معرفی وبلاگ
ما باید این توجه را هیچوقت از خود بیرون نکنیم، از مغز خود بیرون نکنیم که ما بندگان خدا هستیم و در راه او و در سبیل او حرکت می کنیم و پیشروی می کنیم. اگر شهادت نصیب شد، سعادت است و اگر پیروزی نصیب شد سعادت است. حضرت امام خمینی (ره)
دسته
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 390003
تعداد نوشته ها : 139
تعداد نظرات : 14
Rss
طراح قالب
GraphistThem244

 
حالا در چادر دسته‏ها و گردانها و واحدهای رزمی سخن از عملیات است. خصوصا اینکه قرار است امروز تجهیزات و سلاح هم تحویل بگیریم. 
پیک گروهان به جلوی چادر می‏آید و می‏گوید: « برادران ساعت 10 به خط بشن! »  
به ساعت نگاه می‏کنی، هنوز یک ربع وقت داری. می‏توانی کتابی بخوانی و یا از چادر خارج شوی و کمی قدم بزنی. البته بعد از آن همه دویدن بد نیست کمی پایت را دراز کنی و چشمهایت را روی هم بگذاری. خسته شده‏ای، ولی مهم نیست و باید برای رسیدن به هدف تحمل کرد. هر ساعت برنامه داری. از صبح که برمی‏خیزی تا انتهای شب آماده‏ی کار و رزمی و حتی خودت در اوقات بیکاری و استراحت به سراغ ورزش و کارهای اضافی می‏روی و دیگر نمی‏توانی بیکار و بیهوده باشی. 
از چند لحظه قبل بچه‏ها به بیرون چادرها آمده‏اند. پوتینها را به پا می‏کنند. لباسهایشان را مرتب کرده و در جلوی چادر به صف می‏شوند. رأس ساعت 10 صدای مسئول دسته بچه‏ها را به خود می‏خواند: 
- از جلو نظام، خبردار!    
- دوباره از جلو نظام، خبردار! - 
هر سه دسته به خط شده‏اند. سپس به محل گروهان می‏روند و در جلوی چادر گروهان به یکدیگر می‏پیوندند. مسئول گروهان به جلوی صف می‏آید و از بچه‏ها می‏خواهد که به روی پایشان بنشینند. وقتی که همه نشستند مسئول گروهان لب به سخن می‏گشاید: 
« اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. سلام بر روح الله و درود بر شهیدان. همانطور که اطلاع دارید قرار است امروز تجهیزات و سلاح تحویل بگیریم. مدتی است که از پادگان خارج شده و به این اردوگاه آمده‏ایم. حالا باید تجهیزات کامل بگیریم و از این به بعد با آنها کار کنیم تا در عملیات دچار اشکال نشویم. پس خوب دقت کنید، بعد از اینکه تجهیزات را تحویل گرفتید، آنها را مرتب کنید و از این به بعد با تجهیزات به خط شوید. 
هرکس تجهیزات مربوط به رسته‏ی خود را تحویل بگیرد و مواظب باشد که خراب نباشد و اگر اشکال داشت در همانجا به تسلیحات و تدارکات تحویل بدهد و آن را تعویض کند. حالا دسته‏ی یک می‏رود و تجهیزات تحویل می‏گیرد و وقتی تمام شد دسته دوم، و بعد دسته سوم. »  
اول آرپی‏جی‏زنها جلو می‏روند و قبضه آرپی‏جی و کوله‏پشتی و وسایل انفرادی را تحویل می‏گیرند. بعد کمک آرپی‏جی‏زنها. سپس تیربارچی‏ها و بعد هم تک‏تیراندازها، کلاش (کلاشینکف) تحویل می‏گیرند. البته در هر دسته چند نفری هم هستند که سلاح ندارند. مانند امدادگر و حمل مجروح. آنها تجهیزات انفرادی را تحویل می‏گیرند و می‏روند به چادر. تا حدود ظهر همه‏ی نیروهای گردان تجهیزات و تسلیحات انفرادی را تحویل می‏گیرند و می‏روند به چادر. و تا آخرین ساعات روز مشغول تمیز کردن اسلحه و مرتب کردن بند حمایل و فانسقه و جیب خشاب و کوله‏پشتی و کیسه‏ی امداد و ماسک شیمیایی و... می‏شوند. حالا اردوگاه کاملا نظامی شده، چادرها دیدنی است. از در و دیوارهایشان وسایل آویزان است.   
قبلا وقتی از میان چادر عبور می‏کردی فقط ممکن بود سرت به فانوس چادر برخورد کند، ولی حالا تمام اسلحه‏ها و تجهیزات سرت را نشانه گرفته‏اند. فضای چادرها محدود شده و کمبود جا کاملا محسوس است. در میان محوطه هم بچه‏ها با تجهیزات این طرف و آن طرف می‏روند. می‏خواهند عادت کنند. هر از چند گاهی می‏ایستند و وسایل را جابه‏جا می‏کنند. عده‏ای از آنها نخ و سوزن در دست گرفته و وسایل را محکم می‏کنند، عده‏ای دیگر نیز از کش استفاده می‏کنند. 
بعدازظهر ناگهان صدای شلیک یک تیر از یکی از چادرها به گوش می‏رسد. عده‏ای سراسیمه و نگران به بیرون از چادر می‏آیند و در اردوگاه چشم می‏اندازند. چیزی مشخص نیست. اما جلوی چادر دسته سه گروهان دو حرکتهایی هست. احتمالا از آنجا تیراندازی شده. خوب از این اتفاقها می‏افتد. گاهی اوقات نیروها فشنگ گیر می‏آورند و برای امتحان کردن اسلحه و یا خوشمزگی اقدام به تیراندازی می‏کنند.
اما کار بسیار جدی است و شوخی بردار نیست و کسی حق ندارد، با وسیله‏ی خطرناک بازی کند. چند لحظه بعد یک نیرو توسط مسئول گروهان تنبیه می‏شود و در گوشه‏ای از گردان سینه‏خیز برده می‏شود. 
اگر قرار باشد هر نیرویی یک چنین کاری بکند، باید منتظر تلفات جانی بی‏مورد باشیم، پس بهتر است از همان ابتدا با این تخلفها برخورد شود. اگر چه نیروها بسیجی و داوطلب‏اند، ولی مقررات حاکم بر اردوگاه باید کاملا رعایت شود، مخصوصا مسائلی که مربوط به حفظ و نگهداری سلاح و مهمات می‏شود. 
صبح فردا خیل عظیم نیروهای باایمان و مسلح، زمین صبحگاه گردان را زینت می‏بخشند و صلابت و هیبت خود را به نمایش می‏گذارند. همه آماده‏اند. همه مجهزند. گویی واقعا بوی عملیات می‏آید. وقتی گروهان حرکت می‏کند صدای برخورد تجهیزات و اسلحه‏ها نشان می‏دهد که نیروها هنوز به این وسایل اضافی عادت نکرده‏اند. باید مدتی بگذرد تا نیروها وجود آنها را جزئی از    
خودشان بدانند و براحتی آنها را حمل کنند. البته نادیده نباید گرفت که تعداد تجهیزات خیلی زیاد است. خصوصا کیسه‏ی ماسک ضدشیمیایی حسابی اذیت می‏کند. بعضی از نیروها که دارای جثه‏ای ضعیف و لاغرند، در بستن تمام تجهیزات دچار مشکل می‏شوند و مجبورند به گونه‏ای خاص آنها را دور کمر باریک و نحیف خود جای دهند. ولی تعداد از بچه‏ها هم ما شاء الله تازه شکل و قیافه می‏گیرند و خیلی سرحال و خوش قد و بالا تمام وسایل را از خود آویزان می‏کنند و مثل کماندوها ژست هم می‏گیرند. 
اما به هر حال باید عادت کرد. اینها وسایلی است که باید با خود به عملیات ببری و از آنها استفاده کنی. خصوصا همان کیسه‏ی ضدشیمیایی را. یک ماسک و یک فیلتر. 
چند روز بعد نیروها کمتر احساس خستگی می‏کنند. کم‏کم به تجهیزات و تسلیحات عادت کرده‏اند و هر کس به مرور زمان متوجه شده که باید چگونه تجهیزات را خوب و سریع ببندد و اسلحه را چگونه حمل کند تا زیاد اذیت نشود. 
چادر تسلیحات و تدارکات نیز خالی از مشتری نیست و هر روز چند نفری برای تعویض و یا تعمیر وسایل به آنجا مراجعه می‏کنند. 
شب است. پس از ادای نماز جماعت مغرب و عشا در اکثر چادرها جمع دوستانه و برادرانه تشکیل شده است. معمولا در هر دسته پیرمردها. نقل مجلس می‏شوند. در اینجا هم بزرگترها با بچه‏ها صحبت می‏کنند. هر کس سخنی می‏گوید. عده‏ای از تجربه‏های عملیات قبلی و عده‏ای هم از اتفاقات اردوگاه و سایر گردانها و واحدهای لشکر. اما همه‏ی حرفها به حمله‏ی آینده ختم می‏شود. یکی از منطقه احتمالی در جنوب و دیگری در غرب سخن می‏گوید. یکی دیگر از نام عملیات و از لشکرهای دشمن... 
ساعتهای آخر شب صدای سوره‏ی « واقعه »  از تمام چادرها شنیده می‏شود. این عادت قریب به اتفاق نیروهاست که قبل از خواب سوره‏ی « واقعه »  می‏خوانند.   
یکی می‏خواند و دیگران او را همراهی می‏کنند. در آخرین لحظه‏ها جلوی منبع آب، بچه‏ها مشغول مسواک زدن و وضوگرفتن می‏شوند و سپس فانوس چادرها یکی یکی خاموش می‏شود. اردوگاه خاموش می‏شود. تمام نیروها به خواب می‏روند و سکوت همه‏جا را می‏پوشاند.
حالا به خود نگاه کن. تو در این سیاهی شب چه می‏خواهی؟ چه می‏گویی؟ چه می‏کنی؟ کجا می‏روی؟ اینجا اردوگاه اسلام است. سپاهیان اسلام در خوابی موقت توأم با هوشیاری و آگاهی فرورفته‏اند. همه مجهز و آماده. آیا تو نیز آماده شده‏ای؟ آیا تصمیم داری تا پایان همراه این قافله باشی. تو می‏دانی که این کارون بزودی باید وارد معرکه جنگ شود و امتحان خود پس بدهد. آیا آماده‏ای در راه خدا فدا شوی. آیا دل داری صدای مهیب انفجار را تحمل کنی. آیا خون دیدن برای تو سخت نیست؟ تحمل دیدار اجساد شهدا و کشته شدگان طاقت می‏خواهد. کجایی؟ میدان نبرد نزدیک است. در این معرکه خیلیها جان باخته‏اند و در همین لحظه دهها گلوله بر زمین جبهه می‏خورد و شاید عزیزی غرق به خون جان بدهد. چه می‏خواهی؟ کار سخت است. شوخی بردار نیست. نمی‏توان با احساسات به استقبالش رفت. سکوت اردوگاه را خوب به خاطر بسپار. تاریکی را نیز. باید در همین سکوت و تاریکی با تمام التهاب و هیجانش به سوی دشمن بروی. هیچ چیزی همراه تو نیست جز یاد و ذکر خدا. فقط هدفی مقدس می‏تواند تو را به جلو ببرد. فقط عشق و توسل تو را یاری خواهد کرد. 
  منبع: کتاب استقامت در مسیر


X