معرفی وبلاگ
ما باید این توجه را هیچوقت از خود بیرون نکنیم، از مغز خود بیرون نکنیم که ما بندگان خدا هستیم و در راه او و در سبیل او حرکت می کنیم و پیشروی می کنیم. اگر شهادت نصیب شد، سعادت است و اگر پیروزی نصیب شد سعادت است. حضرت امام خمینی (ره)
دسته
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 390035
تعداد نوشته ها : 139
تعداد نظرات : 14
Rss
طراح قالب
GraphistThem244

بررسیماهیت جنگ ایران و عراق بسیار اهمیت دارد. چرا که جنگ بر شکل‏گیری هویت تاریخی ایران اثر گذاشته است و این هویت و تجربه‏ی تاریخی می‏تواند بر اندیشه و اراده و عزم ملت ایران برای فائق آمدن بر حوادث آینده، همچون جنگ وسایر بحران‏های سیاسی - اجتماعی نقش تعیین کننده‏ای داشته باشد. بنابراین،اگر جنگ ایران با عراق در چارچوب و مفاهیم دیگری غیر از آنچه بوده است تعریف شود، تأثیر و هویت تاریخی خود را از دست می‏دهد و هر جنگی که چنین شود «دچار بی‏ریشگی خواهد

شدو ناظران خود را نسبت به علل و انگیزه‏های آن متحیر ساخته، نخواهد توانست همدلی نسل‏های آتی را برانگیزد. آنچه یک جنگ را در تاریخ ماندنی می‏کند، معنای آن نزد نسل‏هایی است که بدان تعلق خاطر دارند.»

اکثرپژوهشگران غربی برای اجتناب از تعیین پیوستگی ماهیت جنگ تحمیلی با جریان‏های بنیادین سیاسی، اجتماعی و فرهنگی امروز جامعه‏ی جهانی تلاش می‏کنند جنگ ایران و عراق را اراده‏ی معین فرد یا جمع و حتی امری شخصی تلقینمایند  بسیاری از نظریات در توضیح جنگ ایران و عراق اختلاف شخصی صدام و امام خمینی یا تنها با تأکید بر اختلافات مرزی، با اهداف و مقاصد مشخصی مطرح می‏شود. این گونه روش‏ها در مطالعه‏ی جنگ ایران و عراق - بی هر گونه ملاحظه‏ای - بیشتر جزء نگرانه و به قصد گرفتن نتیجه‏ی کاربردی در عرصه‏ای خاص سازمان داده می‏شود. در صورتی که تصور جنگ در کلیتی واحد رابطه‏ی مشخصیبین اجزای مختلف جنگ برقرار می‏سازد. اهداف، ریشه‏ها، رهبری و فرماندهی، شیوه‏ها، جنگجویان و حامیان، هر یک نقشی ایفا می‏کنند و مبین ماهیت و هویت جنگ‏اندجنگ ایران و عراق همچنین با مشخصه‏ای رایج در مفهوم جنگ جهان سومی که پس از جنگ جهانی دوم رواج یافت و با تأثیر از عوامل مختلفی چون بحران ناشی از تشکیل دولت ملی شامل بحران‏های سه گانه هویت، مشروعیت، مشارکت و گسترش جهانی میلیتاریزم، میراث استعمار در زمینه‏ی جغرافیای سیاسی، تأثیر جنگ سرد و رقابت دو ابرقدرت  توضیح‏پذیر نیست. شهرام چوبین، یکی از محققان صاحب‏نظر در جنگ ایران و عراق، به تفاوت جنگ ایران و عراق با جنگ‏های مشابهاشاره می‏کند و می‏نویسد:

«درمیان منازعات کشورهای جهان سوم، جنگ ایران و عراق از چندین دیدگاه غیرمعمول است. آنچه معمولا در این باره در غرب گفته می‏شود تعداد کثیر تلفات انسانی، زیان‏های سنگین اقتصادی وارد شده و در طول کشیدن آن است.

آنچهکمتر به آن پرداخته می‏شود نوع درگیریی است که با الگوی رایج در مناطق غیرصنعتی جهان تفاوت دارد، چرا که در این مناطق تمایل به سمت جنگ‏های درون مرزی یا غیرنظامی است در حالی که نمونه‏ ای نسبتا نادر از درگیری بین دولت‏ها بود؛ جنگی که در قالبی کلاسیک جای می‏گرفت و منازعه ‏ای صرف بر سر آب و خاک نبود، بلکه با قدرت‏طلبی و گسترش عقاید فکری نیز همراه بود.»

عواملمؤثر در شکل‏گیری زمینه‏ های جنگ نسبت مشخصی با ماهیت و مشخصه‏ های جنگ و درنتیجه تمایز آن با الگوهای رایج دارد. وقوع جنگ با فاصله‏ ی بیست ماه پس آغاز انقلاب بیان کننده‏ی رابطه جنگ با انقلاب است. سقوط رژیم شاه منافع آمریکا و غرب را به مخاطره افکند، به ویژه اینکه ماهیت دینی و مردمی بودن انقلاب، گسترش آن را در سطح منطقه ممکن ساخت. این ارزیابی و پیش‏بینی درباره‏ی گسترش انقلاب اسلامی در سطح منطقه، نوعی نگرانی بین‏المللی به وجود آورد که تلاش برای اعاده‏ی نظم پیشین با «توافق بیان نشده‏ی بین‏المللی برای دفاع از وضع موجود» ، مسیر وقوع جنگ را هموار ساخت. با اینتوضیح، باید جوهر اندیشه‏ی دینی اسلام را که شامل جهاد و مبارزه با تکیه بر شهادت‏طلبی و فراخواندن مردم به صحنه‏ی سیاسی - اجتماعی در دوره‏ی انقلاب و سپس دعوت مردم به مقاومت در برابر تجاوز عراق و تحولات بین‏المللیمعاصر را شناسایی کرد تا ماهیت جنگ ایران و عراق و تحولات بین‏المللی معاصر را شناسایی کرد تا ماهیت جنگ ایران و عراق و تحولات آن، تحلیل و تبیین شود. براساس این تحلیل از یک سو، انقلاب دینی به حضور مردم در صحنه‏های انقلاب و جنگ منجر شد و از سوی دیگر، بر شکل‏گیری رفتار و تصمیم رهبران، مسئولان و فرماندهان و مردم تأثیر گذاشت و متقابلا براساس درکی که نظام بین‏المللی از ماهیت انقلاب و تهدیدی که برای منافع غرب داشت، برای مهار انقلاب از روش‏های مختلف استفاده کرد و در نهایت عراق را برای حمله‏ی به ایران ترغیب کرد.

برهمین اساس جنگ و تحولات نظامی عمیقا با سایر اجزا پیوستگی دارد. بدین معناکه با تعریف امام از جنگ آن را «جنگ اسلام و کفر» خواندند و عراق را در تجاوز به ایران عامل امریکا دانستند ماهیت عقیدتی - سیاسی جنگ تعریف شد و همین نگرش از یک سو، مبانی جنگ را و از سوی دیگر، نگرش به صلح را شکل داد. در واقع، با تعریف عقیدتی - سیاسی جنگ در حالی که رفتار فردی و اجتماعی در جبهه و پشت آن براساس تکلیف شرعی ترسیم می‏شد، ماهیت مواضع سیاسی در برابر عراق و حامیانش و نظام بین‏الملل و اساسا پیشنهادهای صلح نیز مشخص می‏شد.

درسطح نازل‏تر، ماهیت عقیدتی جنگ بر اهداف، استراتژی عملیاتی و تاکتیک‏های نظامی تأثیر گذاشت و نیروهایی داوطلب شهادت به وجود آورد.

بههمین دلیل الگوی تفکر سیاسی و نظامی رئیس جمهور وقت، بنی ‏صدر، که بر اساس تئوری و روش‏هایی متأثر از آموزه‏های نظامی ارتش امریکا بود نه تنها به هنگام تجاوز عراق پاسخگو نبود، که به هنگام آزادسازی مناطق اشغالی نیز ناکام ماند و عملا به بن‏بست نظامی در جنگ منجر شد و کشور را بر لبه‏ی پرتگاه تجزیه‏ی ارضی و بی‏ثباتی سیاسی قرار داد.

درنتیجه، می‏توان تأکید کرد که آغاز جنگ حمله به انقلاب بود و انقلاب با جنگهزینه‏ی سنگین رویارویی با منافع امریکا و غرب را پرداخت. باورها و اعتقادات دینی و خصلت انقلابی در سازمان‏دهی نیروها برای تثبیت نظام سیاسی انقلاب، رویارویی ایران و امریکا را ناگزیر ساخت و سرانجام رفتار عراق در چارچوب منافع امریکا به جنگ منجر شد. انرژی انقلابی با وقوع جنگ آزاد شد، بدین معنا که آمادگی مردم برای حفظ انقلاب و تحقق شعارهای آن که شامل استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی بود همانند انرژیی متراکم در جامعه وجود داشت، ولی آشکار نبود. تجاوز دشمن خارجی برای براندازی نظام جمهوری اسلامی واز بین بردن انقلاب به منزله‏ی آزمونی بزرگ برای نمایش آمادگی و جانفشانی مردم برای دفاع از انقلاب و حفظ نظام بود.

واین انرژی متراکم را آزاد کرد و همین امر عنصر تعیین کننده‏ای در به هم ریختگی محاسبات اولیه‏ی عراق و ناکامی این کشور در تجاوز به ایران بود. اینتحول بنیادین، مفهوم و ماهیت جنگ و ساختار جامعه را تغییر داد.

منبع: کتاب نقد و بررسی جنگ ایران و عراق

بررسیماهیت جنگ ایران و عراق بسیار اهمیت دارد. چرا که جنگ بر شکل‏گیری هویت تاریخی ایران اثر گذاشته است و این هویت و تجربه‏ی تاریخی می‏تواند بر اندیشه و اراده و عزم ملت ایران برای فائق آمدن بر حوادث آینده، همچون جنگ وسایر بحران‏های سیاسی - اجتماعی نقش تعیین کننده‏ای داشته باشد. بنابراین،اگر جنگ ایران با عراق در چارچوب و مفاهیم دیگری غیر از آنچه بوده است تعریف شود، تأثیر و هویت تاریخی خود را از دست می‏دهد و هر جنگی که چنین شود «دچار بی‏ریشگی خواهد

شدو ناظران خود را نسبت به علل و انگیزه‏ های آن متحیر ساخته، نخواهد توانست همدلی نسل‏های آتی را برانگیزد. آنچه یک جنگ را در تاریخ ماندنی می‏کند، معنای آن نزد نسل‏هایی است که بدان تعلق خاطر دارند.»

اکثرپژوهشگران غربی برای اجتناب از تعیین پیوستگی ماهیت جنگ تحمیلی با جریان‏های بنیادین سیاسی، اجتماعی و فرهنگی امروز جامعه‏ی جهانی تلاش می‏کنند جنگ ایران و عراق را اراده‏ی معین فرد یا جمع و حتی امری شخصی تلقینمایند  بسیاری از نظریات در توضیح جنگ ایران و عراق اختلاف شخصی صدام و امام خمینی یا تنها با تأکید بر اختلافات مرزی، با اهداف و مقاصد مشخصی مطرح می‏شود. این گونه روش‏ها در مطالعه‏ی جنگ ایران و عراق - بی هر گونه ملاحظه‏ای - بیشتر جزء نگرانه و به قصد گرفتن نتیجه‏ی کاربردی در عرصه‏ای خاص سازمان داده می‏شود. در صورتی که تصور جنگ در کلیتی واحد رابطه‏ی مشخصیبین اجزای مختلف جنگ برقرار می‏سازد. اهداف، ریشه‏ها، رهبری و فرماندهی، شیوه‏ها، جنگجویان و حامیان، هر یک نقشی ایفا می‏کنند و مبین ماهیت و هویت جنگ‏اندجنگ ایران و عراق همچنین با مشخصه‏ای رایج در مفهوم جنگ جهان سومی که پس از جنگ جهانی دوم رواج یافت و با تأثیر از عوامل مختلفی چون بحران ناشی از تشکیل دولت ملی شامل بحران‏های سه گانه هویت، مشروعیت، مشارکت و گسترش جهانی میلیتاریزم، میراث استعمار در زمینه‏ی جغرافیای سیاسی، تأثیر جنگ سرد و رقابت دو ابرقدرت  توضیح ‏پذیر نیست. شهرام چوبین، یکی از محققان صاحب‏نظر در جنگ ایران و عراق، به تفاوت جنگ ایران و عراق با جنگ ‏های مشابهاشاره می‏کند و می‏نویسد:

«درمیان منازعات کشورهای جهان سوم، جنگ ایران و عراق از چندین دیدگاه غیرمعمول است. آنچه معمولا در این باره در غرب گفته می‏شود تعداد کثیر تلفات انسانی، زیان‏های سنگین اقتصادی وارد شده و در طول کشیدن آن است.

آنچهکمتر به آن پرداخته می‏شود نوع درگیریی است که با الگوی رایج در مناطق غیرصنعتی جهان تفاوت دارد، چرا که در این مناطق تمایل به سمت جنگ‏های درون مرزی یا غیرنظامی است در حالی که نمونه‏ای نسبتا نادر از درگیری بین دولت‏ها بود؛ جنگی که در قالبی کلاسیک جای می‏گرفت و منازعه‏ای صرف بر سر آب و خاک نبود، بلکه با قدرت‏طلبی و گسترش عقاید فکری نیز همراه بود.»

عواملمؤثر در شکل‏ گیری زمینه‏های جنگ نسبت مشخصی با ماهیت و مشخصه‏ های جنگ و درنتیجه تمایز آن با الگوهای رایج دارد. وقوع جنگ با فاصله‏ ی بیست ماه پس آغاز انقلاب بیان کننده‏ی رابطه جنگ با انقلاب است. سقوط رژیم شاه منافع آمریکا و غرب را به مخاطره افکند، به ویژه اینکه ماهیت دینی و مردمی بودن انقلاب، گسترش آن را در سطح منطقه ممکن ساخت. این ارزیابی و پیش‏بینی درباره‏ی گسترش انقلاب اسلامی در سطح منطقه، نوعی نگرانی بین‏المللی به وجود آورد که تلاش برای اعاده‏ی نظم پیشین با «توافق بیان نشده‏ی بین‏المللی برای دفاع از وضع موجود» ، مسیر وقوع جنگ را هموار ساخت. با اینتوضیح، باید جوهر اندیشه‏ی دینی اسلام را که شامل جهاد و مبارزه با تکیه بر شهادت‏طلبی و فراخواندن مردم به صحنه‏ی سیاسی - اجتماعی در دوره‏ی انقلاب و سپس دعوت مردم به مقاومت در برابر تجاوز عراق و تحولات بین‏المللیمعاصر را شناسایی کرد تا ماهیت جنگ ایران و عراق و تحولات بین‏المللی معاصر را شناسایی کرد تا ماهیت جنگ ایران و عراق و تحولات آن، تحلیل و تبیین شود. براساس این تحلیل از یک سو، انقلاب دینی به حضور مردم در صحنه‏های انقلاب و جنگ منجر شد و از سوی دیگر، بر شکل‏گیری رفتار و تصمیم رهبران، مسئولان و فرماندهان و مردم تأثیر گذاشت و متقابلا براساس درکی که نظام بین‏المللی از ماهیت انقلاب و تهدیدی که برای منافع غرب داشت، برای مهار انقلاب از روش‏های مختلف استفاده کرد و در نهایت عراق را برای حمله‏ی به ایران ترغیب کرد.

برهمین اساس جنگ و تحولات نظامی عمیقا با سایر اجزا پیوستگی دارد. بدین معناکه با تعریف امام از جنگ آن را «جنگ اسلام و کفر» خواندند و عراق را در تجاوز به ایران عامل امریکا دانستند ماهیت عقیدتی - سیاسی جنگ تعریف شد و همین نگرش از یک سو، مبانی جنگ را و از سوی دیگر، نگرش به صلح را شکل داد. در واقع، با تعریف عقیدتی - سیاسی جنگ در حالی که رفتار فردی و اجتماعی در جبهه و پشت آن براساس تکلیف شرعی ترسیم می‏شد، ماهیت مواضع سیاسی در برابر عراق و حامیانش و نظام بین‏الملل و اساسا پیشنهادهای صلح نیز مشخص می‏شد.

درسطح نازل‏تر، ماهیت عقیدتی جنگ بر اهداف، استراتژی عملیاتی و تاکتیک ‏های نظامی تأثیر گذاشت و نیروهایی داوطلب شهادت به وجود آورد.

بههمین دلیل الگوی تفکر سیاسی و نظامی رئیس جمهور وقت، بنی‏صدر، که بر اساس تئوری و روش‏هایی متأثر از آموزه‏های نظامی ارتش امریکا بود نه تنها به هنگام تجاوز عراق پاسخگو نبود، که به هنگام آزادسازی مناطق اشغالی نیز ناکام ماند و عملا به بن‏بست نظامی در جنگ منجر شد و کشور را بر لبه‏ی پرتگاه تجزیه‏ی ارضی و بی‏ثباتی سیاسی قرار داد.

درنتیجه، می‏توان تأکید کرد که آغاز جنگ حمله به انقلاب بود و انقلاب با جنگهزینه‏ی سنگین رویارویی با منافع امریکا و غرب را پرداخت. باورها و اعتقادات دینی و خصلت انقلابی در سازمان‏دهی نیروها برای تثبیت نظام سیاسی انقلاب، رویارویی ایران و امریکا را ناگزیر ساخت و سرانجام رفتار عراق در چارچوب منافع امریکا به جنگ منجر شد. انرژی انقلابی با وقوع جنگ آزاد شد، بدین معنا که آمادگی مردم برای حفظ انقلاب و تحقق شعارهای آن که شامل استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی بود همانند انرژیی متراکم در جامعه وجود داشت، ولی آشکار نبود. تجاوز دشمن خارجی برای براندازی نظام جمهوری اسلامی واز بین بردن انقلاب به منزله‏ی آزمونی بزرگ برای نمایش آمادگی و جانفشانی مردم برای دفاع از انقلاب و حفظ نظام بود.

واین انرژی متراکم را آزاد کرد و همین امر عنصر تعیین کننده‏ای در به هم ریختگی محاسبات اولیه‏ی عراق و ناکامی این کشور در تجاوز به ایران بود. اینتحول بنیادین، مفهوم و ماهیت جنگ و ساختار جامعه را تغییر داد.

منبع: کتاب نقد و بررسی جنگ ایران و عراق

بررسی ماهیت جنگ ایران و عراق بسیار اهمیت دارد. چرا که جنگ بر شکل‏گیری هویت تاریخی ایران اثر گذاشته است و این هویت و تجربه‏ی تاریخی می‏تواند بر اندیشه و اراده و عزم ملت ایران برای فائق آمدن بر حوادث آینده، همچون جنگ و سایر بحران‏های سیاسی - اجتماعی نقش تعیین کننده‏ای داشته باشد. بنابراین، اگر جنگ ایران با عراق در چارچوب و مفاهیم دیگری غیر از آنچه بوده است تعریف شود، تأثیر و هویت تاریخی خود را از دست می‏دهد و هر جنگی که چنین شود «دچار بی‏ریشگی خواهد

شد و ناظران خود را نسبت به علل و انگیزه‏های آن متحیر ساخته، نخواهد توانست همدلی نسل‏های آتی را برانگیزد. آنچه یک جنگ را در تاریخ ماندنی می‏کند، معنای آن نزد نسل‏هایی است که بدان تعلق خاطر دارند.»

اکثر پژوهشگران غربی برای اجتناب از تعیین پیوستگی ماهیت جنگ تحمیلی با جریان‏های بنیادین سیاسی، اجتماعی و فرهنگی امروز جامعه‏ی جهانی تلاش می‏کنند جنگ ایران و عراق را اراده‏ی معین فرد یا جمع و حتی امری شخصی تلقی نمایند  بسیاری از نظریات در توضیح جنگ ایران و عراق اختلاف شخصی صدام و امام خمینی یا تنها با تأکید بر اختلافات مرزی، با اهداف و مقاصد مشخصی مطرح می‏شود. این گونه روش‏ها در مطالعه‏ی جنگ ایران و عراق - بی هر گونه ملاحظه‏ای - بیشتر جزء نگرانه و به قصد گرفتن نتیجه‏ی کاربردی در عرصه‏ای خاص سازمان داده می‏شود. در صورتی که تصور جنگ در کلیتی واحد رابطه‏ی مشخصی بین اجزای مختلف جنگ برقرار می‏سازد. اهداف، ریشه‏ها، رهبری و فرماندهی، شیوه‏ها، جنگجویان و حامیان، هر یک نقشی ایفا می‏کنند و مبین ماهیت و هویت جنگ‏اندجنگ ایران و عراق همچنین با مشخصه‏ای رایج در مفهوم جنگ جهان سومی که پس از جنگ جهانی دوم رواج یافت و با تأثیر از عوامل مختلفی چون بحران ناشی از تشکیل دولت ملی شامل بحران‏های سه گانه هویت، مشروعیت، مشارکت و گسترش جهانی میلیتاریزم، میراث استعمار در زمینه‏ی جغرافیای سیاسی، تأثیر جنگ سرد و رقابت دو ابرقدرت  توضیح‏پذیر نیست. شهرام چوبین، یکی از محققان صاحب‏نظر در جنگ ایران و عراق، به تفاوت جنگ ایران و عراق با جنگ‏های مشابه اشاره می‏کند و می‏نویسد:

«در میان منازعات کشورهای جهان سوم، جنگ ایران و عراق از چندین دیدگاه غیرمعمول است. آنچه معمولا در این باره در غرب گفته می‏شود تعداد کثیر تلفات انسانی، زیان‏های سنگین اقتصادی وارد شده و در طول کشیدن آن است.

آنچه کمتر به آن پرداخته می‏شود نوع درگیریی است که با الگوی رایج در مناطق غیرصنعتی جهان تفاوت دارد، چرا که در این مناطق تمایل به سمت جنگ‏های درون مرزی یا غیرنظامی است در حالی که نمونه‏ای نسبتا نادر از درگیری بین دولت‏ها بود؛ جنگی که در قالبی کلاسیک جای می‏گرفت و منازعه‏ای صرف بر سر آب و خاک نبود، بلکه با قدرت‏طلبی و گسترش عقاید فکری نیز همراه بود.»

عوامل مؤثر در شکل‏گیری زمینه‏های جنگ نسبت مشخصی با ماهیت و مشخصه‏های جنگ و در نتیجه تمایز آن با الگوهای رایج دارد. وقوع جنگ با فاصله‏ی بیست ماه پس آغاز انقلاب بیان کننده‏ی رابطه جنگ با انقلاب است. سقوط رژیم شاه منافع آمریکا و غرب را به مخاطره افکند، به ویژه اینکه ماهیت دینی و مردمی بودن انقلاب، گسترش آن را در سطح منطقه ممکن ساخت. این ارزیابی و پیش‏بینی درباره‏ی گسترش انقلاب اسلامی در سطح منطقه، نوعی نگرانی بین‏المللی به وجود آورد که تلاش برای اعاده‏ی نظم پیشین با «توافق بیان نشده‏ی بین‏المللی برای دفاع از وضع موجود» ، مسیر وقوع جنگ را هموار ساخت. با این توضیح، باید جوهر اندیشه‏ی دینی اسلام را که شامل جهاد و مبارزه با تکیه بر شهادت‏طلبی و فراخواندن مردم به صحنه‏ی سیاسی - اجتماعی در دوره‏ی انقلاب و سپس دعوت مردم به مقاومت در برابر تجاوز عراق و تحولات بین‏المللی معاصر را شناسایی کرد تا ماهیت جنگ ایران و عراق و تحولات بین‏المللی معاصر را شناسایی کرد تا ماهیت جنگ ایران و عراق و تحولات آن، تحلیل و تبیین شود. براساس این تحلیل از یک سو، انقلاب دینی به حضور مردم در صحنه‏های انقلاب و جنگ منجر شد و از سوی دیگر، بر شکل‏گیری رفتار و تصمیم رهبران، مسئولان و فرماندهان و مردم تأثیر گذاشت و متقابلا براساس درکی که نظام بین‏المللی از ماهیت انقلاب و تهدیدی که برای منافع غرب داشت، برای مهار انقلاب از روش‏های مختلف استفاده کرد و در نهایت عراق را برای حمله‏ی به ایران ترغیب کرد.

بر همین اساس جنگ و تحولات نظامی عمیقا با سایر اجزا پیوستگی دارد. بدین معنا که با تعریف امام از جنگ آن را «جنگ اسلام و کفر» خواندند و عراق را در تجاوز به ایران عامل امریکا دانستند ماهیت عقیدتی - سیاسی جنگ تعریف شد و همین نگرش از یک سو، مبانی جنگ را و از سوی دیگر، نگرش به صلح را شکل داد. در واقع، با تعریف عقیدتی - سیاسی جنگ در حالی که رفتار فردی و اجتماعی در جبهه و پشت آن براساس تکلیف شرعی ترسیم می‏شد، ماهیت مواضع سیاسی در برابر عراق و حامیانش و نظام بین‏الملل و اساسا پیشنهادهای صلح نیز مشخص می‏شد.

در سطح نازل‏تر، ماهیت عقیدتی جنگ بر اهداف، استراتژی عملیاتی و تاکتیک‏های نظامی تأثیر گذاشت و نیروهایی داوطلب شهادت به وجود آورد.

به همین دلیل الگوی تفکر سیاسی و نظامی رئیس جمهور وقت، بنی‏صدر، که بر اساس تئوری و روش‏هایی متأثر از آموزه‏های نظامی ارتش امریکا بود نه تنها به هنگام تجاوز عراق پاسخگو نبود، که به هنگام آزادسازی مناطق اشغالی نیز ناکام ماند و عملا به بن‏بست نظامی در جنگ منجر شد و کشور را بر لبه‏ی پرتگاه تجزیه‏ی ارضی و بی‏ثباتی سیاسی قرار داد.

در نتیجه، می‏توان تأکید کرد که آغاز جنگ حمله به انقلاب بود و انقلاب با جنگ هزینه‏ی سنگین رویارویی با منافع امریکا و غرب را پرداخت. باورها و اعتقادات دینی و خصلت انقلابی در سازمان‏دهی نیروها برای تثبیت نظام سیاسی انقلاب، رویارویی ایران و امریکا را ناگزیر ساخت و سرانجام رفتار عراق در چارچوب منافع امریکا به جنگ منجر شد. انرژی انقلابی با وقوع جنگ آزاد شد، بدین معنا که آمادگی مردم برای حفظ انقلاب و تحقق شعارهای آن که شامل استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی بود همانند انرژیی متراکم در جامعه وجود داشت، ولی آشکار نبود. تجاوز دشمن خارجی برای براندازی نظام جمهوری اسلامی و از بین بردن انقلاب به منزله‏ی آزمونی بزرگ برای نمایش آمادگی و جانفشانی مردم برای دفاع از انقلاب و حفظ نظام بود.

و این انرژی متراکم را آزاد کرد و همین امر عنصر تعیین کننده‏ای در به هم ریختگی محاسبات اولیه‏ی عراق و ناکامی این کشور در تجاوز به ایران بود. این تحول بنیادین، مفهوم و ماهیت جنگ و ساختار جامعه را تغییر داد.

منبع: کتاب نقد و بررسی جنگ ایران و عراق

 
جنگ ایران و عراق افزون بر خسارتهای بی‏شمار انسانی و مالی، مسابقه‏ی تسلیحاتی پرهزینه‏ای را در منطقه‏ی خلیج‏فارس موجب شد. کشورهای کوچک خلیج‏فارس به علت محدود بودن نیروی انسانی‏شان، به خرید سلاحهای پیچیده و سرمایه‏بر اقدام کردند. این مسابقه‏ی تسلیحاتی در تجارت جهانی اسلحه در دهه‏ی 80 مؤثر بود. «ارسال اسلحه به کشورهای منطقه‏ی خلیج‏فارس طی سالهای 1984 - 1988 ، 30 درصد کل اسلحه‏ای بود که به جهان سوم با جمعیتی حدود 7 / 3 میلیارد نفر فروخته شده بود. کویت، بحرین، امارات متحده عربی و عربستان سعودی در سال 1987 به ترتیب، 7 / 22، 8 / 6، 6 / 4، 3 / 7، درصد از تولید ناخالص ملی خود را به خرید اسلحه تخصیص دادند. این مقدار تقریبا، با سهم تولیدات بخش کشاورزی، ماهی‏گیری و صنعتی این کشورها برابر بود. همچنین، برآورد می‏شود در سال 1988، کشورهای کویت، بحرین و عربستان سعودی در مجموع، حدود هفده میلیارد دلار را برای خرید اسلحه صرف کرده‏اند».  باید یادآور شد که این میزان معادل 21 درصد کل صادرات کالاهای ساخته شده‏ی صنعتی از کشورهای صنعتی به جهان سوم بود
نزاعهای طولانی مدت در منطقه‏ی خلیج‏فارس و خاورمیانه، مانند منازعات اعراب و اسرائیل و جنگ ایران و عراق به همراه اختلافات مرزی موجود بین بیشتر کشورهای خلیج‏فارس و ساختار نامناسب سیاسی و تمرکز قدرت در یک فرد یا یک طایفه، بدگمانی و سوءظن بین کشورهای منطقه و برخی از کشورهای خارج از منطقه را باعث شده بود. به همین دلیل، بیشتر این کشورها نسبت به تأمین امنیت و حفظ تمامیت ارضی خود حساس بودند و خرید انواع سلاحها و تجهیزات نظامی، مانند هواپیما، تانک، کشتی و... را از کشورهای تولید کننده، بهترین راه‏حل موجود می‏دانستند و با توجه به وابستگیهای سیاسی و برتری فناوری غرب در تولید تسلیحات، از این کشورها خرید می‏کردند. جدول پایین صفحه، در اوج جنگ سرد نشان می‏دهد که خاورمیانه به نوعی به انبار باروت تبدیل شده بود که طولانی شدن جنگ هشت ساله یکی از دلایل مهم آن است. 
به هر حال، جنگ هشت ساله باعث شد تا انواع سفارشات تسلیحاتی به شرکتهای غربی، به ویژه امریکایی داده شود و از این راه، سود سرشار و هنگفتی نصیب دولت امریکا شود. 
در این میان، کشورها و شرکتهای تولید کننده‏ی این تسلیحات و دلالان اسلحه سود فراوانی بردند و تولید تسلیحات به یکی از مهم‏ترین بخشهای اقتصادی در تعدادی از کشورهای پیشرفته‏ی صنعتی و فروش آن به یکی از بزرگ‏ترین منابع درآمد این کشورها تبدیل شد و آنها از طریق فروش تسلیحات، به کشورهای صادر کننده‏ی نفت خلیج‏فارس توانستند به شکل مؤثری درآمدهای این کشورها را مجددا، به شریان اقتصادی کشورهای صنعتی بازگردانند. بدین دلیل، سیاست‏گذاران کشورهای صنعتی صادر کننده‏ی تسلیحات، نقش آگاهانه و عامدانه‏ای را در تحریک و هدایت گرایش نظامیگری (میلیتاریسم) در جهان سوم ایفا کردند
خلیج‏فارس به منزله‏ی یکی از مناطق استراتژیک جهان و کانون مناقشات و بی‏ثباتیهای سیاسی، تعارضات قومی، نژادی و فرهنگی گوناگون، از پیامدهای این فرآیند به سختی تأثیر پذیرفته است. پس از انقلاب اسلامی ایران، در دوره‏ی کارتر، وقفه‏ی کوتاهی در ارسال تسلیحات به منطقه پدید آمد ولی پس از آن سیل تسلیحات به منطقه سرازیر شد. 
رونالد ریگان، اندکی پس از آغاز دوره‏ی ریاست جمهوری خود، در سال 1980، گفت: «تجدید فروش تسلیحات ابزار سازنده‏ای برای سیاست خارجی امریکاست و موافقت وی با فروش هواپیمای اف - 15 و اف - 16 به عربستان و پاکستان، نشان دهنده‏ی این سیاست بود»
درصد نیروهای مسلح موجود در هر یک از مناطق جهان در سال 1983
منطقه: خاور دور، نیروهای مسلح: 4 / 28، تانک: 2 / 13، هواپیمای جنگی: 5 / 20.
منطقه: افریقا، نیروهای مسلح: 6 / 4، تانک: 5 / 4، هواپیمای جنگی: 8 / 4.
منطقه: جنوب آسیا، نیروهای مسلح: 1 / 6، تانک: 1 / 3، هواپیمای جنگی: 1 / 3.
منطقه: خاورمیانه، نیروهای مسلح: 7 / 12، تانک: 8 / 11، هواپیمای جنگی: 9 / 6.
منطقه: امریکای لاتین، نیروهای مسلح: 4 / 5، تانک: 2 / 1، هواپیمای جنگی: 4 / 3.
منطقه: ناتو و ورشو، نیروهای مسلح: 5 / 38، تانک: 2 / 62، هواپیمای جنگی: 4 / 54.  
در دهه‏ی 80، عراق مقام نخست را در خرید سلاح در جهان سوم داشت و بین سالهای 1980 تا 1988 بیش از 47 میلیارد دلار اسلحه و تجهیزات نظامی خریداری کرد. طی جنگ عراق و ایران، مقامات امریکایی اجازه‏ی فروش علوم و فناوری مربوط به ساخت جنگ افزارهای گوناگون، به ویژه مواد مربوط به تولید سلاحهای شیمیایی به ارزش 1/5 میلیارد دلار را به عراق دادند. به طور کلی، طی بیست سال (1969 - 1989)، به ویژه از زمان آغاز جنگ ایران و عراق، منطقه‏ی خاورمیانه در خرید سلاحهای گوناگون پیشرفته از منابع مختلف عرضه کننده‏ی تسلیحات، به ویژه کشورهای بزرگ، نسبت به دیگر مناطق جهان پیش‏تاز بود»  و از این طریق، درآمدهای نفتی این کشورها مجددا، به سوی قدرتهای صنعتی، به ویژه ایالات متحده امریکا سرازیر شده است.
منبع: کتاب اهداف آمریکا در جنگ ایران  و عراق

 در اواخر سال 1970، برخی از تحلیل‏گران سیاسی معتقد بودند که خلیج‏فارس، تنها منطقه‏ی حیاتی کشمکش بین امریکا و شوروی است.  در واقع، باید اذعان کرد که ناتوانی واشنگتن در جلوگیری از انقلاب اسلامی و اشغال افغانستان [از سوی شوروی]، امریکا را به کشور متزلزل و نامطمئنی در اعمال سیاستهای خود تبدیل کرده بود  امریکا که در نتیجه‏ی پیروزی انقلاب اسلامی و در پی آن، در جریان گروگان‏گیری و شکست عملیات طبس، ضربات پیاپی و سختی از ایران خورده بود، نه تنها از هر حرکتی، که متضمن ضربه‏زدن به ایران بود، استقبال می‏کرد، بلکه خود درصدد چاره‏جویی برای انتقام و جبران شکستهای پیشین بود. هر چند رابطه دیپلماتیک بین عراق و امریکا از سال 1967 قطع شده بود، اما دفتر حفاظت از منافع امریکا در بغداد بسیار فعال عمل می‏کرد. «همچنین، شواهد و دلایلی وجود دارد که امریکا مشوق و ترغیب کننده‏ی رژیم عراق در آغاز جنگ بوده است آغاز جنگ از سوی عراق، نقطه‏ی امیدی برای امریکا بود تا بتواند در مقابل مشکلاتی که با وقوع انقلاب ایران برایش پدید آمده بود، به نتایج بهتری برسد؛ از این رو، با حمله‏ی عراق به ایران، اشتیاق امریکا برای بازگشایی سفارتش در بغداد بیشتر شد. از سوی دیگر، امریکا مسئله‏ی حمله‏ی عراق به ایران را واقعیتی می‏دانست که امکان داشت، منافعش را در خلیج‏فارس تهدید کند؛ بنابراین، گسترش جنگ به خلیج‏فارس و تهدید جریان صدور نفت یکی از نگرانیهای دولت کارتر بود، یعنی اگر عراق در جنگ پیروز می‏شد و بر منافع نفت خلیج‏فارس، تسلط می‏یافت، تهدید جدی و جدیدی در منطقه پدید می‏آمد. البته، خطر پیروزی ایران نیز از پیروزی عراق بیشتر بود. در نظر امریکاییان، اگر ایران در جنگ پیروز می‏شد، انقلاب ایران نیروی تازه‏ای می‏گرفت؛ موضوعی که دولتهای محافظه‏کار و هوادار غرب در منطقه‏ی خلیج‏فارس و شاید سراسر خاورمیانه را تهدید می‏کرد؛ بنابراین، سیاست امریکا در دوره‏ی پیروزیهای ایران بر این قرار گرفت که جنگ ایران و عراق هیچ پیروزی نداشته باشد. این حالت را نیکسون به خوبی در کتابش بیان می‏کند:«شکست عراق (در جنگ) به سلطه‏ی بنیادگرایی ایران بر کشورهای حاشیه‏ی جنوبی خلیج‏فارس و منطقه منجر می‏شد و اگر ایران بر اثر تلفات سنگین نیروی انسانی تمام قوای خود را از دست می‏داد و شکست می‏خورد، در برابر توطئه و ارعاب شوروی آسیب‏پذیر می‏شد؛ بنابراین، در این جنگ، امریکا به دنبال راه‏حلی برای صلحی بدون پیروزی بود» از نظر استراتژیستهای سیاست خارجی امریکا، وضعیت مطلوب برای تحقق این امر زمانی پدید می‏آمد که جنگ ایران و عراق در مرزهای دو کشور محدود می‏شد تا نخست، به تضعیف هر دو کشور ایران و عراق می‏انجامید و دوم، به کشورهای حاشیه‏ی خلیج‏فارس گسترش نمی‏یافت. افزون بر این، امریکا امیدوار بود که جنگ سیاستهای ایران را تعدیل کند و مانع از صدور انقلاب اسلامی شود و در مورد عراق نیز با تضعیف نظامی این کشور، به ملایم شدن سیاستهای بغداد در ارتباط با همکاری با شوروی و صلح اعراب و اسرائیل بینجامد.  در مقایسه‏ی این دو هدف، نابودی رژیم انقلابی ایران برای امریکا اولویت بیشتری داشت؛ چرا که از نظر امریکاییان، رژیم ایران از رژیم بعثی عراق خطرناک‏تر بود؛ بنابراین، مقامات امریکایی فرصتهای خوبی را در جنگ ایران و عراق پیش روی خود می‏دیدند تا برنامه‏های پنهانی واشنگتن را برای تضعیف انقلاب ایران اجرا کنند. در نتیجه‏ی جنگ و نیاز عراق به تسلیحات و نقدینگی، بغداد به کشورهای محافظه‏کار خلیج‏فارس و مصر وابسته‏تر شد و روابط بسیار نزدیکی را با آنها برقرار کرد. «در جریان نشست سران عرب در امان، در سال 1987، عراق در مورد برقراری مجدد روابط کامل دیپلماتیک با مصر نقشی کلیدی را بازی کرد، در حالی که هشت سال پیش از این، هدایت کننده‏ی اقداماتی در راستای طرد مصر به علت پذیرفتن قراردادهای کمپ دیوید بود» این جنگ همچنین، ایران را که در گذشته، تمامی تسلیحاتش را امریکا تأمین می‏کرد، واداشت تا به هر طریق ممکن، به تجهیزات و قطعات یدکی امریکایی دست یابد. بدین ترتیب، در این جنگ، هر دو کشور به یکدیگر مشغول و از نظر توان ملی، تا حدی تضعیف شدند.  در مجموع، با بررسی نحوه‏ی برخورد امریکا با جنگ ایران و عراق به نظر می‏رسد که این کشور در پی دست‏یابی به این هدفها بود:  1) جلوگیری از صدور انقلاب اسلامی ایران به کشورهای همسایه؛  2) جلوگیری از پیروزی ایران یا عراق؛  3) حفظ جریان آزاد نفت و کشتی‏رانی در خلیج‏فارس و تسلط خود بر منطقه؛  4) جلوگیری از گسترش نفوذ شوروی؛  5) حفظ امنیت اسرائیل (متحد استراتژیک خود در منطقه)؛  6) جلوگیری از گسترش جنگ به کشورهای منطقه و حفظ ثبات آنها؛  7) ایجاد پرستیژ و اعتبار برای امریکا در میان کشورهای منطقه؛  8) تعدیل سیاستهای عراق از تغییر وضع موجود به حافظ وضع موجود؛  9) افزایش و گسترش سرمایه‏گذاری و سپرده‏گذاری کشورهای منطقه در بلوک غرب؛ و  10) فروش تسلیحات به کشورهای منطقه.

منبع: کتاب اهداف آمریکا در جنگ ایران  و عراق

 به رغم ملاقاتهای دیپلماتیک میان مقامات بلندپایه‏ی امریکا و عراق در آستانه‏ی جنگ، امریکا در سال 1980 با هر دو کشور ایران و عراق، روابط دیپلماتیک رسمی نداشت. امریکاییان در ظاهر می‏گفتند: «مادامی که خونریزی میان ایران و عراق بر متحدان منطقه‏ای آنان تأثیر نگذاشته یا موازنه‏ی قوا را دگرگون نکرده باشد، این جنگ برای امریکا کوچک‏ترین و کم‏ترین اهمیتی ندارد».  اما واقعیت غیر از این بود؛ چرا که امریکا نسبت به این جنگ بی‏توجه نبود و در آغاز، ادامه و طولانی شدن جنگ، فرصتهای طلایی و مثبتی را پیش روی خود می‏دید. زمانی که ریگان به ریاست جمهوری امریکا رسید، موادی را با نام متمم ریگان، به دکترین کارتر افزود و در مصاحبه‏ای مطبوعاتی اعلام کرد: «ما اجازه نخواهیم داد، عربستان سعودی نیز ایران دیگری شود». این متمم سیاستهای جدیدی را معرفی نکرد، بلکه آنچه را که همواره، خط مشی دولت امریکا بود، به روشنی و صراحت تبیین کرد . نیکسون در اهداف سیاست خارجی امریکا و حمایت از کشورهای منطقه، چنین گفت: «شکست عراق به سلطه‏ی بنیادگرایی ایران بر کشورهای حاشیه‏ی جنوبی خلیج‏فارس و منطقه منجر می‏شود».  در واقع، امریکا سقوط عراق را در این جنگ، تنها شکست یک کشور تلقی نمی‏کرد، بلکه معتقد بود: «اگر عراق سقوط کند، پس از آن، تمام کشورهای خلیج‏فارس سقوط خواهند کرد»  هر چند در اوایل جنگ، امریکا می‏کوشید، به ظاهر، خود را بی‏طرف نشان دهد، اما این سیاست با آشکار شدن برتریهای ایران در جنگ (به ویژه پیروزیهای بزرگ ایران در اواخر سال 1360 و بهار سال 1361) تغییر کرد و امریکا با موضوع جنگ، حساس‏تر برخورد نمود و اعلام کرد که نگران آن است که ایران عراق را شکست دهد و درنتیجه، حکومت عربستان سعودی و شیخ‏نشینان خلیج‏فارس متزلزل شود. در این مورد، وزیر دفاع امریکا گفت: «کشورش هر زمان که صلاح بداند، از دوستان عرب خود در این جنگ پشتیبانی خواهد کرد». اعراب نیز با سوءظن به ایران نگاه می‏کردند و معتقد بودند که ایران در صورت پیروزی در جنگ، با داشتن بیشترین سواحل و بیشترین جمعیت در منطقه‏ی خلیج‏فارس و نیز پیشینه‏ی تاریخی طولانی به عنوان قدرتی منطقه‏ای به کانون حرکتهای انقلابی تبدیل می‏شود، بنابراین، باید مانع از پیروزی این کشور شد.  اینجا بود که مسیر امریکا و عراق کاملا یکی شد و آنها دوستان و منافع مشترکی را برای خود در منطقه ترسیم می‏کردند. در شرایطی که امریکا قدرت بزرگ حافظ وضع موجود بود، عراق به صورت پاسدار بالفعل حفظ وضع موجود در منطقه درآمد و دوستان امریکا، یعنی اسرائیل، ترکیه، مصر، اردن، عربستان سعودی نیز، طرفدار وضع موجود شدند و هیچ یک از آنها ایدئولوژی تغییر ریشه‏ای یا تجدیدنظر بنیادینی را در موازنه‏ی منطقه‏ای قدرت در سر نداشتند. بدین ترتیب، عراق بهترین گزینه برای مهار ایران و در نتیجه، حفاظت از کشورهای حوزه‏ی خلیج‏فارس و وضع موجود بود. به همین دلیل، نیز آماده‏ی حمله به ایران شد تا با شیوه‏ی نظامی، مانع از گسترش و صدور انقلاب شود؛ چرا که روش نظامی آخرین گزینه‏ی مهار ایران به  حساب می‏آمد. بدین ترتیب، موازنه‏ی قوا در منطقه مجددا، به سود امریکا برقرار می‏شد. ساختار روابط کشورهای خلیج‏فارس و امریکا را می‏توان بر اساس طیف زیر توصیف کرد که از همکاری نزدیک در یک بلوک و ساختار تا منازعه‏ی نظامی شدید و جنگ را دربر می‏گیرد:

منبع: کتاب اهداف آمریکا در جنگ ایران  و عراق

X