی به سهولت و سلامت انجام میگرفت و روحیهی پرسنل از این بابت که در امان هستند متحول شده بود. انبوه مهمات جاسازی شده بود و در جای امن قرار داشت و این امر خود دلگرمی زیادی به ما میداد. همهی اینها که برایتان گفتم پیروزی ما را مسجل مینمود و طبق محاسبات، نیروهای شما حتی قادر نبودند بیش از چند ساعت در مقابل ما ایستادگی کنند و در عین حال ما میدانستیم که شما حمله ای در پیش دارید. از فرماندهان بالا دستور رسیده بود که پیشدستی کنیم و قبل از حمله ی شما دست به کار شویم تا حمله ی شما عقیم بماند.
ساعت دوزاده شب روز 17 / 3 / 1982 از فرماندهی کل، فرمان حمله صادر شد - یک حملهی شدید و گسترده.
اهداف
این حمله عقب راندن و نابود ساختن نیروهای شما در آن سوی رودخانه ی کرخه، در
منطقهی شوش، و سیطرهی نیروهای ما بر کنارهی غربی این رودخانه بود، به اضافه ی
منهدم ساختن پلهای شناور تعبیه شده توسط نیروهای شما و قطع کردن هرگونه کمک نظامی
که از طریق بستان انجام میگرفت. سپس، بعد از پیروزی، استحکامات نیرومند در
کنارههای روخانه برپا میشد تا نیروهای شما را سرکوب و بر اساس طرح ریخته شده تا
آن سوی رود به عقب نشینی وادار کنیم.
همهی نیروهای ما در آماده باش کامل به سر میبردند. راههایی از میان میادین مین برای عبور نیروهای خودی باز شد و در شب 19 / 3 / 1982 یا 20 / 3 / 1982 - درست خاطرم نیست - یگانهای ارتش ما حملهی وسیع و سنگین خود را آغاز کردند.
در این حمله در آن موضعی که به ما مربوط میشد من فرماندهی تانکها را بر عهده داشتم. لحظات اول به خوبی گذشت اما رفته رفته وضعیت تغییر کرد.
واحد تانک من در قسمت جلو و در پیشانی دو واحد تانک دیگر که در طرفین واحد قرار داشتند حرکت میکرد. فرمانده گروهان تانک دست چپ سروان... نام داشت. او افسر ورزیدهای بود که نزد من آموزش دیده بود. فرمانده سمت راست هم افسر قابلی بود. او به تازگی فرمانده گروهان تانک شده بود. این دو یگان به موازات هم در جناحین واحد من آرایش پیشروی داشت. فرمانده گردان، سرهنگ دوم... بود که با شخص صدام حسین روابط نزدیکی داشت - و هنوز در خدمت اوست. این سرهنگ در عملیات تلاش بسیار میکرد به هر قیمتی شده پیروزی کسب کند تا به این وسیله از رهبران حزب بعث مدال و نشان تشویقی دریافت کند.
شب حمله تانکهای ما به سوی مواضع نیروهای شما به حرکت در آمدند. نیروهای پیاده وارد درگیری شدید شدند. پس از چند دقیقه من تلاش کردم به وسیلهی بی سیم جهت هماهنگی با واحدهای سمت چپ و راست تماس بگیرم. کسی نبود که جواب بدهد. هیچ ارتباطی برقرار نشد.
آن شب، ماه کمی دیر ظاهر میشد. هنگام ظاهر شدن با کمال حیرت دیدم که از سمت مغرب بالا میآید. پیش خود گفتم مگر چنین چیزی ممکن است! مطمئن بودم که اشتباه نمیکنم. آن شب، سوم ماه بود و من هم چند ماه بود در منطقه بودم ولی هیچ شبی چنین نبود.
نمیدانید چه لحظات عجیبی بر من گذشت. با خودم تکرار میکردم مگر امکان دارد ماه از مغرب ظاهر شود!»
دوباره سراغ بی سیم رفتم. تماس حاصل نمیشد. احساس میکردم گم شدهام. هیچ خبری از نیروهای طرفین نبود. ترس عجیبی در جانم افتاد. شاید این هم معجزه باشد. نمیدانم چطور شد که سورهی فیل به ذهنم آمد. آن را تلاوت کردم. کمی تسکینم داد. نیروهای پیاده پیشروی مختصری کرده و متوقف شده بودند. من از تانک بیرون آمدم و برای بازدید از بقیهی تانکها رفتم.
فقط یک تانک و یکی از پرسنل را دیدم. در تاریکی فریاد کشیدم «تو کی هستی؟»
گفت «من سروان... هستم «مرد، گروهانت کو؟ کجاست؟»
گفت «هیچ اطلاعی ندارم.»
گفتم «چگونه به این جا آمدی؟»
گفت «نمیدانم. همه ی واحد گم شده است.»
حالت غریبی داشت. چهره اش از ترس رنگ باخته بود و با لکنت زبان از من پرسید «به من بگو چرا این ماه امشب این طور است؟»
مبهوت بود. دهانش باز مانده بود. گرد و غبار غلیظی همه تن او را پوشانده بود و با بغض و حالت گریه تکرار میکرد:
«برایم روشن کن که چگونه میشود ماه از سمت مغرب ظاهر شود؟ این چه طبیعتی است؟»
خستگی مفرط امانمان را بریده بود. همان جا روی خاکها نشستیم. برای این افسر حیرت زده حرف زدم. هر دو قدری تسکین پیدا کردیم. تا اینکه سرخی فجر گوشه ی آسمان را رنگین کرد. اما وحشتمان مضاعف شد وقتی دیدیم که خورشید هم از مغرب طلوع میکند.
نزدیک بود از وحشت بمیریم. اما آیات قرآن به ما قدرت داد. دریافته بودیم که در موضع باطل هستیم و بر ذهنمان گذشت که همه ی اینها اشارات الهی است به اینکه باید دست از جنگ برداریم.
ما گنگ و مبهوت روی خاک نشسته بودیم و نمیدانستیم چه کنیم. فقط آرزو میکردیم که کشته نشویم. آتش از هر طرف میبارید و نمیدانستیم که نیروهای خودی کجا هستند و نیروهای اسلام کجا. در همین حال واقعهی عجیب دیگری لرزه بر اندام ما انداخت. ما خود را مواجه با سربازانی دیدیم که از روبرو میآمدند. و آنها سرباز نبودند، هیولا بودند، غول بودند. «ای خدای بزرگ، دیگر این غولها چه کسانی هستند که به طرف ما میآیند!» از جایمان تکان نخوردیم و حیرت زده به قد بلند این سربازان که بیشتر از ده متر بود خیره شدیم. کلاه بزرگی که بر سر داشتند ابهت زیادی به آنها داده بود و بر تارک کلاه آنان یک «الله اکبر» نور افشانی میکرد. من نمیتوانستم خودم را از لرزیدن باز دارم. در تمام عمرم هرگز چنین چیزی ندیده بودم. آنها آرام با قدمهای سنگین پیش میآمدند و ما هر لحظه کوچکتر میشدیم. آنها به طرف دو تانک من و آن افسر آتش گشودند، هر دو تانک مثل ورقهای کتاب مچاله شدند، وقتی آنها نزدیک ما آمدند و ما را اسیر کردند دیدم که بچه های کم سن و سال و با نشاطی هستند که نوار سبزی به پیشانی بستهاند. فقط همین.
منبع: کتاب اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی
وقوع انقلاب اسلامی در ایران یک بار دیگر زمینه چالش و درگیری میان ایران و عراق را مهیا ساخت. نظام سیاسی جدید در ایران که بر اساس اندیشه دینی و انقلابی پایه ریزی میشد، به طور طبیعی برای مسلمانان منطقه و عراق حامل پیام بود. از این رو عنصر ایدئولوژی خود به خود اختلافات فی ما بین دامن میزد. بدون توجه به ریشه های قدیمی اختلاف مرزی بین عراق و ایران که سابق بر این موجب تنشها و درگیریهایی گردیده بود، در این مرحله از تاریخ حیات دو کشور، صرف پیروزی انقلاب اسلامی با مضمون ایدئولوژی شیعی برای کشوری چون عراق با اکثریت مسلمانان شیعی میتوانست مخاطره انگیز باشد
پیروزی انقلاب اسلامی ایران تعادل قوا را در منطقه خلیج فارس به نفع عراق تغییر داد. سقوط شاه که ژاندارم غرب در خلیج فارس بود، خلأ قدرتی در منطقه خلیج فارس به وجود آورد. صدام حسین برای تثبیت نقش خود به عنوان ژاندارم جدید خلیج فارس در بهمن 1358 به انتشار منشور ملی اقدام کرد
وی در این باره گفت: «به عقیده ما تعهد کشورهای خلیج (فارس) به این منشور به عنوان تعیین کننده چارچوب کل روابط فی ما بین، امنیت خلیج (فارس) را تأمین کند»
از طرف دیگر عراق با دامن زدن به نگرانی بیمورد کشورهای خلیج فارس از انقلاب اسلامی ایران، توانست آنها را به طرف خود جلب نموده و عراق را به عنوان تنها سپر دفاعی در مقابل انقلاب اسلامی ایران معرفی کند. سعدون حمادی در این زمینه طی نامهای به سازمان ملل گفته است: اگر عراق سقوط کند، پس از آن تمام کشورهای خلیج عربی (فارس) سقوط خواهند کرد
صدام هنگامی که به قدرت رسید که اوضاع بین المللی و منطقهای برای دست یابی به اهدافش کاملا مساعد بود، از نظر بین المللی، غرب در پی سرنگونی ژاندارم وفادار خود، محمد رضا پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی، منافع خود را بیش از پیش در خطر میدید. کشورهای منطقه نیز با خطر صدور انقلاب اسلامی ایران روبرو بودند. در این حال، دولتهای منطقه و امریکا نیز بیمیل نبودند که فردی چون صدام حسین، جمهوری اسلامی ایران را با ارتشی ضعیف و از هم پاشیده، وضعیت سیاسی متشنج و درگیر اختلافات داخلی، تنبیه نماید. افزون بر این، انعقاد قرارداد کمپ دیوید و انزوای سیاسی مصر و سادات در جهان عرب موجب شد که مصر (و نه فقط جمال عبدالناصر) نقش سنتی خود را به عنوان رهبر جهان عرب از دست بدهد و این موضوع، فرصت طلایی برای صدام فراهم نمود، تا عراق را جانشین مصر نماید
به طور خلاصه به نظر میرسید با توجه به شخصیت صدام، وقوع انقلاب اسلامی و سقوط رژیم شاه، شرایط منطقهای خاورمیانه و جهان عرب و وضعیت روابط بین المللی شرایطی مساعد برای وقوع جنگ و تجاوز نیروهای بعثی عراق علیه ایران را فراهم میآورد و این «قادسیه صدام» امری اجتناب ناپذیر بود. صدام برای امتناع افکار عمومی عراق و جهان عرب که امضای قرارداد 1975 الجزایر را نشانه ضعف او در برابر قدرت ایران میدانستند، در اولین فرصت مناسب، قرارداد را لغو نمود. وی در سخنرانیهایش، پیش از جنگ و در جریان حمله به ایران، همواره تأکید مینمود که جنگ را برای لغو قرار داد الجزایر و استقرار دوباره حاکمیت عراق بر اروندرود شط العرب) آغاز کرده است)
در تاریخ 19 شهریور 1359 دولت عراق آن قسمت از اراضی را که ادعا مینمود بر طبق موافقت نامه 1975 الجزایر باید به آن دولت مسترد میگردید، با توسل به زور به اشغال خود درآورد و اعلام نمودند که نیروهای عراق به مرزهای بین المللی رسیدهاند اما اهداف واقعی و نهانی دولت بعثی عراق عبارت بود از اشغال بخشهای عرب نشین ایران، تا جریان پان عربیسم منطقه، آن را حملهای ایدئولوژیک به غیر عربها تعبیر نکند
هدف دوم، تسلط بر منابع انرژی و بالا بردن ریسک دفاع برای جمهوری اسلامی ایران و هدف سوم نیز این بود تا با حمله و تضعیف جمهوری اسلامی، اعتماد غرب را به طرف خود جلب نماید
تجاوز نیروهای مسلح عراق به ایران با این توافق روشن صورت گرفت که به دلیل درهم ریختگی حاصل از انقلاب، بیانگیزه بودن ارتش و اعلام سران آن و همچنین قطع ارسال سلاحهای غربی به ایران، طی همان هفتههای اول با حملات سریع و برق آسای نیروهای عراقی به اتمام میرسد. اما آن چه که در پیش بینی دولت بعثی عراق و نیروهای غربی حامی آنها لحاظ نشده بود هجوم سریع مردم به سوی جبهه های نبرد و تصمیم به مقابله با این تجاوز آشکار بود. مزید بر این، دستگاه رهبری عراق و غرب هنوز به درک روشنی از ابعاد شخصیت رهبری انقلاب اسلامی به خصوص سازش ناپذیری و جسارت ایشان پی نبرده بودند، دو عاملی که پیروزی انقلاب اسلامی و هدایت جنگ تا مراحل نهایی مرهون آنها بود. لذا با اعلام تصمیم حضرت امام (ره) مبنی بر لزوم مقاومت و بیرون راندن دشمن از سرزمین اسلامی و نام گذاری این جنگ به نام جنگ اسلام و کفر، هجوم مردم به جبهه ها آغاز شد
منبع: کتاب بررسی مراحل و تحولات جنگ