سلامتروندی، فکریه - ارومیه
کیست آنکه عاشقانه پر گشود
در کران این فضای پر ز دود
او که با نگاه پر ز مهر خویش
تیرگی ز قلب آسمان زدود
کیست آنکه تشنه را شراب داد
زندگی ساده را جواب داد
کیست آنکه روز و شب هزار بار
بر نهال تشنهی دل آب داد
او که میتپد دلم برای او
او که ماندهام در ابتدای او
گامهای کال ما نمیرسد
لحظهای به گرد و خاک پای او
اوست مهربان چراغ این زمان
اوست مهر روشنی در آسمان
صد فرشته عاشقانه داد زد
اوست شمع پاک و نور جاودان
منبع: کتاب زخم سیب
سبزى و باهجوم خزان گم نمیشوی
نورى که در عبور زمان گم نمیشوی
پنداشتند مرگ تو پایان نام توست
اما بدان ز باورمان گم نمیشوی
مثل عبور ثانیهها، مثل زندگی
یک لحظه از وراى جهان گم نمیشوی
با آنکه زخم خوردهى شام شقاوتی
اى صبح! اى سپیده، زجان گم نمیشوی
نام تو وسعتیست پر از آبروى عشق
باور کن اى همیشه عیان! گم نمیشوی
در قلب آنکه عاشق نام بلند توست
اى آبروى هر دو جهان گم نمیشوی
سلیمانی، پیمان - کرمانشاه
به چشمهایی که هنوز منتظرند
آورده است پیکرت را باد
و نامههای آخرت را باد
و پخش کرده در دل خانه
بوی غریب سنگرت را باد
تونیستی و هدیه خواهد داد
رزهای بین دفترت را باد
تو نیستی و پاک خواهد کرد
چشمهای خیس دخترت را باد
تو نیستی، و باز میپیچد
چادر نماز مادرت را باد
نه! نه! تو نیستی، نمیدانی
پر کرده است سنگرت را باد
منبع: کتاب زخم سیب
سلامت روندی، فکریه - ارومیه
وقتی تو نیستی همهمان گریه میکنیم
مانند چشمههای روان گریه میکنیم
بانو کدام فاجعه پشت تو را شکست
کاین گونه ما بدون امان گریه میکنیم
نفرین به خاک باد، نشان تو را ربود
بعد از تو ما بدون نشان گریه میکنیم
در جستجوی قبر تو عمری است دربهدر
همراه ابرهای جهان گریه میکنیم
بانو! چگونه شرح دهم غربت تو را
چون شرح غربتت نتوان گریه میکنیم
چشمان خویش باز کن ای خاک سرد درد
ما را ببین چگونه چسان گریه میکنیم
منبع: کتاب زخم سیب
سپیدنامه، بهروز - ایلام
ساقیا در ساغرم آتش بریز
هیمهای در شعلهی سرکش بریز
بادهای از خمرههای آتشین
خرمن دلدادگی را خوشه چین
بادهای مرد افکن و هنگامه خیز
در دلم تاانتهای جور ریز
جرعهای زآن رطلهای سرخ و تلخ
شعلهای از اشتیاق شیخ بلخ
حالتی از حالت رندان رحیق
گردی از دامان مردان طریق
بادهای از چشم بیماران دوست
زآنکه میگفتی ز عیاران نکوست
ساقیا از حلقه و تکرارها
شانهها و مستی دیوارها
اشتیاق دکهی دیوانگی
محتسبها و شراب خانگی
جرعهنوشان رحیق آفتاب
شعلهپوشان طریق التهاب
نعره و پیمانههای واژگون
گرمی چشمان و هذیان جنون
از سماع گرم دستان و سبو
با من خلوتنشین مست گو
از قلندرهای بینام و نشان
ماندهام درمانده از توصیفشان
شعله میزد نینوا از نایشان
کربلا در کوله پشتیهایشان
باز میشد با مفاتیحالجنان
چشمشان تا بیکران آسمان
دشت بود و التهابی آتشین
جا نمازی پاره در میدان مین
عالمی مبهوت ماند از کارشان
وز صدای سرخ آتشبارشان
منبع: کتاب زخم سیب
سالکنیا، فرزاد -تهران
چه روبهروی سیاهی دارد این پنجره
پشت هراس آوارهای مکرر
مشقهای ننوشته در باد
میزهای شکسته
تختهای سیاه
بیقرار نوشتن از سرباز
و زمینی
آبستن پرواز
چه طلوع سرخی دارد این آسمان
با کبوترانی که از شرجی آوازی دور بر میگردند
نگاهشان پر از پرنده و پرواز است
حتما به یاد میآورند
که از همین آسمان پر ستاره
باران پر میبارید
و پرواز چه ساده بر زمین نشست
چه روبهروی سپیدی دارد این آینه
این خاطرات دور.
منبع: کتاب زخم سیب