به رغم ملاقاتهای دیپلماتیک میان مقامات بلندپایهی امریکا و عراق در آستانهی جنگ، امریکا در سال 1980 با هر دو کشور ایران و عراق، روابط دیپلماتیک رسمی نداشت. امریکاییان در ظاهر میگفتند: «مادامی که خونریزی میان ایران و عراق بر متحدان منطقهای آنان تأثیر نگذاشته یا موازنهی قوا را دگرگون نکرده باشد، این جنگ برای امریکا کوچکترین و کمترین اهمیتی ندارد». اما واقعیت غیر از این بود؛ چرا که امریکا نسبت به این جنگ بیتوجه نبود و در آغاز، ادامه و طولانی شدن جنگ، فرصتهای طلایی و مثبتی را پیش روی خود میدید. زمانی که ریگان به ریاست جمهوری امریکا رسید، موادی را با نام متمم ریگان، به دکترین کارتر افزود و در مصاحبهای مطبوعاتی اعلام کرد: «ما اجازه نخواهیم داد، عربستان سعودی نیز ایران دیگری شود». این متمم سیاستهای جدیدی را معرفی نکرد، بلکه آنچه را که همواره، خط مشی دولت امریکا بود، به روشنی و صراحت تبیین کرد . نیکسون در اهداف سیاست خارجی امریکا و حمایت از کشورهای منطقه، چنین گفت: «شکست عراق به سلطهی بنیادگرایی ایران بر کشورهای حاشیهی جنوبی خلیجفارس و منطقه منجر میشود». در واقع، امریکا سقوط عراق را در این جنگ، تنها شکست یک کشور تلقی نمیکرد، بلکه معتقد بود: «اگر عراق سقوط کند، پس از آن، تمام کشورهای خلیجفارس سقوط خواهند کرد» هر چند در اوایل جنگ، امریکا میکوشید، به ظاهر، خود را بیطرف نشان دهد، اما این سیاست با آشکار شدن برتریهای ایران در جنگ (به ویژه پیروزیهای بزرگ ایران در اواخر سال 1360 و بهار سال 1361) تغییر کرد و امریکا با موضوع جنگ، حساستر برخورد نمود و اعلام کرد که نگران آن است که ایران عراق را شکست دهد و درنتیجه، حکومت عربستان سعودی و شیخنشینان خلیجفارس متزلزل شود. در این مورد، وزیر دفاع امریکا گفت: «کشورش هر زمان که صلاح بداند، از دوستان عرب خود در این جنگ پشتیبانی خواهد کرد». اعراب نیز با سوءظن به ایران نگاه میکردند و معتقد بودند که ایران در صورت پیروزی در جنگ، با داشتن بیشترین سواحل و بیشترین جمعیت در منطقهی خلیجفارس و نیز پیشینهی تاریخی طولانی به عنوان قدرتی منطقهای به کانون حرکتهای انقلابی تبدیل میشود، بنابراین، باید مانع از پیروزی این کشور شد. اینجا بود که مسیر امریکا و عراق کاملا یکی شد و آنها دوستان و منافع مشترکی را برای خود در منطقه ترسیم میکردند. در شرایطی که امریکا قدرت بزرگ حافظ وضع موجود بود، عراق به صورت پاسدار بالفعل حفظ وضع موجود در منطقه درآمد و دوستان امریکا، یعنی اسرائیل، ترکیه، مصر، اردن، عربستان سعودی نیز، طرفدار وضع موجود شدند و هیچ یک از آنها ایدئولوژی تغییر ریشهای یا تجدیدنظر بنیادینی را در موازنهی منطقهای قدرت در سر نداشتند. بدین ترتیب، عراق بهترین گزینه برای مهار ایران و در نتیجه، حفاظت از کشورهای حوزهی خلیجفارس و وضع موجود بود. به همین دلیل، نیز آمادهی حمله به ایران شد تا با شیوهی نظامی، مانع از گسترش و صدور انقلاب شود؛ چرا که روش نظامی آخرین گزینهی مهار ایران به حساب میآمد. بدین ترتیب، موازنهی قوا در منطقه مجددا، به سود امریکا برقرار میشد. ساختار روابط کشورهای خلیجفارس و امریکا را میتوان بر اساس طیف زیر توصیف کرد که از همکاری نزدیک در یک بلوک و ساختار تا منازعهی نظامی شدید و جنگ را دربر میگیرد:
منبع: کتاب اهداف آمریکا در جنگ ایران و عراق
از آنجا که امریکا امنیت کشتیرانی در خلیجفارس و تداوم جریان صدور نفت در آن را از اهداف حیاتی خود تلقی میکرد و به خطر افتادن آن را پذیرفتنی نمیدانست، گسترش جنگ به خلیجفارس از سوی عراق و آغاز جنگ نفتکشها مداخلهی بیشتر واشنگتن را در منطقه موجب شد. در واقع، این کشور به بهانهی اسکورت نفتکشهای کویتی بزرگترین ناوگان جنگی خود را در خلیجفارس مستقر کرد.
دولت ریگان ادعا میکرد که پرچمهای مصلحتی امریکا روی کشتیهای کویتی با هدف محافظت از جریان صدور نفت صورت میگیرد. این دولت هشدار میداد که هر گونه وقفهی طولانی در عرضهی نفت خلیجفارس افزایش نجومی قیمتها را در پی دارد.
طی سالهای 1981 - 1987 (سالی که امریکا قصد خود را مبنی بر نصب پرچمهایش روی کشتیهای کویتی اعلام کرد)، ایران نود کشتی را هدف حمله قرار داد و در زمانی کمتر از یک سال پس از اعلام قصد امریکا، ایران به 126 کشتی حمله کرد. همان گونه که تحقیق کنگره نشان داده بود، در آن زمان، کشتیرانی در خلیجفارس از زمانی که امریکا هنوز، ناوگان خود را در آبهای منطقه مستقر نکرده بود، خطرناکتر بود. در واقع، امریکا از بسته شدن تنگهی هرمز از سوی ایران احساس نگرانی میکرد. هر چند در سال پایانی جنگ، ایران کشتیهای بیشتری را هدف قرار داد، اما این موضوع را نمیتوان با قطعیت اعلام کرد که اگر امریکا به خلیجفارس وارد نمیشد، دو طرف جنگ کشتیهای بیشتری را هدف حمله قرار نمیدادند.
در سال 1360، عراق جنگ نفتکشها را در خلیجفارس آغاز کرد؛ جنگی که آن را بدون اقدام مشابهی از سوی ایران تا سال 1363 ادامه داد. بیست ماه بعد (1363)، زمانی که عراق میزان، سرعت و گسترهی حملات خود را علیه نفتکشها افزایش داد، سرانجام، ایران درصدد نشان دادن واکنش برآمدن و بدین ترتیب،جنگ نفتکشها ابعاد وسیعتری یافت. در این میان، امریکا به طور یک طرفه و به ضرر ایران، وارد معرکه شد. هدف عمدهی این کشور افزون بر فشار آوردن به ایران برای پذیرش قطعنامهی 598 و برقراری صلح، ایجاد ثبات در حمل و نقل نفت بود.
منبع: کتاب اهداف آمریکا در جنگ ایران و عراق
صدام هنگامی به قدرت رسید که اوضاع بینالمللی و منطقهای برای دست یابی به اهدافش کاملا مساعد بود؛ از نظر بین المللی، غرب در پی سرنگونی ژاندارم وفادار خود، محمدرضا پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی، منافع خود را بیش از پیش در خطر میدید. کشورهای منطقه نیز با خطر صدور انقلاب اسلامی ایران رو به رو بودند.
از نظر داخلی، صدام با قساوت و بی رحمی، پایههای قدرت خود را تثبیت میکرد و قصد داشت با درآمد هنگفت نفت و ارتشی آماده و مجهز و همچنین، منابع نظامی و مالی رو به رشد(28 میلیارد دلار ذخیره ارزی)، عقده جاه طلبی بی حد و حصر خود را هر چه بیشتر ارضا کند.
در این حال، دولتهای منطقه و امریکا نیز بی میل نبودند که فردی همچون صدام، جمهوری اسلامی ایران را که با ارتشی ضعیف و از هم پاشیده، وضعیت سیاسی متشنجی داشت و درگیر اختلافات داخلی بود، تنبیه کنند. افزون بر این، انعقاد قرار داد کمپ دیوید و انزوای سیاسی مصر و سادات در جهان عرب موجب شد که مصر - و نه فقط جمال عبدالناصر - نقش سنتی خود را به عنوان رهبر جهان عرب از دست بدهد و این موضوع، فرصتی طلایی برای صدام فراهم کرد تا عراق را جانشین مصر کند. از سوی دیگر، انقلاب اسلامی ایران و شعارهای آن، که محتوای ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی شدیدی داشت، رقیبی برای ایدئولوژی بعثی عراق و شعارهای آن در جهان عرب محسوب میشد.
در چنین شرایطی و با در نظر گرفتن شخصیت صدام و انگیزه جاه طلبی و خود بزرگ بینی وی که در پی گسترش قدرت و حوزه نفوذ خود به خارج از عراق بود، حمله به ایران مناسبترین وسیله برای تامین هم زمان این اهداف به شمار میرفت.
به نظر صدام - با توجه به درکی که از توازن قوا میان عراق و ایران داشت - حمله به ایران سریع و قاطع و کوتاه مدت بود، نه جنگی طولانی و چند ساله،. به عقیده وی، ارتش عراق در مدت کوتاهی میتوانست ایران را به سختی شکست داده و اهداف پیش بینی شده خود را تأمین کند. بدین ترتیب، صدام قصد داشت با پیروزی چشم گیر و قاطع نظامی بر ایران، اهداف دیگر خود را تأمین کند.
منبع: کتاب بررسی علل وقوع جنگ ایران و عراق
به نظر میرسد آغاز حکومت ریگان، با تلاش برای پاسداری و حمایت از حوزههای نفوذ امریکا در سراسر جهان، با اتکا به مشارکت گستردهی توان نظامی این کشور، مورد توجه قرار گرفت. مطابق سناریوی ریگان، اسرائیل، ژاندارم جدید امریکا برای برقراری ثبات در منطقهی خاورمیانه، موقعیت شاه ایران را پر میکرد که در دولت کیسینجر - نیکسون ژاندارم امریکا در منطقه بود و با وقوع انقلاب اسلامی ایران از بین رفته بود
مطابق منطق استراتژیکی الکساندر هیگ: «ایالات متحده باید از رژیم صهیونیستی در جریان تعقیب سیاستهای غیرقانونی و وقیحانهاش در لبنان و سرزمینهای اشغالی به منزلهی پیامد جنگهای 1967 و 1973 حمایت کامل به عمل میآورد. این حمایت با برتری کامل نظامی اسرائیل نسبت به هر دولت عرب یا اتحادی از آنها، به جز دولت مصر متناسب بود که از رهگذر معاهدهی صلح با اسرائیل در سال 1979 به گونهی مؤثری بیطرف شده بود. البته، اولویت این طرح به دلیل تحولات عمدهی دیگر منطقهی خلیجفارس، مانند آغاز جنگ ایران و عراق و حملهی شوروی به افغانستان از بین رفت و تلاش شد تا عراق در اجرا و تحقق استراتژی امنیتی امریکا نقشی کلیدی را ایفا کند؛ زیرا، از نظر محافل تصمیمگیری امریکا، عراق از توان کافی برای بازداشتن ایران انقلابی در متزلزل کردن همسایگان خود برخوردار بود و از نظر استراتژیکی، مهم؛ ثروتمند؛ محافظهکار؛ و موافق غرب محسوب میشد»
در این فاصله، ریگان تصمیم گرفت سربازان نیروهای واکنش سریع را برای استقرار در بخش شرقی صحرای سینا بعد از عقبنشینی اسرائیل در 25 ماه آوریل سال 1982، از 82 لشکر هوابرد به 101 لشکر افزایش دهد. بااین حال، صلح بین مصر و اسرائیل نباید به جنبههای غیرقانونی و دخالت نظامی امریکا در خلیجفارس ربط داده میشد. با وجود این، دولت
بگین برای جلب حمایت امریکا از طرح اسرائیل در تهاجم به لبنان در تابستان سال 1982 به منظور نابودی آشکار سازمان آزادیبخش فلسطین و در پی آن، تحکیم بیشتر اشغال نظامی کرانهی باختری، ماهرانه دیدگاهها و سیاستهای هیگ را به کار بست. تهاجم اسرائیل به لبنان با این انگیزه انجام شد که زمینهای برای ضمیمهسازی تدریجی بالفعل (دوفاکتو) کرانهی باختری فراهم آید؛ امری که با بیشتر اصول اساسی حقوق بینالملل، آشکارا تعارض داشت.
تجاوز عراق به ایران و حمایت امریکا از آن، عملا، محیط امنی را برای رژیم اسرائیل پدید آورد و موجب شد تا این رژیم با آسودگی بیشتر در پی اعمال سیاستهای منطقهای خود برآید. از نظر اسرائیل، تداوم جنگ به معنای تضعیف دو دشمن خود، یعنی ایران انقلابی و عراق بعثی بود. طی این جنگ، اسرائیل با اطمینان از ناتوانی دولتهای عرب از جمله عراق برای اقدام متقابل، به خود جرئت داد تا نیروگاه اتمی اوسیراک عراق را در سال 1982 بمباران و نابود کند. بدین ترتیب، اسرائیل مانع از تجهیز عراق به چنین سلاحی شد و اطمینان یافت که عراق در صورت رویارویی مستقیم یا غیرمستقیم با اسرائیل چنین سلاحی ندارد.
دوم اینکه، جنگ ایران و عراق فرصت مناسبی را برای اسرائیل پدید آورد تا این کشور برای تضعیف امل و دیگر گروههای مبارز لبنان، که مورد حمایت ایران و سوریه بودند، به جنوب لبنان حمله کند. بدین ترتیب، سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف)، به طور وسیعی در خاک لبنان قلع و قمع شد و اسرائیل کرانهی باختری را به صورت دوفاکتو ضمیمهی خاک خود کرد.
در سایهی اقدام عراق در تحمیل جنگ به ایران، امنیت اسرائیل به منزله یکی از اهداف منطقهای امریکا به نحو چشمگیری تأمین شد. در این جنگ، عراق برای تأمین مخارج نظامی خود از یک طرف حاضر شد که به کشورهای محافظهکار منطقه و حتی امریکا به طور درخور توجه و ملموسی نزدیک شود؛ اقدامی که برای اجرای آن ناگزیر باید از آرمانهای حزب بعث، که دشمنی با اسرائیل یکی از آنها بود، عدول میکرد. افزون بر این، عراق در این هشت سال، با تمام حمایتهایی که از او شد، به اندازهای وابسته، خسته،، مقروض و ضعیف شده بود که دیگر نمیتوانست با اسرائیل رودررو شود.
از سوی دیگر، عراق انقلاب اسلامی ایران را که حمایت از مردم فلسطین از نخستین اهداف آن محسوب میشد، در جنگی طولانی و فرسایشی درگیر کرد و عملا، توان آن را برای مقابله با اسرائیل تحلیل برد. بدین ترتیب، نیروهای ایرانی حاضر در لبنان و سوریه به ایران بازگشتند و در جبههی جنگ علیه عراق فعال شدند. استدلال رهبران ایران این بود که عراق مانع از رسیدن نیروهای ایرانی به جبههی اصلی جهان اسلام است؛ بنابراین، شعار معروف راه قدس از کربلا میگذرد، به صورت راهنمای سیاست ایران درآمد. بدین ترتیب، در نتیجهی اقدام تجاوزکارانهی عراق در آغاز جنگ، اسرائیل از تهدید این دو کشور مسلمان آسودهخاطر شد و فراغتی به دست آورد تا به اهداف منطقهای خود بپردازد و امنیتش را نه تنها طی جنگ ایران و عراق، بلکه طی سالهای بعد از آن نیز تأمین کند.
منبع: کتاب اهداف آمریکا در جنگ ایران و عراق