وقوع انقلاب اسلامی در ایران یک بار دیگر زمینه چالش و درگیری میان ایران و عراق را مهیا ساخت. نظام سیاسی جدید در ایران که بر اساس اندیشه دینی و انقلابی پایه ریزی میشد، به طور طبیعی برای مسلمانان منطقه و عراق حامل پیام بود. از این رو عنصر ایدئولوژی خود به خود اختلافات فی ما بین دامن میزد. بدون توجه به ریشه های قدیمی اختلاف مرزی بین عراق و ایران که سابق بر این موجب تنشها و درگیریهایی گردیده بود، در این مرحله از تاریخ حیات دو کشور، صرف پیروزی انقلاب اسلامی با مضمون ایدئولوژی شیعی برای کشوری چون عراق با اکثریت مسلمانان شیعی میتوانست مخاطره انگیز باشد
پیروزی انقلاب اسلامی ایران تعادل قوا را در منطقه خلیج فارس به نفع عراق تغییر داد. سقوط شاه که ژاندارم غرب در خلیج فارس بود، خلأ قدرتی در منطقه خلیج فارس به وجود آورد. صدام حسین برای تثبیت نقش خود به عنوان ژاندارم جدید خلیج فارس در بهمن 1358 به انتشار منشور ملی اقدام کرد
وی در این باره گفت: «به عقیده ما تعهد کشورهای خلیج (فارس) به این منشور به عنوان تعیین کننده چارچوب کل روابط فی ما بین، امنیت خلیج (فارس) را تأمین کند»
از طرف دیگر عراق با دامن زدن به نگرانی بیمورد کشورهای خلیج فارس از انقلاب اسلامی ایران، توانست آنها را به طرف خود جلب نموده و عراق را به عنوان تنها سپر دفاعی در مقابل انقلاب اسلامی ایران معرفی کند. سعدون حمادی در این زمینه طی نامهای به سازمان ملل گفته است: اگر عراق سقوط کند، پس از آن تمام کشورهای خلیج عربی (فارس) سقوط خواهند کرد
صدام هنگامی که به قدرت رسید که اوضاع بین المللی و منطقهای برای دست یابی به اهدافش کاملا مساعد بود، از نظر بین المللی، غرب در پی سرنگونی ژاندارم وفادار خود، محمد رضا پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی، منافع خود را بیش از پیش در خطر میدید. کشورهای منطقه نیز با خطر صدور انقلاب اسلامی ایران روبرو بودند. در این حال، دولتهای منطقه و امریکا نیز بیمیل نبودند که فردی چون صدام حسین، جمهوری اسلامی ایران را با ارتشی ضعیف و از هم پاشیده، وضعیت سیاسی متشنج و درگیر اختلافات داخلی، تنبیه نماید. افزون بر این، انعقاد قرارداد کمپ دیوید و انزوای سیاسی مصر و سادات در جهان عرب موجب شد که مصر (و نه فقط جمال عبدالناصر) نقش سنتی خود را به عنوان رهبر جهان عرب از دست بدهد و این موضوع، فرصت طلایی برای صدام فراهم نمود، تا عراق را جانشین مصر نماید
به طور خلاصه به نظر میرسید با توجه به شخصیت صدام، وقوع انقلاب اسلامی و سقوط رژیم شاه، شرایط منطقهای خاورمیانه و جهان عرب و وضعیت روابط بین المللی شرایطی مساعد برای وقوع جنگ و تجاوز نیروهای بعثی عراق علیه ایران را فراهم میآورد و این «قادسیه صدام» امری اجتناب ناپذیر بود. صدام برای امتناع افکار عمومی عراق و جهان عرب که امضای قرارداد 1975 الجزایر را نشانه ضعف او در برابر قدرت ایران میدانستند، در اولین فرصت مناسب، قرارداد را لغو نمود. وی در سخنرانیهایش، پیش از جنگ و در جریان حمله به ایران، همواره تأکید مینمود که جنگ را برای لغو قرار داد الجزایر و استقرار دوباره حاکمیت عراق بر اروندرود شط العرب) آغاز کرده است)
در تاریخ 19 شهریور 1359 دولت عراق آن قسمت از اراضی را که ادعا مینمود بر طبق موافقت نامه 1975 الجزایر باید به آن دولت مسترد میگردید، با توسل به زور به اشغال خود درآورد و اعلام نمودند که نیروهای عراق به مرزهای بین المللی رسیدهاند اما اهداف واقعی و نهانی دولت بعثی عراق عبارت بود از اشغال بخشهای عرب نشین ایران، تا جریان پان عربیسم منطقه، آن را حملهای ایدئولوژیک به غیر عربها تعبیر نکند
هدف دوم، تسلط بر منابع انرژی و بالا بردن ریسک دفاع برای جمهوری اسلامی ایران و هدف سوم نیز این بود تا با حمله و تضعیف جمهوری اسلامی، اعتماد غرب را به طرف خود جلب نماید
تجاوز نیروهای مسلح عراق به ایران با این توافق روشن صورت گرفت که به دلیل درهم ریختگی حاصل از انقلاب، بیانگیزه بودن ارتش و اعلام سران آن و همچنین قطع ارسال سلاحهای غربی به ایران، طی همان هفتههای اول با حملات سریع و برق آسای نیروهای عراقی به اتمام میرسد. اما آن چه که در پیش بینی دولت بعثی عراق و نیروهای غربی حامی آنها لحاظ نشده بود هجوم سریع مردم به سوی جبهه های نبرد و تصمیم به مقابله با این تجاوز آشکار بود. مزید بر این، دستگاه رهبری عراق و غرب هنوز به درک روشنی از ابعاد شخصیت رهبری انقلاب اسلامی به خصوص سازش ناپذیری و جسارت ایشان پی نبرده بودند، دو عاملی که پیروزی انقلاب اسلامی و هدایت جنگ تا مراحل نهایی مرهون آنها بود. لذا با اعلام تصمیم حضرت امام (ره) مبنی بر لزوم مقاومت و بیرون راندن دشمن از سرزمین اسلامی و نام گذاری این جنگ به نام جنگ اسلام و کفر، هجوم مردم به جبهه ها آغاز شد
منبع: کتاب بررسی مراحل و تحولات جنگ
علت تصمیمگیری ایران برای پایان دادن به جنگ و تأثیر عوامل مختلف از جمله تحولات سیاسی - نظامی ماههای پایانی جنگ ایرانی بود وی توازن قدرت نظامی را توضیح میدهد و مینویسد: «نظامیان عراقی ابتکار عملیات را از دست ایرانیها پس گرفته و سربازان ایرانی را مجبور به عقبنشینی کرده بودند. این امر که پس از حملات موشکی و شیمیایی از طرف عراق به تحقق پیوسته بود نشان میداد که نهایتا روحیهی ایرانیان شکسته شده است. روحیه، نیرو و توانی بود که ایران در مقابل تمام کمبودهای خود در زمینههای مختلف به آن تکیه میکرد اما دیگر از دست رفته بود؛ زیرا روحیه، توکل، حرارت و پشتکار چیزی نیست که بتوان آن را یک شبه به دست آورد و برخلاف کمبودهایی مانند هواپیما یا قطعات یدکی نمیتوان از منابع خارجی تهیه کرد از نظر چوبین ضرباهنگ تغییر در روند جنگ حادثه دوگانهای بود که در 28 و 29 فروردین 1367 به ایران وارد شد و آن شکست ایران در فاو و انهدام چند کشتی ایرانی به وسیلهی ناوگان امریکا بود. فاو به گفته چوبین از لحاظ سیاسی و روانی بسیار پر اهمیت بود؛ زیرا سمبل موفقیت ایران به شمار میرفت و از دست دادن آن پس از شش سال جنگ، ایران را تهیدست جلوه میداد ولی مهمتر از آن پس گرفتن گویای تغییر موازنه در بعد روانی بود. .
کردزمن در کتاب خود با اشاره به اینکه روند جنگ در بهار 1988 (1367) به صورتی اساسی تغییریافت دربارهی سه مجموعه از عوامل شکل دهنده این مرحله از جنگ مینویسد: «نخست انجام یک سری تغییرات مهم در نیروهای مسلح عراق و شیوههای لازم آن؛ دوم، تغییر توانایی ایران برای ادامهی جنگ به دلیل تأثیرات انباشته شده شکستهای سیاسی - نظامی و سوء مدیریت جنگ و سومین عامل، که کمتر محسوس بود، حضور نیروهای غربی در خلیج (فارس) و انزوای فزاینده دیپلماسی ایران بود.»
صرفنظر از نقش عوامل مختلف سیاسی - نظامی و اقتصادی در تصمیمگیری ایران برای پایان دادن به جنگ، آنچه صورت گرفت به این شرح بود که عراق همزمان با حملهی امریکا به سکوهای نفتی ایران حمله به فاو را، که از مدتها قبل مقدمات آن فراهم شده بود، آغاز کرد. آقای رضایی، فرمانده وقت سپاه، در این باره میگوید: «عراق 26 ماه زیرسازیهای لازم را برای حمله به فاو انجام داده بود. سپاه هفتم تحت امر ماهر عبدالرشید به صورت متمرکز برای باز پسگیری فاو برنامهریزی میکردند. لشکرهای گارد هم تحت امر وی بودند. سقوط فاو پس از حمله عراق 36 ساعت به طول انجامید. صد نفر اسیر شدند و پانصد نفر به شهادت رسیدند.» ایشان دربارهی تداوم حملات عراق و شکلگیری روند بعدی میگوید: «شلمچه پس از هشت ساعت سقوط کرد در صورتی که ما آمادهتر از زمان حمله عراق به فاو بودیم. عقبه داشتیم و غافلگیر نبودیم خطوط را تقویت کرده بودیم و حضور داشتیم. نیروی احتیاط در اختیار داشتیم و ساعت حمله را میدانستیم ولی در یک سوم زمان، شلمچه را از دست دادیم. اراده وجود داشت شلمچه را حفظ کنیم ولی دشمن قدرتمند بود و تغییر تاکتیک داده بود. اوج قدرت عراق در حمله به جزایر مجنون بود. پس از آن عراق به خطوط دفاعی ارتش حمله کرد و اسیر و امکانات گرفت و عقبنشینیهای اول جنگ تکرار شد و عراق به مرز رسید در حالی که نیرویی برای استقرار در مرز وجود نداشت و خطر ورود عراق به خاک ایران وجود داشت.»
با پیدایش وضعیت جدید نظامی و تغییر در موازنه جنگ و پیامدهای روحی و روانی آن در جامعه و جبهههای جنگ پذیرش قطعنامه و پایان دادن به جنگ اجتنابناپذیر بود؛ زیرا در چنین موقعیتی گزینهی دیگری وجود نداشت. توضیح شرایط و روندی که به پذیرش قطعنامه منجر شد قابل توجه است. آقای موسوی اردبیلی، رئیس وقت قوه قضاییه در این زمینه میگوید: «قطعنامه یک بحث مفصلی است که من یک بخشی از آن را عرض میکنم. شاید دو سه شب پیش از پذیرش قطعنامه بود که یک شب، ظاهرا ما پنج نفر بودیم. آقای خامنهای، آقای هاشمی، آقای موسوی نخستوزیر و بنده، احمد آقا هم آنجا بود. قرار شد برویم پیش حضرت امام تا ببینیم که نظرشان چیست؛ البته بعد از سقوط فاو بود که اوضاع ما یک مقدار درهم ریخته بود. من مقداری مریض بودم، آقایان گفتند: شما به همین صورت بیایید، عیب ندارد. ما رفتیم خدمت امام، در آنجا گزارش داده شد. آن کسی که بیشتر جبهه میرفت آقای هاشمی بود لذا بیشتر گزارش میداد. تنها کسی که حرف نمیزد، من بودم، چون مریض بودم. نظر ما این بود که با این وضعی که پیش آمده باید قطعنامه را قبول کنیم یا نه؟ امام خیلی صریح و قاطع گفت: «نه.» آن شب به همین جا ختم شد، برخاستیم و آمدیم.» .
نظر به ادامهی حملات عراق و وضعیتی که پیش آمده بود بررسیها در جمع پنج نفرهی سران کشور ادامه یافت. بنابر توضیح آقای موسوی اردبیلی «باز هم جمع شدیم، صحبت شد که برویم پیش امام شاید نظرشان برگشته باشد. بالاخره قرار شد برویم و رفتیم. امام نماز را در خانه خود میخواند ما که رفتیم امام قبل از ما نماز را تمام کرد و رفت داخل. امام با خبر بود که برای چه آمدهایم. رفتیم داخل، باز صحبت شروع شد. امام گفت که «من نمیکنم.» وقتی که دید رفقا میگویند صلاح است، گفت: «بریزند همه ما پنج شش نفر را بکشند چیزی میشود؟ هر روز این همه جوانها در جبهه کشته میشوند، ما هم کشته میشویم.» من گفتم: شما بهترین صورت را میفرمایید، چون اگر الآن موشکی بیندازند که ما کشته شویم، نهایت این است که ما پنج شش یا ده سال جلوتر مردهایم.. اما بدتر از این صورت هم هست، اگر اینها بیایند استان خوزستان را تا کرمانشاه بگیرند و دیگر جلو نیایند، نفت را که میگیرند. دست ما را از آن چیزی که نان مردم را تأمین میکند قطع میکنند، آن وقت نمیتوانیم جواب مردم را بدهیم. اگر مردم گفتند کاری که شما میخواستید بکنید، این بود؟ این وضع بدتر است. امام فرمود: حالا پیشنهاد شما چیست؟ آقای هاشمی که در آن وقت فرمانده بود گفت: من قطعنامه را قبول میکنم حتی اگر مردم بر سرم بریزند منتهی دیگران هم به من کمک کنند. اول قرار شد که ایشان قطعنامه را قبول کند و ما هم همگی آن را تأیید کنیم. اگر قضیه بحرانی برطرف شد که هیچ، و گرنه امام به کمک ما بیاید. بحث به اینجا رسید و آن شب تمام شد.»
پس از اتمام جلسه به نظر میرسید توافق و اجماع اولیه برای پایان دادن جنگ حاصل شده است و تنها روش آن در حال بررسی است. آقای موسوی اردبیلی میگوید: «ما آمدیم قبل از اینکه بخوابیم احمد آقا زنگ زد و گفت امام میگوید: «دست نگه دارید تا من بگویم که چه کار کنید.» ما فردا صبح منتظر بودیم که امام آخرین فکرش را بگوید. مثل اینکه امام فکر کرده بود که این کار یک نفر، دو نفر یا پنج نفر نیست. امام گفت: «من میپذیرم و اطلاعیه را میدهم. شما افراد و ائمه جمعه را جمع کنید اول به آنها بگویم بعدا اطلاعیه را میدهم.» امام اطلاعیه را که نوشت به سه قوه فرستاد که نظرشان را بگویند که نمیدانم تغییراتی کرد یا نه. قطعنامه این طور قبول شد.»
آقای موسوی جزایری، عضو مجلس خبرگان رهبری و نمایندهی ولی فقیه در استان خوزستان، دربارهی جلسهای که با حضور ائمه جمعه کشور و افراد دیگر برگزار شد میگوید: «از طرف حضرت امام اعلی الله تعالی مقامه به جلسهای دعوت شدیم که نمیدانستیم موضوع جلسه چیست؟ بنده شب را در منزل آقای شمخانی مهمان بودم. صبح پس از صرف صبحانه از یکدیگر خداحافظی کردیم و هر کسی به دنبال کار خودش رفت ولی جلوی در ریاست جمهوری یکدیگر را دیدیم، معلوم شد مقصدمان یکی بوده است. موضوع آن جلسه ختم جنگ از طرف حضرت امام قدس (سره) و اعلان قبول آتشبس بود. رئیس جلسه رهبر معظم انقلاب بود، که رئیس جمهور وقت بودند، آیات عظام مشکینی، مهدویکنی، هاشمی رفسنجانی، کروبی و جمع دیگری از شخصیتهای نظامی و سیاسی کشور بودند. جلسه پس از قرائت قرآن با قرائت نامه حضرت امام به وسیله حاج سید احمد آقا، رحمه الله علیه، شروع شد. دو سه نفر از حاضران صحبت کردند، من دیدم بحث در حال انحراف است لذا وقتی نوبت من رسید گفتم: با توجه به اعلان موضع از طرف حضرت امام، مبنی بر پایان جنگ، جای حرفی برای ما نیست... و من فقط در حاشیهی مطلب عرایضی بیان کردم مانند کیفیت اعلان، نحوهی تعامل با عوارض مسئله و... به لطف خدا عرض بنده مؤثر واقع شد و روال بحث را مشخص کرد. عصر آن روز جلسه عمومی با حضور اعضای دولت، نمایندگان مجلس شورای اسلامی و عدهای دیگر از شخصیتهای سیاسی اجتماعی کشور در محل مجلس برگزار و نامه حضرت امام قرائت شد.»
در جلسهای که با حضور مسئولان کشور برگزار شد تا پیام امام دربارهی جنگ و اتمام آن قرائت شود بعضی اشخاص حاضر در جلسه واکنشهایی نشان دادند که نگرانی و در عین حال اعتراض به این وضعیت را بیان میکرد. چنانکه در همان زمان یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی دربارهی آنچه به این نتیجه منجر شد گفت: «ما میبایست در این فاصله هشت سال خودمان را مهیا میکردیم. وضعیت امروز حکایت از این دارد که هم در جبهه میجنگیدیم و هم در پشت جبهه زندگی عادی خود را میکردیم عدهای میجنگند و عدهای هم زندگی میکنند. شرایط این گونه حکم میکند که این وضعیت قابل استمرار نیست و اگر تصمیم گرفته نشود برای جامعه شکنندگی به وجود میآید.» ایشان با اشاره به سقوط فاو میگوید: «واضح است تا مشکل ریشهیابی و ضعفها بررسی نشود مشکل جنگ همچنان باقی خواهد ماند. مشکل امروز ما اتخاذ استراتژی مناسب و راه رسیدن به آن استراتژی است و وقت تلف کردن به هدر دادن نیروهاست.»
در هر صورت، برای اعلام رسمی پذیرش قطعنامه 598 توافق حاصل شد و این اقدام صورت گرفت. به گفتهی آقای ولایتی کشورهای غربی که مداوم بر این نکته تأکید میکردند که عراق قطعنامه را پذیرفته است و ایران نمیپذیرد، غافلگیر شدند، چرا که ما صلح را پذیرفته بودیم و این عراق بود که باز هم حمله میکرد. در این وضعیت دنیا بسیج شد تا عراق را وادارد که قطعنامه را بپذیرد. بندر بن سلطان، سفیر عربستان در واشنگتن به عراق رفت. همهی غربیها به صدام فشار آوردند که آتشبس را بپذیرد. سرانجام پس از چند روز که من به دعوت دبیرکل سازمان ملل برای مذاکره به نیویورک رفته بودم، طارق عزیز هم، زیر فشار دنیا به نیویورک آمد و البته باز هم اظهار میکرد که دستوری برای پذیرش آتشبس ندارد. ولی پس از فشار زیاد جامعه بینالملل، سرانجام عراق آتشبس را در روز 29 مرداد 1367 پذیرفت.
اظهارات سران سه قوه دربارهی پذیرش قطعنامه رویکرد جدید به صلح را بیان و به تغییر شرایط و ضرورتهای اتخاذ تصمیم به پایان دادن به جنگ اشاره میکند. آیت اله خامنه ای، رئیس جمهور وقت، در نماز جمعه تهران اظهارداشت: «اعلام قبول قطعنامه به وسیله جمهوری اسلامی ایران دو فایده اساسی داشت: اول آتشبس را به صلاح انقلاب و کشور دانستیم. دوم با اعلام قبول قطعنامه ماهیت رژیم عراق علیرغم ادعاهای صلحطلبی آشکار شد و تحولات بعدی اصالت هر دو مصلحت را مشخص ساخت. عراق نابخردانهترین کارها را انجام داد؛ یعنی نپذیرفتن آتشبس و گذاشتن پنج پیش شرط برای آتشبس که وجهه صدام را در جهان ضایع کرد.چند هفته بعد هم زیر فشار افکار عمومی جهان، اجبارا پیش شرط را کنار گذاشت و آتشبس را پذیرفت.»
منبع: کتاب نقد و بررسی جنگ ایران و عراق جلد پنجم
بررسیماهیت جنگ ایران و عراق بسیار اهمیت دارد. چرا که جنگ بر شکلگیری هویت تاریخی ایران اثر گذاشته است و این هویت و تجربهی تاریخی میتواند بر اندیشه و اراده و عزم ملت ایران برای فائق آمدن بر حوادث آینده، همچون جنگ وسایر بحرانهای سیاسی - اجتماعی نقش تعیین کنندهای داشته باشد. بنابراین،اگر جنگ ایران با عراق در چارچوب و مفاهیم دیگری غیر از آنچه بوده است تعریف شود، تأثیر و هویت تاریخی خود را از دست میدهد و هر جنگی که چنین شود «دچار بیریشگی خواهد
شدو ناظران خود را نسبت به علل و انگیزههای آن متحیر ساخته، نخواهد توانست همدلی نسلهای آتی را برانگیزد. آنچه یک جنگ را در تاریخ ماندنی میکند، معنای آن نزد نسلهایی است که بدان تعلق خاطر دارند.»
اکثرپژوهشگران غربی برای اجتناب از تعیین پیوستگی ماهیت جنگ تحمیلی با جریانهای بنیادین سیاسی، اجتماعی و فرهنگی امروز جامعهی جهانی تلاش میکنند جنگ ایران و عراق را ارادهی معین فرد یا جمع و حتی امری شخصی تلقینمایند بسیاری از نظریات در توضیح جنگ ایران و عراق اختلاف شخصی صدام و امام خمینی یا تنها با تأکید بر اختلافات مرزی، با اهداف و مقاصد مشخصی مطرح میشود. این گونه روشها در مطالعهی جنگ ایران و عراق - بی هر گونه ملاحظهای - بیشتر جزء نگرانه و به قصد گرفتن نتیجهی کاربردی در عرصهای خاص سازمان داده میشود. در صورتی که تصور جنگ در کلیتی واحد رابطهی مشخصیبین اجزای مختلف جنگ برقرار میسازد. اهداف، ریشهها، رهبری و فرماندهی، شیوهها، جنگجویان و حامیان، هر یک نقشی ایفا میکنند و مبین ماهیت و هویت جنگاندجنگ ایران و عراق همچنین با مشخصهای رایج در مفهوم جنگ جهان سومی که پس از جنگ جهانی دوم رواج یافت و با تأثیر از عوامل مختلفی چون بحران ناشی از تشکیل دولت ملی شامل بحرانهای سه گانه هویت، مشروعیت، مشارکت و گسترش جهانی میلیتاریزم، میراث استعمار در زمینهی جغرافیای سیاسی، تأثیر جنگ سرد و رقابت دو ابرقدرت توضیحپذیر نیست. شهرام چوبین، یکی از محققان صاحبنظر در جنگ ایران و عراق، به تفاوت جنگ ایران و عراق با جنگهای مشابهاشاره میکند و مینویسد:
«درمیان منازعات کشورهای جهان سوم، جنگ ایران و عراق از چندین دیدگاه غیرمعمول است. آنچه معمولا در این باره در غرب گفته میشود تعداد کثیر تلفات انسانی، زیانهای سنگین اقتصادی وارد شده و در طول کشیدن آن است.
آنچهکمتر به آن پرداخته میشود نوع درگیریی است که با الگوی رایج در مناطق غیرصنعتی جهان تفاوت دارد، چرا که در این مناطق تمایل به سمت جنگهای درون مرزی یا غیرنظامی است در حالی که نمونهای نسبتا نادر از درگیری بین دولتها بود؛ جنگی که در قالبی کلاسیک جای میگرفت و منازعهای صرف بر سر آب و خاک نبود، بلکه با قدرتطلبی و گسترش عقاید فکری نیز همراه بود.»
عواملمؤثر در شکلگیری زمینههای جنگ نسبت مشخصی با ماهیت و مشخصه های جنگ و درنتیجه تمایز آن با الگوهای رایج دارد. وقوع جنگ با فاصلهی بیست ماه پس آغاز انقلاب بیان کنندهی رابطه جنگ با انقلاب است. سقوط رژیم شاه منافع آمریکا و غرب را به مخاطره افکند، به ویژه اینکه ماهیت دینی و مردمی بودن انقلاب، گسترش آن را در سطح منطقه ممکن ساخت. این ارزیابی و پیشبینی دربارهی گسترش انقلاب اسلامی در سطح منطقه، نوعی نگرانی بینالمللی به وجود آورد که تلاش برای اعادهی نظم پیشین با «توافق بیان نشدهی بینالمللی برای دفاع از وضع موجود» ، مسیر وقوع جنگ را هموار ساخت. با اینتوضیح، باید جوهر اندیشهی دینی اسلام را که شامل جهاد و مبارزه با تکیه بر شهادتطلبی و فراخواندن مردم به صحنهی سیاسی - اجتماعی در دورهی انقلاب و سپس دعوت مردم به مقاومت در برابر تجاوز عراق و تحولات بینالمللیمعاصر را شناسایی کرد تا ماهیت جنگ ایران و عراق و تحولات بینالمللی معاصر را شناسایی کرد تا ماهیت جنگ ایران و عراق و تحولات آن، تحلیل و تبیین شود. براساس این تحلیل از یک سو، انقلاب دینی به حضور مردم در صحنههای انقلاب و جنگ منجر شد و از سوی دیگر، بر شکلگیری رفتار و تصمیم رهبران، مسئولان و فرماندهان و مردم تأثیر گذاشت و متقابلا براساس درکی که نظام بینالمللی از ماهیت انقلاب و تهدیدی که برای منافع غرب داشت، برای مهار انقلاب از روشهای مختلف استفاده کرد و در نهایت عراق را برای حملهی به ایران ترغیب کرد.
برهمین اساس جنگ و تحولات نظامی عمیقا با سایر اجزا پیوستگی دارد. بدین معناکه با تعریف امام از جنگ آن را «جنگ اسلام و کفر» خواندند و عراق را در تجاوز به ایران عامل امریکا دانستند ماهیت عقیدتی - سیاسی جنگ تعریف شد و همین نگرش از یک سو، مبانی جنگ را و از سوی دیگر، نگرش به صلح را شکل داد. در واقع، با تعریف عقیدتی - سیاسی جنگ در حالی که رفتار فردی و اجتماعی در جبهه و پشت آن براساس تکلیف شرعی ترسیم میشد، ماهیت مواضع سیاسی در برابر عراق و حامیانش و نظام بینالملل و اساسا پیشنهادهای صلح نیز مشخص میشد.
درسطح نازلتر، ماهیت عقیدتی جنگ بر اهداف، استراتژی عملیاتی و تاکتیکهای نظامی تأثیر گذاشت و نیروهایی داوطلب شهادت به وجود آورد.
بههمین دلیل الگوی تفکر سیاسی و نظامی رئیس جمهور وقت، بنیصدر، که بر اساس تئوری و روشهایی متأثر از آموزههای نظامی ارتش امریکا بود نه تنها به هنگام تجاوز عراق پاسخگو نبود، که به هنگام آزادسازی مناطق اشغالی نیز ناکام ماند و عملا به بنبست نظامی در جنگ منجر شد و کشور را بر لبهی پرتگاه تجزیهی ارضی و بیثباتی سیاسی قرار داد.
درنتیجه، میتوان تأکید کرد که آغاز جنگ حمله به انقلاب بود و انقلاب با جنگهزینهی سنگین رویارویی با منافع امریکا و غرب را پرداخت. باورها و اعتقادات دینی و خصلت انقلابی در سازماندهی نیروها برای تثبیت نظام سیاسی انقلاب، رویارویی ایران و امریکا را ناگزیر ساخت و سرانجام رفتار عراق در چارچوب منافع امریکا به جنگ منجر شد. انرژی انقلابی با وقوع جنگ آزاد شد، بدین معنا که آمادگی مردم برای حفظ انقلاب و تحقق شعارهای آن که شامل استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی بود همانند انرژیی متراکم در جامعه وجود داشت، ولی آشکار نبود. تجاوز دشمن خارجی برای براندازی نظام جمهوری اسلامی واز بین بردن انقلاب به منزلهی آزمونی بزرگ برای نمایش آمادگی و جانفشانی مردم برای دفاع از انقلاب و حفظ نظام بود.
واین انرژی متراکم را آزاد کرد و همین امر عنصر تعیین کنندهای در به هم ریختگی محاسبات اولیهی عراق و ناکامی این کشور در تجاوز به ایران بود. اینتحول بنیادین، مفهوم و ماهیت جنگ و ساختار جامعه را تغییر داد.
منبع: کتاب نقد و بررسی جنگ ایران و عراق
دفاعاز نظر امام خمینی (رض) از جایگاه و اهمیت ویژهای برخوردار است؛ به طوری
که آن را پرورش دهندهی جوهر انسانیت و مایهی بروز شجاعت در انسان
میداند:
جنگ خیلی خوب است از یک جهت و آن این است که شجاعتی را که درباطن انسان است، بروز میدهد و تحرک برای انسان حاصل میشود. انسان از آن
خمودی بیرون میآید.» (1)
همچنین امام راحل (ره) جنگ و دفاع را ابزاری
میداند که با آن موانع از سر راه رشد و تکامل جوامع اسلامی برداشته
میشود: «این یک رحمتی است، صورتش انسان فکر میکند که کشتار است، لکن
واقعش بیرون کردن یک موانعی از سر راه انسانیت است.» (2)
مخصوصا کشوری که انقلاب اسلامیکرده است و اجرای احکام نورانی اسلام را در همه ی زمینه ها هدف قرار داده
است، دفاع و جهاد برای او تکلیفی شرعی و الهی میشود و صرف نظر از تأثیرات
فردی و اجتماعی، باید آن را به عنوان یک تکلیف شرعی مورد توجه قرار دهد. درهمین باره نیز امام خمینی (رض) چنین فرمودهاند:
«آحاد مردم یکی یکی شان تکلیف دارند برای حفظ جمهوری اسلامی؛ یک واجب
عینی، اهم مسائل واجبات دنیا، اهم است و از نماز اهمیتش بیشتر است. برای
اینکه این حفظ اسلام است، نماز فرع اسلام است، این تکلیف برای همه ماست.»
به طوری که ملاحظه میشود، دفاع و جهاد در اسلام، اهمیتی چند جانبه دارد که اهم آن را به شرح زیر میتوان خلاصه کرد:
الف: تقویت جوهرهی انسانیت و آبدیده کردن روح انسان در حوادث و مشکلات
ب: بروز و ظهور عنصر شجاعت و مقاومت در انسان مؤمن و دفع رخوتها و
سستیها.ج: دفع موانع از مسیر تکامل و رشد جامعهی اسلامی و قطع طمع دشمنان
در حمله به کشوری مقاوم و آماده دفاع.
د: وجوب شرعی جهاد و دفاع در کنار دیگر واجبات دینی، به عنوان قویترین نمود انگیزهی دفاعی در اقشار مختلف جامعه انسانی
پی نوشتها:
1- صحیفه ی نور، ج13، ص 108
2- همان، ج16، ص 2
منبع: کتاب سیری در اندیشه دفاعی حضرت امام خمینی (رض)
بامتزلزل شدن پایه های حکومت شاه، امریکا به دلایل متعددی تصمیم گرفت عراق را جایگزین ژاندارم قبلی خویش سازد. در راستای این هدف، با کنار گذاشته شدنحسن البکر، صدام در عراق به قدرت میرسد و درصدد بر میآید بتدریج مردم مسلمان عراق، و ارتش ضد صهیونیست این کشور را برای برخورد با ایران آماده کند، تا در صورت عدم موفقیت سناریوهای امریکا در سرنگونسازی جمهوری اسلامی(کودتا، تجزیهطلبی اقوام مختلف، ترور مسئولان کشور) با تهاجم نظامی به ایران، به عنوان حربهی دیگر امریکا وارد عمل شود.
دستگاهتبلیغاتی رژیم عراق در آغاز، درصدد بر میآید تا در تلاشی همهجانبه، چهرهی مطهر جمهوری اسلامی را در افکار عمومی عراق به شکلی منفی ترسیم کند تا در صورت وقوع جنگ این القائات ذهنی را در سطح مردم و نظامیان عراقی، توسعه ببخشد. و به این ترتیب، مردم و ارتش عراق را برای ایستادن در برابر سپاه توحید آماده کند و در مراحل بعدی، محرومیتهای ناشی از جنگ را برای مردم عراق قابل تحمل سازد و مهمتر از اینها، در مردم و نظامیان عراقی انگیزهی کشتن سپاهیان توحید و کشته شدن در راه مطامع استکبار جهانی را ایجاد کند. به این ترتیب در فضای دیکتاتوری بستهی جامعهی عراق، که از سویی با سانسورهای مختلف مواجه است و از سوی دیگر، به علت ستایش و تبلیغ صرف اندیشهی بعثیها (که در صورت لزوم حتی دست به تحریف تاریخ هم میزدند)به یکنواختی گراییده بود، تبلیغات عراق با پیروزی انقلاب اسلامی، بتدریج افکار عمومی را به سوی دشمنی کینهجو و ضداسلامی در شرق کشورشان متوجه میکند.
بافرار شاه از ایران، رسانههای خبری عراق برای مخدوش ساختن اصالت حرکت مردم، از انقلاب ایران با عنوان «حرکتی امریکایی» (1) یاد میکند و با پیروزی انقلاب اسلامی، صدام ضمن ارائهی تحلیلی به ردههای پایینتر حزب بعث در خصوص علل ظهور انقلاب اسلامی چنین میگوید:
«استعمارامریکا هنگامی که احساس کرد شاه وجههی خود را در بین ملت ایران از دست داده و سیاستی مستقل از غرب در پیش گرفته است، تغییر او را امری ضروری دانسته، (امام) خمینی را برای اجرای سیاستهای خود، به عنوان جایگزینی برای وی برگزید و قطعا نظام حکومتی او، موضعی مخالف در قبال عراق، انقلاب این کشور و امت عربی اتخاذ خواهد کرد» (2)
علاوهبر این، دستگاه تبلیغاتی رژیم عراق با طرح برخی از رخدادهای تاریخی واقعی یا مجعول، سعی میکند برای ریشههای اختلافات ایران و عراق تبیینی تاریخی فراهم آورد. به عنوان مثال، به مردم هشدار میدهد:
«طوفانتهاجم از جانب شرق به سمت عراق و امت عربی در حال وزیدن است و نژادپرستان ایرانی که هزاران سال است چشم طمع به سرزمینهای امت عربی دوختهاند، در صددند همانطور که متجاوز از دو هزار سال پیش، هخامنشیان قسمتهایی از عراق را دوباره به اشغال خود درآوردند، اکنون به رهبری (امام) خمینی عراق را دوباره به اشغال خود درآورند»
درهمان زمان، دستگاه تبلیغاتی عراق فیلمی به نام «قادسیه» تهیه کرد و با تحریف نبرد قادسیه، که بین اسلام و کفر انجام گرفته بود، «از نبرد قادسیه به عنوان نبردی که بین اعراب و فارسها رخ داده و به پیروزی اعراب منجر شده بود، یاد کرد»در زمان جنگ هم همین سخنان را میشنویم. «اکنون ایرانیان درصدد گرفتن انتقام قادسیهی اول برآمدهاند» علاوه بر این، در این تبلیغات، عراق با استناد به عطوفت کورش در حق یهودیان عصر خودش، از «روابط تاریخی ایران با صهیونیستها از عصر بابلی قدیم» سخن گفته و ضمن ترسیم تداوم این روابط تا عصر حاضر، میگوید:
«اکنون نیز ایران در خدمت تحقق اهداف صهیونیسم در منطقه است و در هدفی مشترک با وی، درصدد تهاجم به عراق است»
درفراز دیگری از این تبلیغات عراق درصدد بر میآید تا مسلمان بودن مردم ایران را انکار کند و آنها را به عنوان «آتشپرست» و «مجوس» معرفی کند. یکیاز استدلالهای دستگاه تبلیغاتی عراق در مجوس نامیدن ایرانیان به شرح زیر بود:
«ایرانیانمجوس در صدر اسلام سعی میکردند از گسترش و ترویج اسلام جلوگیری کنند، اماکاری از پیش نبردند، تا اینکه هزار سال قبل مجلسی در قم برپا ساختند و تصمیم گرفتند دین اسلام را از داخل تضعیف کنند»
(البتهبعدها واژهی مجوس در تبلیغات عراق کمتر استفاده شد، و بیشتر روی پوشش اسلامی ایرانیها و سوء استفادهی ایران از دین تأکید میشود).
مخدوشساختن شخصیت نورانی حضرت امام خمینی در قبل و بعد از شروع جنگ، محور مهم دیگری است که دستگاههای تبلیغاتی عراق برای نفی اسلامی بودن جمهوری اسلامی انجام میدهد. به همین منظور، در هر جلسه و مجمع هنری، ادبی، شعرخوانی و...که در عراق برپا میشود «(امام) خمینی به تمسخر گرفته شده» و به ایشان «اهانت میشود»
رادیو صوت الجماهیر عراق در یکی از تحلیلهای خود ضمن زیر سؤال بردن شخصیت اسلامی حضرت امام چنین میگوید:
«اقشارمختلف مردم مسلمان عراق، همچنان انزجار خود را از گفتههای (امام) خمینی مبنی بر منتقل کردن جسد حضرت علی (ع) از نجف به قم اعلام میدارند.
شیخمحمد صالح سعیدی، رئیس تبلیغات مذهبی استان دیالی (عراق) گفتههای باطل (امام) خمینی را پیرامون اسلام و پیغمبر اکرم (ص) و ائمهی اطهار، محکوم کرد و از همهی مردم عراق خواست تا با فارسهای کینهجو به نبرد و ستیز بپردازند. وی همچنین افزود، روحانیون عراق آمادگی خود را جهت حمل سلاح برایدفاع از حریم اسلام و دین در برابر تجاوزات فارسهای دشمن، اعلام میدارند»
صدامو توجیه سیاسی (نهاد عقیدتی - سیاسی ارتش عراق) نیز به آماده ساختن اذهان ارتش میپردازند. صدام ضمن ایجاد «کینه و بغض نسبت به ایرانی در نظامیان عراقی» دستور میدهد «که مطالعات دانشگاه نظامی البکر، روی طرحهای تهاجمی به مرزهای ایران تمرکز یابد» و توجیه سیاسی ارتش عراق با در اختیار گذاشتن منابع مجعول و دروغین، از افسران و سربازان حزبی میخواهد تا رسالههایی تحت عنوان «تاریخ دشمنی فارسها نسبت به اعراب را به رشتهی تحریر درآورند» در راستای وظیفهای که عدنان خیرالله، وزیر دفاع عراق، به عهدهی توجیه سیاسی گذاشته بود، این نهاد میکوشد تا «ذهن افسران جزء و سربازان سادهلوحرا از مسائل خرافی نظیر امام حسین، حضرت عباس و... پاک سازد»
باحادثهی سوء قصد به طارق عزیز در فروردین 59 در دانشگاه مستنصریهی بغداد،رژیم عراق بدون آنکه تحقیق رسمی دربارهی عاملان سوء قصد داشته باشد، ایران را مسئول سوء قصد به طارق عزیز معرفی میکند و صدام سه بار قسم یاد میکند، انتقام خون کسانی را که در جریان سوء قصد به طارق عزیز کشته شدهاند، بگیرد.
ازسوی دیگر، مجروحان حادثهی سوء قصد، که گاه تنها دچار کوفتگی بدن یا ساییدگی پوست شده بودند، به بزرگترین بیمارستان بغداد منتقل شدند و «صدام ضمن عیادت از آنها، سخنرانی آتشینی را در استهزای ایران و انقلاب اسلامی ایراد کرد و تلویزیون دولتی به پخش آن مبادرت ورزید» بعد از حادثهی مستنصریه، رژیم عراق تصمیم گرفت کسانی را که «در رگهایشان خون ایرانی» جریان دارد، اخراج کند و در این میان، افرادی که گاه ایران را ندیده بودند وبا زبان فارسی آشنایی نداشتند، پس از مصادرهی اموال، مجبور میشوند خانه وکاشانه خود را ترک کنند.
درماههای قبل از جنگ، برخی از تبلیغات برون مرزی مانند «پیامهای عربی که بعداز حملهی ناراضیان مسلمان به مسجد اعظم مکه در نوامبر 79، مسلمان را به سرنگون کردن حکومتهای ارتجاعی، سرکوبگر و ضد اسلامی خلیج تشویق میکرد» و اظهارات برخی از مسئولان ایرانی در پاسخ به جنگ سرد موجود میان ایران و عراق مانند «اعلام آمادگی ایران برای جنگ علیه یک کشور معلوم الحال عرب» مورد سوء استفادهی دستگاه تبلیغاتی عراق قرار گرفت و این دستگاه، با توسل به این اظهارات و بیانات، جمهوری اسلامی را در اذهان عامهی مردم به عنوان کشوری با روحیهی سلطهطلبی و جنگافروزی معرفی کرد.
مسائلساختگی «هدف قرار گرفتن شهرهای عراق توسط توپخانهی ایران»و «تهاجم ایران به شط العرب» و رخدادهایی نظیر «بازپس گیری مناطق زینالقوس و سیف سعد» ، «لغو قرارداد 1975» «و... همگی از موضوعات مهمی بودند که صدام و دستگاه تبلیغاتی رژیم عراق ضمن پرداختن به آنها، به تبیین چهرهای منفی برای جمهوری اسلامی میپردازند.
باشروع جنگ، عراق با خرید و بهکارگیری شعرا، نویسندگان و روزنامهنگاران داخلی و خارجی، بهکارگیری فیلمهای سینمایی (شیرین و وحشی، نبرد قادسیه و...)، فانتزی و کاریکاتوری، فیلمهای تلویزیونی، بهرهبرداری از ایرانیان فراری و برخی از اسرا، نشریات و... به طرح مسائلی پرداخت تا افکار عمومی مردم عراق را تحریک کند. برخی از این مسائل عبارتند از:
«ایراندر پی ایجاد یک امپراتوری فارسی است؛ ایران قصد تجاوز به سایر کشورهای عربی را دارد؛ ایران میخواهد بر کل خلیج عربی و کشتیرانی آن مسلط شود؛ ایران قصد غصب منابع طبیعی عراق را دارد؛ ایرانیها در صورت پیروزی، ثروت مردم عراق را چپاول خواهند کرد؛ ایرانیها پس از ورود به عراق همه جا را تخریب خواهند کرد؛ نظامیان ایرانی با تصرف عراق، زنها، بچهها و پیرمردها را خواهند کشت؛ ایرانیها در صورت تصرف عراق به نوامیس مردم عراق تجاوز خواهند کرد؛ ارتش ایران قصد اسارت مردم عراق را دارد؛ ایرانیها وحشی هستند؛ایرانیها احمق هستند؛ جمهوری اسلامی انقلاب کفر است؛ جمهوری اسلامی تنها پوششی از دین را دارد؛ ایران با اسرائیل رابطه دارد؛ ایران با امریکا رابطهدارد؛ ایرانیها اسلام را نمیشناسند؛ ایرانیها...»
بههمین ترتیب، توجیه سیاسی ارتش عراق نیز با به نمایش گذاشتن فیلمها و عکسها، شایعه پردازیها، صدور ابلاغیههای رسمی (مبنی بر اینکه مثلا در حال حاضر، شیوهی اسیرکشی ایرانیها قطع سر اسرا با ارههای برقی است و...)، برگزاری جلسات توجیهی در خصوص رفتار ایرانیان با اسرا و پناهندگان عراقی و... اذهان نظامیان عراقی را نسبت به جمهوری اسلامی مشوب میسازد. برخی از این موضوعات عبارتند از:
«ایرانیهاخون اسرا را برای مجروحان خودشان میگیرند، ایرانیها اسرا را مثله میکنند، ایرانیها دست و پای اسرا را قطع و سپس آنها را رها میکنند؛ ایرانیها با رفتارهای ظالمانهای که با اسرا دارند، موجب مرگ یا معلول شدن آنها میشوند؛ ایرانیها اسرا را با باطوم برقی میزنند و آنها را شبها روی برف و یخ نگه میدارند؛ ایرانیها اسرا را از سقف وارونه آویزان میکنند؛ ایرانیها با اسرا عمل لواط انجام میدهند؛ ایرانیها شلنگ آب را با شدت در دهان و... اسرا باز میکنند؛ ایرانیها به اسرا غذای کافی نمیدهند، ایرانیها اسرا را مجبور به ترک مذهبشان میکنند؛ ایرانیها از فعالیت صلیب سرخ برای اسرا جلوگیری میکنند؛ ایرانیها...»
حتی گاهی توجیه سیاسی با «مثله کردن جنازهی سربازان عراقی و به معرض دید گذاشتن آنها» سعی میکند تا به تبلیغات خود عینیت ببخشد.
لازمبه تذکر است که دستگاههای تبلیغاتی استکبار جهانی، با قدری تفاوت، مجدانه چهره جمهوری اسلامی را مخدوش میساختند. عصارهی تبلیغات غرب در این زمینه را میتوان در اظهارنظر زیر ملاحظه کرد:
«روزنامهیآلمانی زود دویچه زایتونگ، در شمارهی امروز خود مینویسد: ایران دیگر آن کشور مشهور و با قدرت و حافظ امنیت منطقه نیست. حکومت نامسئول (امام) خمینیکه مشکلات هراسانگیزی در ارتش دارد و در سراسر ایران با مردم دست به گریبان است و همه جا دست به خنجر میزند و مانند جنون زدهها، میخواهد همهچیزهای سالم را فاسد کند، بدش نمیآید که مراکز نفتی ایران و عراق، دو صادر کنندهی بزرگ نفت، هر دو از بین برود. حتی بلاتکلیفی و آوارگی مردم منطقه و از بین رفتن مراکز صنعتی بخشهای عمومی و خصوصی، برای این حکومت مطرح نیست. رژیم مالیخولیایی (امام) خمینی مانند یک غدهی سرطانی منطقه را بیمار کرده است و موقعیت و سرنوشت خلیج فارس را بغرنج ساخته است.
روزنامهآلمانی میافزاید به هر حال درگیری و کشمکشی که این روزها در منطقه خلیج فارس به وجود آمده، نشان میدهد که ایران دیگر از نظر سیاسی و اقتصادی آن کشور مطمئن و پابرجای پیشین نیست و تصمیماتی که دستگاه حاکم رژیم (امام) خمینی در زمینهی سیاست خارجی میگیرد جز به هم ریختن ثبات و امنیت منطقه وبروز اغتشاش و هرج و مرج و قطع صدور نفت، نتیجه دیگری ندارد»
پی نوشتها:
1- خالد حسین النقیب، حزب بعث و جنگ، ج 1، سازمان تبلیغات اسلامی، ص 113
2- همان، ص 135
منبع: کتاب نگاهی به هشت سال جنگ تبلیغاتی
بررسیماهیت جنگ ایران و عراق بسیار اهمیت دارد. چرا که جنگ بر شکلگیری هویت تاریخی ایران اثر گذاشته است و این هویت و تجربهی تاریخی میتواند بر اندیشه و اراده و عزم ملت ایران برای فائق آمدن بر حوادث آینده، همچون جنگ وسایر بحرانهای سیاسی - اجتماعی نقش تعیین کنندهای داشته باشد. بنابراین،اگر جنگ ایران با عراق در چارچوب و مفاهیم دیگری غیر از آنچه بوده است تعریف شود، تأثیر و هویت تاریخی خود را از دست میدهد و هر جنگی که چنین شود «دچار بیریشگی خواهد
شدو ناظران خود را نسبت به علل و انگیزههای آن متحیر ساخته، نخواهد توانست همدلی نسلهای آتی را برانگیزد. آنچه یک جنگ را در تاریخ ماندنی میکند، معنای آن نزد نسلهایی است که بدان تعلق خاطر دارند.»
اکثرپژوهشگران غربی برای اجتناب از تعیین پیوستگی ماهیت جنگ تحمیلی با جریانهای بنیادین سیاسی، اجتماعی و فرهنگی امروز جامعهی جهانی تلاش میکنند جنگ ایران و عراق را ارادهی معین فرد یا جمع و حتی امری شخصی تلقینمایند بسیاری از نظریات در توضیح جنگ ایران و عراق اختلاف شخصی صدام و امام خمینی یا تنها با تأکید بر اختلافات مرزی، با اهداف و مقاصد مشخصی مطرح میشود. این گونه روشها در مطالعهی جنگ ایران و عراق - بی هر گونه ملاحظهای - بیشتر جزء نگرانه و به قصد گرفتن نتیجهی کاربردی در عرصهای خاص سازمان داده میشود. در صورتی که تصور جنگ در کلیتی واحد رابطهی مشخصیبین اجزای مختلف جنگ برقرار میسازد. اهداف، ریشهها، رهبری و فرماندهی، شیوهها، جنگجویان و حامیان، هر یک نقشی ایفا میکنند و مبین ماهیت و هویت جنگاندجنگ ایران و عراق همچنین با مشخصهای رایج در مفهوم جنگ جهان سومی که پس از جنگ جهانی دوم رواج یافت و با تأثیر از عوامل مختلفی چون بحران ناشی از تشکیل دولت ملی شامل بحرانهای سه گانه هویت، مشروعیت، مشارکت و گسترش جهانی میلیتاریزم، میراث استعمار در زمینهی جغرافیای سیاسی، تأثیر جنگ سرد و رقابت دو ابرقدرت توضیحپذیر نیست. شهرام چوبین، یکی از محققان صاحبنظر در جنگ ایران و عراق، به تفاوت جنگ ایران و عراق با جنگهای مشابهاشاره میکند و مینویسد:
«درمیان منازعات کشورهای جهان سوم، جنگ ایران و عراق از چندین دیدگاه غیرمعمول است. آنچه معمولا در این باره در غرب گفته میشود تعداد کثیر تلفات انسانی، زیانهای سنگین اقتصادی وارد شده و در طول کشیدن آن است.
آنچهکمتر به آن پرداخته میشود نوع درگیریی است که با الگوی رایج در مناطق غیرصنعتی جهان تفاوت دارد، چرا که در این مناطق تمایل به سمت جنگهای درون مرزی یا غیرنظامی است در حالی که نمونه ای نسبتا نادر از درگیری بین دولتها بود؛ جنگی که در قالبی کلاسیک جای میگرفت و منازعه ای صرف بر سر آب و خاک نبود، بلکه با قدرتطلبی و گسترش عقاید فکری نیز همراه بود.»
عواملمؤثر در شکلگیری زمینه های جنگ نسبت مشخصی با ماهیت و مشخصه های جنگ و درنتیجه تمایز آن با الگوهای رایج دارد. وقوع جنگ با فاصله ی بیست ماه پس آغاز انقلاب بیان کنندهی رابطه جنگ با انقلاب است. سقوط رژیم شاه منافع آمریکا و غرب را به مخاطره افکند، به ویژه اینکه ماهیت دینی و مردمی بودن انقلاب، گسترش آن را در سطح منطقه ممکن ساخت. این ارزیابی و پیشبینی دربارهی گسترش انقلاب اسلامی در سطح منطقه، نوعی نگرانی بینالمللی به وجود آورد که تلاش برای اعادهی نظم پیشین با «توافق بیان نشدهی بینالمللی برای دفاع از وضع موجود» ، مسیر وقوع جنگ را هموار ساخت. با اینتوضیح، باید جوهر اندیشهی دینی اسلام را که شامل جهاد و مبارزه با تکیه بر شهادتطلبی و فراخواندن مردم به صحنهی سیاسی - اجتماعی در دورهی انقلاب و سپس دعوت مردم به مقاومت در برابر تجاوز عراق و تحولات بینالمللیمعاصر را شناسایی کرد تا ماهیت جنگ ایران و عراق و تحولات بینالمللی معاصر را شناسایی کرد تا ماهیت جنگ ایران و عراق و تحولات آن، تحلیل و تبیین شود. براساس این تحلیل از یک سو، انقلاب دینی به حضور مردم در صحنههای انقلاب و جنگ منجر شد و از سوی دیگر، بر شکلگیری رفتار و تصمیم رهبران، مسئولان و فرماندهان و مردم تأثیر گذاشت و متقابلا براساس درکی که نظام بینالمللی از ماهیت انقلاب و تهدیدی که برای منافع غرب داشت، برای مهار انقلاب از روشهای مختلف استفاده کرد و در نهایت عراق را برای حملهی به ایران ترغیب کرد.
برهمین اساس جنگ و تحولات نظامی عمیقا با سایر اجزا پیوستگی دارد. بدین معناکه با تعریف امام از جنگ آن را «جنگ اسلام و کفر» خواندند و عراق را در تجاوز به ایران عامل امریکا دانستند ماهیت عقیدتی - سیاسی جنگ تعریف شد و همین نگرش از یک سو، مبانی جنگ را و از سوی دیگر، نگرش به صلح را شکل داد. در واقع، با تعریف عقیدتی - سیاسی جنگ در حالی که رفتار فردی و اجتماعی در جبهه و پشت آن براساس تکلیف شرعی ترسیم میشد، ماهیت مواضع سیاسی در برابر عراق و حامیانش و نظام بینالملل و اساسا پیشنهادهای صلح نیز مشخص میشد.
درسطح نازلتر، ماهیت عقیدتی جنگ بر اهداف، استراتژی عملیاتی و تاکتیکهای نظامی تأثیر گذاشت و نیروهایی داوطلب شهادت به وجود آورد.
بههمین دلیل الگوی تفکر سیاسی و نظامی رئیس جمهور وقت، بنی صدر، که بر اساس تئوری و روشهایی متأثر از آموزههای نظامی ارتش امریکا بود نه تنها به هنگام تجاوز عراق پاسخگو نبود، که به هنگام آزادسازی مناطق اشغالی نیز ناکام ماند و عملا به بنبست نظامی در جنگ منجر شد و کشور را بر لبهی پرتگاه تجزیهی ارضی و بیثباتی سیاسی قرار داد.
درنتیجه، میتوان تأکید کرد که آغاز جنگ حمله به انقلاب بود و انقلاب با جنگهزینهی سنگین رویارویی با منافع امریکا و غرب را پرداخت. باورها و اعتقادات دینی و خصلت انقلابی در سازماندهی نیروها برای تثبیت نظام سیاسی انقلاب، رویارویی ایران و امریکا را ناگزیر ساخت و سرانجام رفتار عراق در چارچوب منافع امریکا به جنگ منجر شد. انرژی انقلابی با وقوع جنگ آزاد شد، بدین معنا که آمادگی مردم برای حفظ انقلاب و تحقق شعارهای آن که شامل استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی بود همانند انرژیی متراکم در جامعه وجود داشت، ولی آشکار نبود. تجاوز دشمن خارجی برای براندازی نظام جمهوری اسلامی واز بین بردن انقلاب به منزلهی آزمونی بزرگ برای نمایش آمادگی و جانفشانی مردم برای دفاع از انقلاب و حفظ نظام بود.
واین انرژی متراکم را آزاد کرد و همین امر عنصر تعیین کنندهای در به هم ریختگی محاسبات اولیهی عراق و ناکامی این کشور در تجاوز به ایران بود. اینتحول بنیادین، مفهوم و ماهیت جنگ و ساختار جامعه را تغییر داد.
منبع: کتاب نقد و بررسی جنگ ایران و عراق