حالا در چادر دستهها و گردانها و واحدهای رزمی سخن از عملیات است. خصوصا اینکه قرار است امروز تجهیزات و سلاح هم تحویل بگیریم.
پیک گروهان به جلوی چادر میآید و میگوید: « برادران ساعت 10 به خط بشن! »
به ساعت نگاه میکنی، هنوز یک ربع وقت داری. میتوانی کتابی بخوانی و یا از چادر خارج شوی و کمی قدم بزنی. البته بعد از آن همه دویدن بد نیست کمی پایت را دراز کنی و چشمهایت را روی هم بگذاری. خسته شدهای، ولی مهم نیست و باید برای رسیدن به هدف تحمل کرد. هر ساعت برنامه داری. از صبح که برمیخیزی تا انتهای شب آمادهی کار و رزمی و حتی خودت در اوقات بیکاری و استراحت به سراغ ورزش و کارهای اضافی میروی و دیگر نمیتوانی بیکار و بیهوده باشی.
از چند لحظه قبل بچهها به بیرون چادرها آمدهاند. پوتینها را به پا میکنند. لباسهایشان را مرتب کرده و در جلوی چادر به صف میشوند. رأس ساعت 10 صدای مسئول دسته بچهها را به خود میخواند:
- از جلو نظام، خبردار!
- دوباره از جلو نظام، خبردار! -
هر سه دسته به خط شدهاند. سپس به محل گروهان میروند و در جلوی چادر گروهان به یکدیگر میپیوندند. مسئول گروهان به جلوی صف میآید و از بچهها میخواهد که به روی پایشان بنشینند. وقتی که همه نشستند مسئول گروهان لب به سخن میگشاید:
« اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. سلام بر روح الله و درود بر شهیدان. همانطور که اطلاع دارید قرار است امروز تجهیزات و سلاح تحویل بگیریم. مدتی است که از پادگان خارج شده و به این اردوگاه آمدهایم. حالا باید تجهیزات کامل بگیریم و از این به بعد با آنها کار کنیم تا در عملیات دچار اشکال نشویم. پس خوب دقت کنید، بعد از اینکه تجهیزات را تحویل گرفتید، آنها را مرتب کنید و از این به بعد با تجهیزات به خط شوید.
هرکس تجهیزات مربوط به رستهی خود را تحویل بگیرد و مواظب باشد که خراب نباشد و اگر اشکال داشت در همانجا به تسلیحات و تدارکات تحویل بدهد و آن را تعویض کند. حالا دستهی یک میرود و تجهیزات تحویل میگیرد و وقتی تمام شد دسته دوم، و بعد دسته سوم. »
اول آرپیجیزنها جلو میروند و قبضه آرپیجی و کولهپشتی و وسایل انفرادی را تحویل میگیرند. بعد کمک آرپیجیزنها. سپس تیربارچیها و بعد هم تکتیراندازها، کلاش (کلاشینکف) تحویل میگیرند. البته در هر دسته چند نفری هم هستند که سلاح ندارند. مانند امدادگر و حمل مجروح. آنها تجهیزات انفرادی را تحویل میگیرند و میروند به چادر. تا حدود ظهر همهی نیروهای گردان تجهیزات و تسلیحات انفرادی را تحویل میگیرند و میروند به چادر. و تا آخرین ساعات روز مشغول تمیز کردن اسلحه و مرتب کردن بند حمایل و فانسقه و جیب خشاب و کولهپشتی و کیسهی امداد و ماسک شیمیایی و... میشوند. حالا اردوگاه کاملا نظامی شده، چادرها دیدنی است. از در و دیوارهایشان وسایل آویزان است.
قبلا وقتی از میان چادر عبور میکردی فقط ممکن بود سرت به فانوس چادر برخورد کند، ولی حالا تمام اسلحهها و تجهیزات سرت را نشانه گرفتهاند. فضای چادرها محدود شده و کمبود جا کاملا محسوس است. در میان محوطه هم بچهها با تجهیزات این طرف و آن طرف میروند. میخواهند عادت کنند. هر از چند گاهی میایستند و وسایل را جابهجا میکنند. عدهای از آنها نخ و سوزن در دست گرفته و وسایل را محکم میکنند، عدهای دیگر نیز از کش استفاده میکنند.
بعدازظهر ناگهان صدای شلیک یک تیر از یکی از چادرها به گوش میرسد. عدهای سراسیمه و نگران به بیرون از چادر میآیند و در اردوگاه چشم میاندازند. چیزی مشخص نیست. اما جلوی چادر دسته سه گروهان دو حرکتهایی هست. احتمالا از آنجا تیراندازی شده. خوب از این اتفاقها میافتد. گاهی اوقات نیروها فشنگ گیر میآورند و برای امتحان کردن اسلحه و یا خوشمزگی اقدام به تیراندازی میکنند.
اما کار بسیار جدی است و شوخی بردار نیست و کسی حق ندارد، با وسیلهی خطرناک بازی کند. چند لحظه بعد یک نیرو توسط مسئول گروهان تنبیه میشود و در گوشهای از گردان سینهخیز برده میشود.
اگر قرار باشد هر نیرویی یک چنین کاری بکند، باید منتظر تلفات جانی بیمورد باشیم، پس بهتر است از همان ابتدا با این تخلفها برخورد شود. اگر چه نیروها بسیجی و داوطلباند، ولی مقررات حاکم بر اردوگاه باید کاملا رعایت شود، مخصوصا مسائلی که مربوط به حفظ و نگهداری سلاح و مهمات میشود.
صبح فردا خیل عظیم نیروهای باایمان و مسلح، زمین صبحگاه گردان را زینت میبخشند و صلابت و هیبت خود را به نمایش میگذارند. همه آمادهاند. همه مجهزند. گویی واقعا بوی عملیات میآید. وقتی گروهان حرکت میکند صدای برخورد تجهیزات و اسلحهها نشان میدهد که نیروها هنوز به این وسایل اضافی عادت نکردهاند. باید مدتی بگذرد تا نیروها وجود آنها را جزئی از
خودشان بدانند و براحتی آنها را حمل کنند. البته نادیده نباید گرفت که تعداد تجهیزات خیلی زیاد است. خصوصا کیسهی ماسک ضدشیمیایی حسابی اذیت میکند. بعضی از نیروها که دارای جثهای ضعیف و لاغرند، در بستن تمام تجهیزات دچار مشکل میشوند و مجبورند به گونهای خاص آنها را دور کمر باریک و نحیف خود جای دهند. ولی تعداد از بچهها هم ما شاء الله تازه شکل و قیافه میگیرند و خیلی سرحال و خوش قد و بالا تمام وسایل را از خود آویزان میکنند و مثل کماندوها ژست هم میگیرند.
اما به هر حال باید عادت کرد. اینها وسایلی است که باید با خود به عملیات ببری و از آنها استفاده کنی. خصوصا همان کیسهی ضدشیمیایی را. یک ماسک و یک فیلتر.
چند روز بعد نیروها کمتر احساس خستگی میکنند. کمکم به تجهیزات و تسلیحات عادت کردهاند و هر کس به مرور زمان متوجه شده که باید چگونه تجهیزات را خوب و سریع ببندد و اسلحه را چگونه حمل کند تا زیاد اذیت نشود.
چادر تسلیحات و تدارکات نیز خالی از مشتری نیست و هر روز چند نفری برای تعویض و یا تعمیر وسایل به آنجا مراجعه میکنند.
شب است. پس از ادای نماز جماعت مغرب و عشا در اکثر چادرها جمع دوستانه و برادرانه تشکیل شده است. معمولا در هر دسته پیرمردها. نقل مجلس میشوند. در اینجا هم بزرگترها با بچهها صحبت میکنند. هر کس سخنی میگوید. عدهای از تجربههای عملیات قبلی و عدهای هم از اتفاقات اردوگاه و سایر گردانها و واحدهای لشکر. اما همهی حرفها به حملهی آینده ختم میشود. یکی از منطقه احتمالی در جنوب و دیگری در غرب سخن میگوید. یکی دیگر از نام عملیات و از لشکرهای دشمن...
ساعتهای آخر شب صدای سورهی « واقعه » از تمام چادرها شنیده میشود. این عادت قریب به اتفاق نیروهاست که قبل از خواب سورهی « واقعه » میخوانند.
یکی میخواند و دیگران او را همراهی میکنند. در آخرین لحظهها جلوی منبع آب، بچهها مشغول مسواک زدن و وضوگرفتن میشوند و سپس فانوس چادرها یکی یکی خاموش میشود. اردوگاه خاموش میشود. تمام نیروها به خواب میروند و سکوت همهجا را میپوشاند.
حالا به خود نگاه کن. تو در این سیاهی شب چه میخواهی؟ چه میگویی؟ چه میکنی؟ کجا میروی؟ اینجا اردوگاه اسلام است. سپاهیان اسلام در خوابی موقت توأم با هوشیاری و آگاهی فرورفتهاند. همه مجهز و آماده. آیا تو نیز آماده شدهای؟ آیا تصمیم داری تا پایان همراه این قافله باشی. تو میدانی که این کارون بزودی باید وارد معرکه جنگ شود و امتحان خود پس بدهد. آیا آمادهای در راه خدا فدا شوی. آیا دل داری صدای مهیب انفجار را تحمل کنی. آیا خون دیدن برای تو سخت نیست؟ تحمل دیدار اجساد شهدا و کشته شدگان طاقت میخواهد. کجایی؟ میدان نبرد نزدیک است. در این معرکه خیلیها جان باختهاند و در همین لحظه دهها گلوله بر زمین جبهه میخورد و شاید عزیزی غرق به خون جان بدهد. چه میخواهی؟ کار سخت است. شوخی بردار نیست. نمیتوان با احساسات به استقبالش رفت. سکوت اردوگاه را خوب به خاطر بسپار. تاریکی را نیز. باید در همین سکوت و تاریکی با تمام التهاب و هیجانش به سوی دشمن بروی. هیچ چیزی همراه تو نیست جز یاد و ذکر خدا. فقط هدفی مقدس میتواند تو را به جلو ببرد. فقط عشق و توسل تو را یاری خواهد کرد.
منبع: کتاب استقامت در مسیر