معرفی وبلاگ
ما باید این توجه را هیچوقت از خود بیرون نکنیم، از مغز خود بیرون نکنیم که ما بندگان خدا هستیم و در راه او و در سبیل او حرکت می کنیم و پیشروی می کنیم. اگر شهادت نصیب شد، سعادت است و اگر پیروزی نصیب شد سعادت است. حضرت امام خمینی (ره)
دسته
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 390044
تعداد نوشته ها : 139
تعداد نظرات : 14
Rss
طراح قالب
GraphistThem244
New Page 9

جنگ خلیج فارس (ایران و عراق)، طولانی‏ترین جنگ تاریخ معاصر از زمان نبرد واترلو به شمار می‏رود. این جنگ از 22 سپتامبر 1980، یعنی زمانی که نیروهای عراق به سرزمین ایران تجاوز کردند، آغاز شد و تا 20 اوت 1988، یعنی زمان اجرای آتش بس مؤثر رسمی بین ایران و عراق ادامه داشت. فرصت‏های جنگی عراق زمانی به پایان رسید که در سپتامبر 1981، ایران با حملات متقابل به موفقیت‏های اولیه این کشور پایان داد و محاصره آبادان را درهم شکست. پیشروی‏های ایران، عراق را وادار کرد تا در ژوئن 1982، از قلمروی ایران عقب نشینی کند. در این هنگام، عراق تقاضای آتش بس کرد، اما ایران به دلیل حضور ارتش عراق در بخش‏های عمده‏ای از خاک این کشور هم چنان بر خواسته‏های خود مبنی بر پایان دادن به رژیم صدام حسین و جبران خسارت‏های وارده پا فشاری می‏نمود. 

هر چند در آغاز جنگ، ایران نشان داد که تنها، برای دفاع از خود می‏جنگد، اما به زودی درصدد برآمد تا با تنبیه متجاوز، حقوق حقه خویش را بدست آورد؛ بنابراین، در اواسط جولای 1982، از مرزها گذشت و به خاک عراق وارد شد. از این به بعد، ایران سیاستی را دنبال کرد که هدف آن تسلیم بدون قید و شرط عراق بدون معامله با رژیم صدام حسین بود. با این حال، ایران در بعضی از مواقع می‏خواست مذاکراتی را از موضع قدرت انجام دهد، به ویژه پس از فتح فاو در فوریه 1986 (تا این که آن را در آوریل 1988 مجددا از دست داد)، که رژیم [امام] خمینی (ره) در صدد بود متجاوز را تنبیه کند. 

از سوی دیگر، عراق بعد از این که ناگزیر شد تا موضع دفاعی را اتخاذ کند، درصدد گسترش جنگ برآمد و برای تحمیل آتش بس به ابر قدرت‏ها فشار آورد. در اوایل سال 1984، عراق نفتکش‏های ایران را هدف حملات هوایی قرار داد و در مقابل، ایران نیز با حمله به نفتکش‏های کشورهای عربی ساحل خلیج فارس به عراق پاسخ داد. به همان اندازه که پای ابر قدرت‏ها برای حمایت از کشتیرانی بی‏طرف به خلیج فارس کشیده می‏شد، فشار بین‏المللی برای یافتن راه حلی دیپلماتیک نیز تشدید می‏گردید.

در 20 جولای 1987، درست قبل از حرکت امریکا برای اسکورت نفتکش‏های مجددا پرچم گذاری شده کویت، شورای امنیت قطع‏نامه 598 را تصویب کرد. بلافاصله بعد از تصویب قرارداد، عراق اعلام کرد، در صورتی که ایران قطع‏نامه آتش بس را قبول کند، عراق نیز آن را خواهد پذیرفت. به هر حال، ایران اعلام کرد تا زمانی که کمیسیونی برای تعیین متجاوز تشکیل نشود، از قبول قطع‏نامه خودداری خواهد کرد. جنگ خلیج فارس با تعهد فزاینده بین المللی برای عملیات پرچم‏گذاری و مین روبی پیچیده‏تر شد. بعد از نیمه سال 1987، حضور بین المللی گسترده در خلیج فارس کم کم به برخورد نظامی میان نیروی ایران و نیروی دریایی امریکا انجامید. 

در فوریه 1988، جنگ شهرها شاهد اصابت 190 فروند موشک عراقی به تهران بود، در حالی که ایران به دلیل فقدان موشک کافی نمی‏توانست در این سطح، با عراق مقابله به مثل کند. در مارس 1988، موشک‏باران تهران و حمله شیمیایی عراق به حلبچه که به طور مستقیم از تلویزیون ایران پخش شد، روحیه مردم را تضعیف کرد. هنگامی که در 17 آوریل 1988، عراق فاو را پس گرفت و ماشین نظامی هجومی خود را به سلاح‏ های شیمیایی تجهیز کرد، معلوم شد که ایران در موضع ضعف قرار داد. 

در 18 جولای 1988، ایران با پی گیری همه جانبه اقدامات دیپلماتیک قطع‏نامه 598 را پذیرفت. این امر در 8 اوت به پذیرش آتش بس از سوی دو طرف انجامید و در 20 اوت 1988، لازم الاجرا شد. هنگامی که در 25 اوت، مذاکرات مستقیم آغاز گردید، عراق طرف برتر میدان نبرد بود و بعد از اعلام تاریخ برقراری آتش بس نیز به پیشروی خود علیه ایران ادامه داد و تلاش کرد تا با به اسارت گرفتن تعداد بیشتری از نیروهای ایرانی تا حد امکان موقعیت خود را در مذاکرات مربوط به مبادله اسیران، تقویت کند. همچنین، علی رغم این که به روشنی لزوم عقب نشینی نیروها به مرزهای شناخته شده، پیش‏بینی شده بود، قسمت‏های زیادی از ایران را تصرف کرد. بنابر گزارش، یک روز قبل از این که مذاکرات مستقیم آغاز شود، عراق در حمله به شورشیان شمال به طور مؤثر، از سلاح‏های شیمیایی استفاده کرد و به موازات مرز، جایی که آن را منطقه آزاد شده می‏نامند حرکت و طبق گزارشی، حدود هزار روستا را ویران کرد. در نتیجه، بیش از صد هزار نفر آواره به سوی ترکیه و ایران سرازیر شدند.

منبع: کتاب ایران، عراق و مذاکرات آتش بس

New Page 5

با متزلزل شدن پایه ‏های حکومت شاه، امریکا به دلایل متعددی تصمیم گرفت عراق را جایگزین ژاندارم قبلی خویش سازد. در راستای این هدف، با کنار گذاشته شدن حسن البکر، صدام در عراق به قدرت می‏رسد و درصدد بر می‏آید بتدریج مردم مسلمان عراق، و ارتش ضد صهیونیست این کشور را برای برخورد با ایران آماده کند، تا در صورت عدم موفقیت سناریوهای امریکا در سرنگون‏سازی جمهوری اسلامی (کودتا، تجزیه‏طلبی اقوام مختلف، ترور مسئولان کشور) با تهاجم نظامی به ایران، به عنوان حربه‏ی دیگر امریکا وارد عمل شود.

دستگاه تبلیغاتی رژیم عراق در آغاز، درصدد بر می‏آید تا در تلاشی همه‏جانبه، چهره‏ی مطهر جمهوری اسلامی را در افکار عمومی عراق به شکلی منفی ترسیم کند تا در صورت وقوع جنگ این القائات ذهنی را در سطح مردم و نظامیان عراقی، توسعه ببخشد. و به این ترتیب، مردم و ارتش عراق را برای ایستادن در برابر سپاه توحید آماده کند و در مراحل بعدی، محرومیتهای ناشی از جنگ را برای مردم عراق قابل تحمل سازد و مهمتر از اینها، در مردم و نظامیان عراقی انگیزه‏ی کشتن سپاهیان توحید و کشته شدن در راه مطامع استکبار جهانی را ایجاد کند. به این ترتیب در فضای دیکتاتوری بسته‏ی جامعه‏ی عراق، که از سویی با سانسورهای مختلف مواجه است و از سوی دیگر، به علت ستایش و تبلیغ صرف اندیشه‏ی بعثی‏ها (که در صورت لزوم حتی دست به تحریف تاریخ هم می‏زدند) به یکنواختی گراییده بود، تبلیغات عراق با پیروزی انقلاب اسلامی، بتدریج افکار عمومی را به سوی دشمنی کینه‏جو و ضداسلامی در شرق کشورشان متوجه می‏کند. 

با فرار شاه از ایران، رسانه‏های خبری عراق برای مخدوش ساختن اصالت حرکت مردم، از انقلاب ایران با عنوان «حرکتی امریکایی» (1)  یاد می‏کند و با پیروزی انقلاب اسلامی، صدام ضمن ارائه‏ی تحلیلی به رده‏های پایین‏تر حزب بعث در خصوص علل ظهور انقلاب اسلامی چنین می‏گوید: 

«استعمار امریکا هنگامی که احساس کرد شاه وجهه ‏ی خود را در بین ملت ایران از دست داده و سیاستی مستقل از غرب در پیش گرفته است، تغییر او را امری ضروری دانسته، (امام) خمینی را برای اجرای سیاستهای خود، به عنوان جایگزینی برای وی برگزید و قطعا نظام حکومتی او، موضعی مخالف در قبال عراق، انقلاب این کشور و امت عربی اتخاذ خواهد کرد» (2)  

علاوه بر این، دستگاه تبلیغاتی رژیم عراق با طرح برخی از رخدادهای تاریخی واقعی یا مجعول، سعی می‏کند برای ریشه‏های اختلافات ایران و عراق تبیینی تاریخی فراهم آورد. به عنوان مثال، به مردم هشدار می‏دهد: 

«طوفان تهاجم از جانب شرق به سمت عراق و امت عربی در حال وزیدن است و نژادپرستان ایرانی که هزاران سال است چشم طمع به سرزمینهای امت عربی دوخته‏اند، در صددند همانطور که متجاوز از دو هزار سال پیش، هخامنشیان قسمتهایی از عراق را دوباره به اشغال خود درآوردند، اکنون به رهبری (امام) خمینی عراق را دوباره به اشغال خود درآورند»

در همان زمان، دستگاه تبلیغاتی عراق فیلمی به نام «قادسیه» تهیه کرد و با تحریف نبرد قادسیه، که بین اسلام و کفر انجام گرفته بود، «از نبرد قادسیه به عنوان نبردی که بین اعراب و فارسها رخ داده و به پیروزی اعراب منجر شده بود، یاد کرد»در زمان جنگ هم همین سخنان را می‏شنویم. «اکنون ایرانیان درصدد گرفتن انتقام قادسیه‏ی اول برآمده‏اند» علاوه بر این، در این تبلیغات، عراق با استناد به عطوفت کورش در حق یهودیان عصر خودش، از «روابط تاریخی ایران با صهیونیست‏ها از عصر بابلی قدیم» سخن گفته و ضمن ترسیم تداوم این روابط تا عصر حاضر، می‏گوید: 

«اکنون نیز ایران در خدمت تحقق اهداف صهیونیسم در منطقه است و در هدفی مشترک با وی، درصدد تهاجم به عراق است»  

در فراز دیگری از این تبلیغات عراق درصدد بر می‏آید تا مسلمان بودن مردم ایران را انکار کند و آنها را به عنوان «آتش‏پرست» و «مجوس» معرفی کند. یکی از استدلالهای دستگاه تبلیغاتی عراق در مجوس نامیدن ایرانیان به شرح زیر بود:

«ایرانیان مجوس در صدر اسلام سعی می‏کردند از گسترش و ترویج اسلام جلوگیری کنند، اما کاری از پیش نبردند، تا اینکه هزار سال قبل مجلسی در قم برپا ساختند و تصمیم گرفتند دین اسلام را از داخل تضعیف کنند»


(البته بعدها واژه‏ی مجوس در تبلیغات عراق کمتر استفاده شد، و بیشتر روی پوشش اسلامی ایرانیها و سوء استفاده‏ی ایران از دین تأکید می‏شود).

مخدوش ساختن شخصیت نورانی حضرت امام خمینی در قبل و بعد از شروع جنگ، محور مهم دیگری است که دستگاههای تبلیغاتی عراق برای نفی اسلامی بودن جمهوری اسلامی انجام می‏دهد. به همین منظور، در هر جلسه و مجمع هنری، ادبی، شعرخوانی و... که در عراق برپا می‏شود «(امام) خمینی به تمسخر گرفته شده» و به ایشان «اهانت می‏شود»

رادیو صوت الجماهیر عراق در یکی از تحلیلهای خود ضمن زیر سؤال بردن  شخصیت اسلامی حضرت امام چنین می‏گوید: 

«اقشار مختلف مردم مسلمان عراق، همچنان انزجار خود را از گفته‏ های (امام) خمینی مبنی بر منتقل کردن جسد حضرت علی (ع) از نجف به قم اعلام می‏دارند. 

شیخ محمد صالح سعیدی، رئیس تبلیغات مذهبی استان دیالی (عراق) گفته‏ه ای باطل (امام) خمینی را پیرامون اسلام و پیغمبر اکرم (ص) و ائمه‏ی اطهار، محکوم کرد و از همه‏ی مردم عراق خواست تا با فارسهای کینه‏جو به نبرد و ستیز بپردازند. وی همچنین افزود، روحانیون عراق آمادگی خود را جهت حمل سلاح برای دفاع از حریم اسلام و دین در برابر تجاوزات فارسهای دشمن، اعلام می‏دارند»

صدام و توجیه سیاسی (نهاد عقیدتی - سیاسی ارتش عراق) نیز به آماده ساختن اذهان ارتش می‏پردازند. صدام ضمن ایجاد «کینه و بغض نسبت به ایرانی در نظامیان عراقی» دستور می‏دهد «که مطالعات دانشگاه نظامی البکر، روی طرحهای تهاجمی به مرزهای ایران تمرکز یابد» و توجیه سیاسی ارتش عراق با در اختیار گذاشتن منابع مجعول و دروغین، از افسران و سربازان حزبی می‏خواهد تا رساله‏هایی تحت عنوان «تاریخ دشمنی فارسها نسبت به اعراب را به رشته‏ی تحریر درآورند» در راستای وظیفه‏ای که عدنان خیرالله، وزیر دفاع عراق، به عهده‏ی توجیه سیاسی گذاشته بود، این نهاد می‏کوشد تا «ذهن افسران جزء و سربازان ساده‏لوح را از مسائل خرافی نظیر امام حسین، حضرت عباس و... پاک سازد»

با حادثه‏ی سوء قصد به طارق عزیز در فروردین 59 در دانشگاه مستنصریه‏ی بغداد، رژیم عراق بدون آنکه تحقیق رسمی درباره‏ی عاملان سوء قصد داشته باشد، ایران را  مسئول سوء قصد به طارق عزیز معرفی می‏کند و صدام سه بار قسم یاد می‏کند، انتقام خون کسانی را که در جریان سوء قصد به طارق عزیز کشته شده‏اند، بگیرد. 

از سوی دیگر، مجروحان حادثه‏ی سوء قصد، که گاه تنها دچار کوفتگی بدن یا ساییدگی پوست شده بودند، به بزرگترین بیمارستان بغداد منتقل شدند و «صدام ضمن عیادت از آنها، سخنرانی آتشینی را در استهزای ایران و انقلاب اسلامی ایراد کرد و تلویزیون دولتی به پخش آن مبادرت ورزید» بعد از حادثه‏ی مستنصریه، رژیم عراق تصمیم گرفت کسانی را که «در رگهایشان خون ایرانی» جریان دارد، اخراج کند و در این میان، افرادی که گاه ایران را ندیده بودند و با زبان فارسی آشنایی نداشتند، پس از مصادره‏ی اموال، مجبور می‏شوند خانه و کاشانه خود را ترک کنند. 

در ماههای قبل از جنگ، برخی از تبلیغات برون مرزی مانند «پیامهای عربی که بعد از حمله‏ی ناراضیان مسلمان به مسجد اعظم مکه در نوامبر 79، مسلمان را به سرنگون کردن حکومتهای ارتجاعی، سرکوبگر و ضد اسلامی خلیج تشویق می‏کرد» و اظهارات برخی از مسئولان ایرانی در پاسخ به جنگ سرد موجود میان ایران و عراق مانند «اعلام آمادگی ایران برای جنگ علیه یک کشور معلوم الحال عرب» مورد سوء استفاده‏ی دستگاه تبلیغاتی عراق قرار گرفت و این دستگاه، با توسل به این اظهارات و بیانات، جمهوری اسلامی را در اذهان عامه‏ی مردم به عنوان کشوری با روحیه‏ی سلطه‏طلبی و جنگ‏افروزی معرفی کرد.

مسائل ساختگی «هدف قرار گرفتن شهرهای عراق توسط توپخانه‏ی ایران»و «تهاجم ایران به شط العرب» و رخدادهایی نظیر «بازپس گیری مناطق زین‏القوس و سیف سعد» ، «لغو قرارداد 1975» «و... همگی از موضوعات مهمی بودند که صدام و  دستگاه تبلیغاتی رژیم عراق ضمن پرداختن به آنها، به تبیین چهره‏ای منفی برای جمهوری اسلامی می‏پردازند. 

با شروع جنگ، عراق با خرید و به‏کارگیری شعرا، نویسندگان و روزنامه‏نگاران داخلی و خارجی، به‏کارگیری فیلمهای سینمایی (شیرین و وحشی، نبرد قادسیه و...)، فانتزی و کاریکاتوری، فیلمهای تلویزیونی، بهره‏برداری از ایرانیان فراری و برخی از اسرا، نشریات و... به طرح مسائلی پرداخت تا افکار عمومی مردم عراق را تحریک کند. برخی از این مسائل عبارتند از: 

«ایران در پی ایجاد یک امپراتوری فارسی است؛ ایران قصد تجاوز به سایر کشورهای عربی را دارد؛ ایران می‏خواهد بر کل خلیج عربی و کشتی‏رانی آن مسلط شود؛ ایران قصد غصب منابع طبیعی عراق را دارد؛ ایرانیها در صورت پیروزی، ثروت مردم عراق را چپاول خواهند کرد؛ ایرانیها پس از ورود به عراق همه جا را تخریب خواهند کرد؛ نظامیان ایرانی با تصرف عراق، زنها، بچه‏ها و پیرمردها را خواهند کشت؛ ایرانیها در صورت تصرف عراق به نوامیس مردم عراق تجاوز خواهند کرد؛ ارتش ایران قصد اسارت مردم عراق را دارد؛ ایرانیها وحشی هستند؛ ایرانیها احمق هستند؛ جمهوری اسلامی انقلاب کفر است؛ جمهوری اسلامی تنها پوششی از دین را دارد؛ ایران با اسرائیل رابطه دارد؛ ایران با امریکا رابطه دارد؛ ایرانیها اسلام را نمی‏شناسند؛ ایرانیها...»

به همین ترتیب، توجیه سیاسی ارتش عراق نیز با به نمایش گذاشتن فیلمها و عکسها، شایعه پردازیها، صدور ابلاغیه‏های رسمی (مبنی بر اینکه مثلا در حال حاضر، شیوه‏ی اسیرکشی ایرانیها قطع سر اسرا با اره‏های برقی است و...)، برگزاری جلسات توجیهی در خصوص رفتار ایرانیان با اسرا و پناهندگان عراقی و... اذهان نظامیان عراقی را نسبت به جمهوری اسلامی مشوب می‏سازد. برخی از این موضوعات عبارتند از: 

«ایرانیها خون اسرا را برای مجروحان خودشان می‏گیرند، ایرانیها اسرا را مثله می‏کنند، ایرانیها دست و پای اسرا را قطع و سپس آنها را رها می‏کنند؛ ایرانیها با رفتارهای ظالمانه‏ای که با اسرا دارند، موجب مرگ یا معلول شدن آنها می‏شوند؛ ایرانیها اسرا را با باطوم برقی می‏زنند و آنها را شبها روی برف و یخ نگه می‏دارند؛ ایرانیها اسرا را از سقف وارونه آویزان می‏کنند؛ ایرانیها با اسرا عمل لواط انجام می‏دهند؛ ایرانیها شلنگ آب را با شدت در دهان و... اسرا باز می‏کنند؛ ایرانیها به اسرا غذای کافی نمی‏دهند، ایرانیها اسرا را مجبور به ترک مذهبشان می‏کنند؛ ایرانیها از فعالیت صلیب سرخ برای اسرا جلوگیری می‏کنند؛ ایرانیها...»

حتی گاهی توجیه سیاسی با «مثله کردن جنازه‏ی سربازان عراقی و به معرض دید گذاشتن آنها» سعی می‏کند تا به تبلیغات خود عینیت ببخشد. 

لازم به تذکر است که دستگاههای تبلیغاتی استکبار جهانی، با قدری تفاوت، مجدانه چهره جمهوری اسلامی را مخدوش می‏ساختند. عصاره‏ی تبلیغات غرب در این زمینه را می‏توان در اظهارنظر زیر ملاحظه کرد: 

«روزنامه‏ی آلمانی زود دویچه زایتونگ، در شماره‏ی امروز خود می‏نویسد: ایران دیگر آن کشور مشهور و با قدرت و حافظ امنیت منطقه نیست. حکومت نامسئول (امام) خمینی که مشکلات هراس‏انگیزی در ارتش دارد و در سراسر ایران با مردم دست به گریبان است و همه جا دست به خنجر می‏زند و مانند جنون زده‏ها، می‏خواهد همه چیزهای سالم را فاسد کند، بدش نمی‏آید که مراکز نفتی ایران و عراق، دو صادر کننده‏ی بزرگ نفت، هر دو از بین برود. حتی بلاتکلیفی و آوارگی مردم منطقه و از بین رفتن مراکز صنعتی بخشهای عمومی و خصوصی، برای این حکومت مطرح نیست. رژیم مالیخولیایی (امام) خمینی مانند یک غده‏ی سرطانی منطقه را بیمار کرده است و موقعیت و سرنوشت خلیج فارس را بغرنج ساخته است. 

روزنامه آلمانی می‏افزاید به هر حال درگیری و کشمکشی که این روزها در منطقه خلیج فارس به وجود آمده، نشان می‏دهد که ایران دیگر از نظر سیاسی و اقتصادی آن کشور مطمئن و پابرجای پیشین نیست و تصمیماتی که دستگاه حاکم رژیم (امام) خمینی در زمینه‏ی سیاست خارجی می‏گیرد جز به هم ریختن ثبات و امنیت منطقه و بروز اغتشاش و هرج و مرج و قطع صدور نفت، نتیجه دیگری ندارد»

پی نوشتها:

1- خالد حسین النقیب، حزب بعث و جنگ، ج 1، سازمان تبلیغات اسلامی، ص 113

2- همان، ص 135

منبع: کتاب نگاهی به هشت سال جنگ تبلیغاتی

<font size="2"><span style="font-family: Tahoma;">New Page 8</span></font>

یاد آن حادثه‏ ی دردناک همیشه روح مرا آزرده می‏کند. اصلا جنگ محل اتفاقات غریبی است. نادیدنی‏ها را به آسانی می‏توانی ببینی. اگر ایمان به خدا نداشته باشی و نفهمی که در کدام جناح هستی - حق یا باطل - از نظر روانی ممکن است خیلی صدمه نبینی اما همین که فهمیدی در جناح باطل هستی و دستی تو را در مقابل حق قرار داده است آن وقت نه روز داری و نه شب.

کوچکترین حادثه ‏ای روحت را متزلزل می‏کند و مانند موریانه تو را از داخل می‏خورد و پوک می‏کند. صورت دوم مسئله در جهت عکس آنچه عرض کردم صادق است.

وقتی به من گفتند که شما برای مصاحبه آمده‏اید و بنا دارید آنچه در جبهه اتفاق افتاده است و فقط ما از آنها اطلاع داریم جمع آوری کنید و آنها را در تاریخ جنگ ثبت کنید و به نسل آینده تحویل بدهید خیلی خوشحال شدم.

یک مورد را که خودم شاهد بودم برایتان تعریف می‏کنم تا مردم دنیا بفهمند که مسلمانان وقتی با کفار جنگ کنند چون نصرت الهی پشت آنهاست پیروزند. ملل مسلمان نترسند و به ریسمان الهی چنگ بزنند. همان طور که خداوند بزرگ در قرآن کریم فرموده، پیروزی نصیب مسلمین خواهد شد.

حادثه ‏ای دیدم که روحم را به شدت جریحه ‏دار کرد و در واقع با دیدن آن قدرت ایمان را احساس کردم و دانستم چیزی نیستم و این یونیفورم نظامی فقط پوست شیر است که در آن دل موش می‏تپد. از این که مؤمن نبوده‏ام و تا به این سن کمتر توجه هم به خدا بوده است احساس شرم عمیقی در وجودم ریشه دوانده که امیدوارم با عبادت و خدمت بتوانم جبران کنم و گوش دلم را به آنچه که خداوند و ائمه‏ ی اطهار (علیهم‏السلام) گفته ‏اند باز کنم و نیروی ایمان را که آن روز از سرباز شما آموختم تقویت کنم.

من ستوان احتیاط هستم. مدتی واحد ما در جبهه ‏ی نوسود مستقر بود. بعد از آن به شوش آمد و من در این جبهه به اسارت رزمندگان اسلام درآمدم. آن حادثه در همین جبهه‏ ی نوسود اتفاق افتاد.


Image result for ‫اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی‬‎

روز سردی بود و درگیری نسبتا شدیدی جریان داشت. ظاهرا یک عملیات نفوذی موضعی از طرف شما می‏خواست صورت بگیرد که نشد زیرا آتش ما سنگین‏تر بود و توانست پیشروی نیروهای شما را متوقف کند. در این معرکه‏ی چند ساعته و کم ثمر، ما کشته و مجروح قابل توجهی دادیم. از تلفات شما خبر ندارم ولی یک پیرمرد بسیجی اسیر ما شد - با تمام تجهیزات. وقتی افراد متوجه این پیرمرد گشتند همه برای تماشا دورش جمع شدند. او را به یکدیگر نشان می‏دادند و مسخره می‏کردند. پیرمرد محاسن سفید و صورت استخوانی داشت. او با نگاه‏های نافذش افراد ما را وادار کرد دست از مسخره بازی بردارند. برای لحظه‏ای جمع ما و اسیر شما ساکت شدند. پیرمرد ایستاده بود و حرفی نمی‏زد. چند نفر آماده شدند او را به چادر فرماندهی ببرند. ناگهان پیرمرد زد زیر گریه. ما گمان کردیم که این گریه به علت ترس از ماست و چندتایی هم سعی کردند او را آرام کنند ولی او اجازه نداد.

یکی از ما که مختصری فارسی می‏دانست به پیرمرد گفت «چرا گریه می‏کنی؟ گریه نکن.» پیرمرد همان طور که ایستاده بود و قطرات اشک روی محاسن سفیدش می‏دوید با بغض گفت «من به قصد شهادت به جبهه آمدم، لیکن حالا تأسف می‏خورم که شهید نشدم.»

در این موقع یکی از افسران بعثی جلو آمد و کلت کمریش را روی شقیقه ‏ی پیرمرد جابه جا کرد. تصور سردی دهانه‏ ی کلت روی شقیقه‏ ی استخوانی پیرمرد برق از چشمان من جهاند. پیرمرد چشمانش را بست، وردی زیر لب گفت و آن افسر بعثی هم ماشه را چکاند.

این پیرمرد شما بود. این ایمان، قریب یک سال است مرا بیچاره کرده است!

منبع: کتاب اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی

New Page 8

در منقطه ‏ی عملیاتی، من فرمانده گروهان تانک بودم، موضع بسیار حساس ما در سرنوشت جنگ تأثیر به سزایی داشت و این اهمیت نظامی باعث شده بود که افسران هم متمرکز شوند و منطقه را با فرماندهی خود کاملا پوشش دهند تا کوچک‏ترین روزنه‏ای برای نفوذ نیروهای شما نباشد. این منطقه گذرگاه رقابیه بود. تلاش ما در این منطقه به نتیجه رسید. موفق شدیم نیروها را متمرکز کنیم و آرایش بدهیم و کنترل منطقه را در دست گیریم. همچنین مسافت زیادی را مین گذاری کردیم. سیم‏های خاردار نیز تعبیه شد. اینها به علاوه‏ی استحکامات نیرومندی که در منطقه به پا شده بود، در ما احساس امنیت کامل ایجاد می‏کرد. ما اطمینان داشتیم اگر نیروهای شما بخواهند در موضع ما نفوذ کنند نیاز به طرح و عملیات بسیار پیچیده و حساب شده‏ای دارند و باید متحمل تلفات و ضایعات سنگین شوند. به حساب ما امکان موفقیت ناچیز بود و تصرف گذرگاه رقابیه برایتان بسیار گران تمام می‏شد.

نقل و انتقالات نظامی به سهولت و سلامت انجام می‏گرفت و روحیه‏ی پرسنل از این بابت که در امان هستند متحول شده بود. انبوه مهمات جاسازی شده بود و در جای امن قرار داشت و این امر خود دلگرمی زیادی به ما می‏داد. همه‏ی اینها که برایتان گفتم پیروزی ما را مسجل می‏نمود و طبق محاسبات، نیروهای شما حتی قادر نبودند بیش از چند ساعت در مقابل ما ایستادگی کنند و در عین حال ما می‏دانستیم که شما حمله‏ ای در پیش دارید. از فرماندهان بالا دستور رسیده بود که پیشدستی کنیم و قبل از حمله‏ ی شما دست به کار شویم تا حمله‏ ی شما عقیم بماند.

ساعت دوزاده شب روز 17 / 3 / 1982 از فرماندهی کل، فرمان حمله صادر شد - یک حمله‏ی شدید و گسترده.

اهداف این حمله عقب راندن و نابود ساختن نیروهای شما در آن سوی رودخانه‏ ی کرخه، در منطقه‏ی شوش، و سیطره‏ی نیروهای ما بر کناره‏ی غربی این رودخانه بود، به اضافه‏ ی منهدم ساختن پل‏های شناور تعبیه شده توسط نیروهای شما و قطع کردن هرگونه کمک نظامی که از طریق بستان انجام می‏گرفت. سپس، بعد از پیروزی، استحکامات نیرومند در کناره‏های روخانه برپا می‏شد تا نیروهای شما را سرکوب و بر اساس طرح ریخته شده تا آن سوی رود به عقب نشینی وادار کنیم.

Image result for ‫اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی‬‎

همه‏ی نیروهای ما در آماده باش کامل به سر می‏بردند. راه‏هایی از میان میادین مین برای عبور نیروهای خودی باز شد و در شب 19 / 3 / 1982 یا 20 / 3 / 1982 - درست خاطرم نیست - یگان‏های ارتش ما حمله‏ی وسیع و سنگین خود را آغاز کردند.

در این حمله در آن موضعی که به ما مربوط می‏شد من فرماندهی تانک‏ها را بر عهده داشتم. لحظات اول به خوبی گذشت اما رفته رفته وضعیت تغییر کرد.

واحد تانک من در قسمت جلو و در پیشانی دو واحد تانک دیگر که در طرفین واحد قرار داشتند حرکت می‏کرد. فرمانده گروهان تانک دست چپ سروان... نام داشت. او افسر ورزیده‏ای بود که نزد من آموزش دیده بود. فرمانده سمت راست هم افسر قابلی بود. او به تازگی فرمانده گروهان تانک شده بود. این دو یگان به موازات هم در جناحین واحد من آرایش پیشروی داشت. فرمانده گردان، سرهنگ دوم... بود که با شخص صدام حسین روابط نزدیکی داشت - و هنوز در خدمت اوست. این سرهنگ در عملیات تلاش بسیار می‏کرد به هر قیمتی شده پیروزی کسب کند تا به این وسیله از رهبران حزب بعث مدال و نشان تشویقی دریافت کند.

شب حمله تانک‏های ما به سوی مواضع نیروهای شما به حرکت در آمدند. نیروهای پیاده وارد درگیری شدید شدند. پس از چند دقیقه من تلاش کردم به وسیله‏ی بی سیم جهت هماهنگی با واحدهای سمت چپ و راست تماس بگیرم. کسی نبود که جواب بدهد. هیچ ارتباطی برقرار نشد.

آن شب، ماه کمی دیر ظاهر می‏شد. هنگام ظاهر شدن با کمال حیرت دیدم که از سمت مغرب بالا می‏آید. پیش خود گفتم مگر چنین چیزی ممکن است! مطمئن بودم که اشتباه نمی‏کنم. آن شب، سوم ماه بود و من هم چند ماه بود در منطقه بودم ولی هیچ شبی چنین نبود.

نمی‏دانید چه لحظات عجیبی بر من گذشت. با خودم تکرار می‏کردم مگر امکان دارد ماه از مغرب ظاهر شود!»

دوباره سراغ بی سیم رفتم. تماس حاصل نمی‏شد. احساس می‏کردم گم شده‏ام. هیچ خبری از نیروهای طرفین نبود. ترس عجیبی در جانم افتاد. شاید این هم معجزه باشد. نمی‏دانم چطور شد که سوره‏ی فیل به ذهنم آمد. آن را تلاوت کردم. کمی تسکینم داد. نیروهای پیاده پیشروی مختصری کرده و متوقف شده بودند. من از تانک بیرون آمدم و برای بازدید از بقیه‏ی تانکها رفتم.

فقط یک تانک و یکی از پرسنل را دیدم. در تاریکی فریاد کشیدم «تو کی هستی؟»

گفت «من سروان... هستم «مرد، گروهانت کو؟ کجاست؟»

گفت «هیچ اطلاعی ندارم.»

گفتم «چگونه به این جا آمدی؟»

گفت «نمی‏دانم. همه‏ ی واحد گم شده است.»  

حالت غریبی داشت. چهره‏ اش از ترس رنگ باخته بود و با لکنت زبان از من پرسید «به من بگو چرا این ماه امشب این طور است؟»

مبهوت بود. دهانش باز مانده بود. گرد و غبار غلیظی همه تن او را پوشانده بود و با بغض و حالت گریه تکرار می‏کرد:

«برایم روشن کن که چگونه می‏شود ماه از سمت مغرب ظاهر شود؟ این چه طبیعتی است؟»

خستگی مفرط امانمان را بریده بود. همان جا روی خاکها نشستیم. برای این افسر حیرت زده حرف زدم. هر دو قدری تسکین پیدا کردیم. تا اینکه سرخی فجر گوشه‏ ی آسمان را رنگین کرد. اما وحشتمان مضاعف شد وقتی دیدیم که خورشید هم از مغرب طلوع می‏کند.

نزدیک بود از وحشت بمیریم. اما آیات قرآن به ما قدرت داد. دریافته بودیم که در موضع باطل هستیم و بر ذهنمان گذشت که همه‏ ی اینها اشارات الهی است به اینکه باید دست از جنگ برداریم.

ما گنگ و مبهوت روی خاک نشسته بودیم و نمی‏دانستیم چه کنیم. فقط آرزو می‏کردیم که کشته نشویم. آتش از هر طرف می‏بارید و نمی‏دانستیم که نیروهای خودی کجا هستند و نیروهای اسلام کجا. در همین حال واقعه‏ی عجیب دیگری لرزه بر اندام ما انداخت. ما خود را مواجه با سربازانی دیدیم که از روبرو می‏آمدند. و آنها سرباز نبودند، هیولا بودند، غول بودند. «ای خدای بزرگ، دیگر این غولها چه کسانی هستند که به طرف ما می‏آیند!» از جایمان تکان نخوردیم و حیرت زده به قد بلند این سربازان که بیشتر از ده متر بود خیره شدیم. کلاه بزرگی که بر سر داشتند ابهت زیادی به آنها داده بود و بر تارک کلاه آنان یک «الله اکبر» نور افشانی می‏کرد. من نمی‏توانستم خودم را از لرزیدن باز دارم. در تمام عمرم هرگز چنین چیزی ندیده بودم. آنها آرام با قدمهای سنگین پیش می‏آمدند و ما هر لحظه کوچک‏تر می‏شدیم. آنها به طرف دو تانک من و آن افسر آتش گشودند، هر دو تانک مثل ورقهای کتاب مچاله شدند، وقتی آنها نزدیک ما آمدند و ما را اسیر کردند دیدم که بچه‏ های کم سن و سال و با نشاطی هستند که نوار سبزی به پیشانی بسته‏اند. فقط همین.

منبع: کتاب اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی

<span><span style="font-family: Tahoma;">New Page 2</span></span>

وقوع انقلاب اسلامی در ایران یک بار دیگر زمینه چالش و درگیری میان ایران و عراق را مهیا ساخت. نظام سیاسی جدید در ایران که بر اساس اندیشه دینی و انقلابی پایه ریزی می‏شد، به طور طبیعی برای مسلمانان منطقه و عراق حامل پیام بود. از این رو عنصر ایدئولوژی خود به خود اختلافات فی ما بین دامن می‏زد. بدون توجه به ریشه‏ های قدیمی اختلاف مرزی بین عراق و ایران که سابق بر این موجب تنش‏ها و درگیری‏هایی گردیده بود، در این مرحله از تاریخ حیات دو کشور، صرف پیروزی انقلاب اسلامی با مضمون ایدئولوژی شیعی برای کشوری چون عراق با اکثریت مسلمانان شیعی می‏توانست مخاطره انگیز باشد 

پیروزی انقلاب اسلامی ایران تعادل قوا را در منطقه خلیج فارس به نفع عراق تغییر داد. سقوط شاه که ژاندارم غرب در خلیج فارس بود، خلأ قدرتی در منطقه خلیج فارس به وجود آورد. صدام حسین برای تثبیت نقش خود به عنوان ژاندارم جدید خلیج فارس در بهمن 1358 به انتشار منشور ملی اقدام کرد 

وی در این باره گفت: «به عقیده ما تعهد کشورهای خلیج (فارس) به این منشور به عنوان تعیین کننده چارچوب کل روابط فی ما بین، امنیت خلیج (فارس) را تأمین کند» 

از طرف دیگر عراق با دامن زدن به نگرانی بی‏مورد کشورهای خلیج فارس از انقلاب اسلامی ایران، توانست آن‏ها را به طرف خود جلب نموده و عراق را به عنوان تنها سپر دفاعی در مقابل انقلاب اسلامی ایران معرفی کند. سعدون حمادی در این زمینه طی نامه‏ای به سازمان ملل گفته است: اگر عراق سقوط کند، پس از آن تمام کشورهای خلیج عربی (فارس) سقوط خواهند کرد

صدام هنگامی که به قدرت رسید که اوضاع بین المللی و منطقه‏ای برای دست یابی به اهدافش کاملا مساعد بود، از نظر بین المللی، غرب در پی سرنگونی ژاندارم وفادار خود، محمد رضا پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی، منافع خود را بیش از پیش در خطر می‏دید. کشورهای منطقه نیز با خطر صدور انقلاب اسلامی ایران روبرو بودند. در این حال، دولت‏های منطقه و امریکا نیز بی‏میل نبودند که فردی چون صدام حسین، جمهوری اسلامی ایران را با ارتشی ضعیف و از هم پاشیده، وضعیت سیاسی متشنج و درگیر اختلافات داخلی، تنبیه نماید. افزون بر این، انعقاد قرارداد کمپ دیوید و انزوای سیاسی مصر و سادات در جهان عرب موجب شد که مصر (و نه فقط جمال عبدالناصر) نقش سنتی خود را به عنوان رهبر جهان عرب از دست بدهد و این موضوع، فرصت طلایی برای صدام فراهم نمود، تا عراق را جانشین مصر نماید

به طور خلاصه به نظر می‏رسید با توجه به شخصیت صدام، وقوع انقلاب اسلامی و سقوط رژیم شاه، شرایط منطقه‏ای خاورمیانه و جهان عرب و وضعیت روابط بین المللی شرایطی مساعد برای وقوع جنگ و تجاوز نیروهای بعثی عراق علیه ایران را فراهم می‏آورد و این «قادسیه صدام» امری اجتناب ناپذیر بود. صدام برای امتناع افکار عمومی عراق و جهان عرب که امضای قرارداد 1975 الجزایر را نشانه ضعف او در برابر قدرت ایران می‏دانستند، در اولین فرصت مناسب، قرارداد را لغو نمود. وی در سخن‏رانی‏هایش، پیش از جنگ و در جریان حمله به ایران، همواره تأکید می‏نمود که جنگ را برای لغو قرار داد الجزایر و استقرار دوباره حاکمیت عراق بر اروندرود شط العرب) آغاز کرده است

در تاریخ 19 شهریور 1359 دولت عراق آن قسمت از اراضی را که ادعا می‏نمود بر طبق موافقت نامه 1975 الجزایر باید به آن دولت مسترد می‏گردید، با توسل به زور به اشغال خود درآورد و اعلام نمودند که نیروهای عراق به مرزهای بین المللی رسیده‏اند اما اهداف واقعی و نهانی دولت بعثی عراق عبارت بود از اشغال بخش‏های عرب نشین ایران، تا جریان پان عربیسم منطقه، آن را حمله‏ای ایدئولوژیک به غیر عرب‏ها تعبیر نکند

هدف دوم، تسلط بر منابع انرژی و بالا بردن ریسک دفاع برای جمهوری اسلامی ایران و هدف سوم نیز این بود تا با حمله و تضعیف جمهوری اسلامی، اعتماد غرب را به طرف خود جلب نماید 

تجاوز نیروهای مسلح عراق به ایران با این توافق روشن صورت گرفت که به دلیل درهم ریختگی حاصل از انقلاب، بی‏انگیزه بودن ارتش و اعلام سران آن و همچنین قطع ارسال سلاح‏های غربی به ایران، طی همان هفته‏های اول با حملات سریع و برق آسای نیروهای عراقی به اتمام می‏رسد. اما آن چه که در پیش بینی دولت بعثی عراق و نیروهای غربی حامی آن‏ها لحاظ نشده بود هجوم سریع مردم به سوی جبهه ‏های نبرد و تصمیم به مقابله با این تجاوز آشکار بود. مزید بر این، دستگاه رهبری عراق و غرب هنوز به درک روشنی از ابعاد شخصیت رهبری انقلاب اسلامی به خصوص سازش ناپذیری و جسارت ایشان پی نبرده بودند، دو عاملی که پیروزی انقلاب اسلامی و هدایت جنگ تا مراحل نهایی مرهون آن‏ها بود. لذا با اعلام تصمیم حضرت امام (ره) مبنی بر لزوم مقاومت و بیرون راندن دشمن از سرزمین اسلامی و نام گذاری این جنگ به نام جنگ اسلام و کفر، هجوم مردم به جبهه‏ ها آغاز شد

منبع: کتاب بررسی مراحل و تحولات جنگ 

X