ساکنیان، اسفندیار - شهرکرد
سپیدهدمانی سرد
که کارگران شبانهی ذوبآهن،
و رفتگران خسته
در غبار میرسند
وقتی کبوتران سپید امامزاده
بر سایههای دکهی قفلسازی
میتابند
و سیگار فروش پیر
بر دلهی حلبی آتش میزند،
مسافری که تمام راه را خواب میدیده
در خیابانی که روشنی لب پر میزند
از اتوبوس پیاده میشود
در کوچهای که بوی نان تازه میدهد
با زیباترین غمهایش
در میزند
و دور میشود
مادر چادر نمازش را
به دندان جفت میکند
و تمام راه را
تا ایستگاه میدود
و هیچ کس نیست
و این هم خیالی است
و سالهاست که جنگ تمام شده است.
منبع: کتاب زخم سیب