سپیدنامه، بهروز - ایلام
ساقیا در ساغرم آتش بریز
هیمهای در شعلهی سرکش بریز
بادهای از خمرههای آتشین
خرمن دلدادگی را خوشه چین
بادهای مرد افکن و هنگامه خیز
در دلم تاانتهای جور ریز
جرعهای زآن رطلهای سرخ و تلخ
شعلهای از اشتیاق شیخ بلخ
حالتی از حالت رندان رحیق
گردی از دامان مردان طریق
بادهای از چشم بیماران دوست
زآنکه میگفتی ز عیاران نکوست
ساقیا از حلقه و تکرارها
شانهها و مستی دیوارها
اشتیاق دکهی دیوانگی
محتسبها و شراب خانگی
جرعهنوشان رحیق آفتاب
شعلهپوشان طریق التهاب
نعره و پیمانههای واژگون
گرمی چشمان و هذیان جنون
از سماع گرم دستان و سبو
با من خلوتنشین مست گو
از قلندرهای بینام و نشان
ماندهام درمانده از توصیفشان
شعله میزد نینوا از نایشان
کربلا در کوله پشتیهایشان
باز میشد با مفاتیحالجنان
چشمشان تا بیکران آسمان
دشت بود و التهابی آتشین
جا نمازی پاره در میدان مین
عالمی مبهوت ماند از کارشان
وز صدای سرخ آتشبارشان
منبع: کتاب زخم سیب